«بررسی یک تناقض تصویری در داستان ملکوت» ، «بهروز انوار»

چاپ تاریخ انتشار:

 

فبشر عذاب الیم قرآن
در ساعت یازده چهارشنبه آن‌هفته جن در آقای مودت حلول کرد. میزان تعجب آقای مودت را پس از بروز این سانحه، با علم به اینکه چهره او به‌طور طبیعی همیشه متعجب و خوشحال است هرکس می‌تواند تخمین بزند.
شروع این نوشته همان شروع داستان ملکوت است. شروعی که با حلول جن در یکی از اشخاص داستان اتفاق می‌افتد. اما در یک متن تصویری، در یک صحنه سینمایی جن چطور در یک شخصیت حلول می‌کند؟ این اتفاق چطور به تصویر کشیده می‌شود؟ یعنی باید از همین ابتدا قید ساختن داستان ملکوت را بزنیم و به فکر اقتباس دیگری باشیم. اما می‌توان به تجربه خسرو هریتاش اشاره کرد در فیلم ملکوت که در سال 1355 در سینماهای ایران اکران شد با بازی بهروز وثوقی.

در آن فیلم آقای مودت به‌جای جن‌زدگی، مسموم می‌شود و بعد داستان مثل باقی داستان کتاب پیش می‌رود انگار گیر اقتباس‌کننده در همین نکته است. جن‌زدگی.

باید به این نکته اشاره کرد که به یقین یکی از نکات مهم داستان ماندگار بهرام صادقی جن‌زدگی آقای مودت است نه چیز دیگری و این کار دکتر حاتم را دچار رازآلودگی می‌کند. پس باید گفت با حذف جن‌زدگی آقای مودت و اضافه کردن هر چیز دیگری بخشی از داستان را تغییر داده‌ایم یا اگر بهتر گفته باشیم از دست داده‌ایم.

با این‌حال بقیه داستان، تماماً تصویری و قابلیت کاملی برای ارائه شدن به‌عنوان یک اثر سینمایی را دارد. سکانس‌های جاده‌ای، سکانس‌های داخلی با فضاها و میزانسن‌های اگزوتیک قوی در داستان آنقدر می‌تواند به کمک کارگردان بیاید که بدون اشاره به اتفاقی که در ابتدای داستان می‌افتد، جنس اتفاق را شرح دهد. دیالوگ‌های قوی و زیبای داستان یک لقمه حاضر را تقدیم فیلم‌ساز می‌کند اما متأسفانه اثر ساخته شده از آن یعنی ملکوت ساخته خسرو هریتاش اغلب فضاسازی که اصلی‌ترین مؤلفه ملکوت صادقی است را از دست داده و این باعث شده یک اثر مکتوب درجه یک تبدیل به یک فیلم گیشه‌ای متوسط شود.

نکته اینجاست که گاه یک هنرمند سراغ ایده‌ای می‌رود و آن ایده را خراب می‌کند و اتفاقی که می‌افتد این است که تا سال‌ها دست هنرمندان دیگر را هم از آن ایده کوتاه می‌کند.

البته آن «سال‌ها» گذشته اما دیگر فضای ایران فضایی نیست که بشود سراغ هر سوژه‌ای رفت و ملکوت به‌عنوان یکی از بهترین داستان‌های ایرانی و به‌عنوان یکی از بهترین داستان‌های ایرانی از لحاظ قابلیت‌های تصویری تا سال‌ها نمی‌تواند به‌عنوان یک فیلم درجه یک به اکران دربیاید.

گاهی این اتفاق می‌افتد که یک اثر سینمایی درست از المان‌هایی استفاده می‌کند که متن ادبی مبدا از آنها فرار کرده یا به‌نوعی باید گفت اثر سینمایی در برابر و تقابل نوشته‌ای قرار می‌گیرد که به آن وامدار است. یعنی به‌نحوی قصد سرکوب همدیگر را دارند. اما در پایان باز هم یک هم‌گونگی در ساختار و ایجاد حس در دو اثر دیده می‌شود. شاید بشود ریشه این هم‌گونگی و شباهت پنهانی و پایانی را در فضاسازی قوی اثر اولیه جستجو کرد.

این اتفاق در فیلم ملکوت دیده می‌شود. فیلم تا جای ممکن از رازگونگی فرار می‌کند چیزی که داستان تا حد ممکن به آن تکیه دارد. در داستان آقای مودت جن‌زده می‌شود در فیلم مسموم می‌شود. در داستان دکتر حاتم به روش عجیبی درمان می‌کند و آمپولی که به دیگران می‌زند دارای مواد خاصی است اما در فیلم آمپول تنها مسموم کننده است و البته موارد دیگری که این مسئله را تأیید می‌کند با این‌حال همان هم‌گونگی اشاره شده تاحدودی دیده می‌شود که بیش از همه مربوط به فضاسازی فوق‌العاده ملکوت دارد.

برخی ملکوت را نزدیک‌ترین اثر به بوف‌کور هدایت می‌دانند و تا حدودی وامدار به این داستان. البته با خوانش داستان تنها می‌توان در فضای داستانی و برخی مؤلفه‌های ریز این شباهت را تأیید کرد اما در اقتباس از ملکوت نیز دقیقاً همان مشکل وجود دارد که در اقتباس از بوف‌کور دیده می‌شود. تقابل عینیت‌گرایی مدیوم سینما و ذهنیت‌گرایی داستان مبدا. البته نمی‌توان داستان ملکوت را همچون بوف‌کور ذهنی دانست و اتفاقات بیرونی در داستان ملکوت خیلی بیشتر از بوف‌کور است اما اساس داستان در وهم و خلسه‌ای می‌گذرد که اجرا و نمایش آن در قالب سینما را با مشکل مواجه می‌کند که در نسخه سینمایی این داستان تنها تمهیداتی سطحی و اولیه برای این قضیه درنظر گرفته شده که نه تنها سعی نمی‌کند زبان ادبی را به زبان سینمایی تبدیل کند بلکه زبان سینما را در برخی نقاط حذف می‌کند و زبان ادبیات را غالب می‌کند.

این یک اشکال عمده است. کارگردان سعی نمی‌کند داستان را با تغییرات و تمهیداتی مواجه کند تا با زبان سینما بهتر به نمایش دربیاید بلکه سعی می‌کند تا جای ممکن داستان نوشته شده را به‌نمایش دربیاورد و داستان هم فهمیده شود که می‌توان برای این قضیه دو دلیل عمده آورد: اول اینکه دوره ساخته شدن این فیلم یعنی سال 1355 دوره رواج بیش از حد فیلم‌های مبتذل و سطحی بود و کارگردانی همچون هریتاش که جز سینمای بدنه بود تماماً به‌دنبال ارائه فیلمی بود که بتواند پول رفته را برگرداند. پولی که ظاهراً از جیب بهمن فرمان‌آرا خرج شده بود. دوم اینکه اقتباس سینمایی در سینمای بدنه ما دارای تعاریفی بود که طبق آن تعاریف چنین فیلم‌هایی در زمینه سینمای اقتباس ساخته می‌شد. یکی از تعاریف سینمای اقتباس در آن دوره ساختن خط به خط فیلم بود مگر در مواردی که امکانات اجازه نمایش نمی‌داد. بگذریم از آثاری همچون شب قوزی یا سیاوش در تخت جمشید که قبلاً مفصل درباره آنها در این صفحه صحبت شده که شکل جدیدی از اقتباس را به سینمای ایران معرفی کردند که در آن‌دوره و البته دوره کنونی دیده نشده.