نقد فيلم «سعادت آباد» اثر«مازيار ميري»، «محمد محمودي»

چاپ تاریخ انتشار:

 

سعادت‌آباد یا آبادی سعادت، مسئله این است.

کارگردان:‌ مازیار‌میری، ‌تهیه‌کننده: همایون‌اسعدیان نویسنده: امیر‌عربین، ‌مدیر فیلمبرداری: محمد‌آلادپوش، صدابردار: ساسان نخعی، تدوین: محمدرضا مویینی، موسیقی: کریستف رضاعی، طراح چهره پردازی: مهرداد میرکیانی، طراح صحنه و لباس: امیر اثباتی و آتوسا قلمفرسایی. بازیگران: لیلا حاتمی، مهناز افشار، حامد بهداد، هنگامه قاضیانی، حسین یاری، امیر آقایی و...

«فیلم با خریدهای فراوان یاسی (لیلا حاتمی) آغاز می‌شود‌ و این یعنی اینکه یک مهمانی در پیش است. روایت فیلم از آغاز منظم و به ترتیب است. زوج‌ها پشت سرِ هم وارد خانه می‌شوند با تک‌روایت‌هایی میانی. یاسی برای همسرش که شب قبل دعوایی نیز با هم داشته‌اند به بهانه‌ی جشن تولد محسن (حامد‌بهداد) مهمانی گرفته است. علی (امیرآقایی) و لاله (مهناز افشار) تازه خانه خریده‌اند. علی در سکانس خانه‌ی تازه‌شان شکاک بودنش را و لاله در سکانس ماشین‌شان پنهان‌کار بودنش را به مخاطب اعلام می‌دارد. علی در ماشین اصرار دارد به لاله که چیزی را برایش بگوید چیزی مبهم برای مخاطب که قرار است بحران این دو زوج شود و در ادامه‌ی فیلم به آن پاسخ داده شود ولی لاله از گفتن آن طفره می‌رود‌ و اما زوج سوم، بهرام (حسین یاری) و تهمینه (قاضیانی)

زوجی که تنها آمدنشان حاکی از اختلاف و شکافی بین آنهاست‌ و این همان بحران سوم است. با ورود محسن به منزل و عصبانیت وی به‌خاطر از دست دادن اجناس و برباد رفتن پول‌هایش که البته اینجا نمی‌دانیم ساختگی است، نه تنها بحرانی که قرار است خاموش شود آرام نمی‌گیرد بلکه بحران دیگری هم برای آنها ایجاد می‌کند که درگیری اصلی این بحران با یاسی است و بهرام و تهمینه با ورود بهرام به آپارتمان یاسی و محسن در سعادت‌آباد اختلاف میان بهرام و تهمینه پُر رنگ‌تر می‌شود. در این بین افراد از نظر روانی و شخصیتی بررسی و روایت می‌شوند. افرادی با تیپ‌های قراردادی و شخصیت‌هایی پنهانی که کم‌کم گشوده می‌شوند. استاد دانشگاه سالم و مثبت با کمی مایه‌های شکاکیت و تفکری سنتی. دختر رئیس و پولداری با کمی غرور و خاصیت سرکوفت‌زنندگی. مرد دلال و شاد و شنگول با زنی دنبال آرامش و خواهان برقرارکردن صلح و زنی با خواسته‌های مدرن ولی پنهان‌کار. فیلم با روایت هر کدام و وصل کردن آنها به هم به‌وسیله‌ی بحران‌هایی که ایجاد می‌کند به‌خوبی از پس گرانی و سنگینی ترسیم شخصیت‌ها با این بسامد بالای روانی و شخصیتی بر می‌آید و می‌تواند یک روایت کلی با فرمی جزیی‌نگر را ارائه دهد. در ادامه دو بحران گسترش پیدا می‌کنند و یکی از آن زخم‌ها سر باز می‌کند و یکباره می‌ترکد. حالا می‌فهمیم که چرا و چه چیزی را لاله از همسرش علی پنهان می‌کرده است. سقط جنین کردن لاله بزرگ‌ترین دردسر می‌شود و در این بین جدایی بهرام و تهمینه و بازی درآوردن محسن برای بهرام و بالا کشیدن دویست‌میلیونی که از او قرض گرفته و ماجرای قلابی گیر افتادن اجناس قاچاق در آب و یا عشق قدیمی و عقده و سرکوب شده‌ی بهرام به یاسی و دلهره‌های او برای یاسی کم‌رنگ‌تر می‌شود.

در آخر هم زوج‌ها از سعاددت‌آباد خارج می‌شوند هرکس راه خودش را می‌رود و اساساً زندگی ادامه دارد. خیلی نامردی است که این فیلم را با آن‌همه مایه‌های نشانگر زندگی بینابین مدرن و سنتی ایرانی نادیده بگیریم و بگوییم اساساً فیلم بدی است. دقت در خرید کردن یاسی، حرف‌ها و کنش‌های شنگول محسن. دیالوگ‌هایی که بیشتر از اینکه دیالوگ باشند حرف هستند یا سکانس‌های شاهکار آواز خواندن، همه و همه باعث می‌شود که احترام خاصی را برای این گروه فیلمسازی قائل باشیم.

اینکه ما بخواهیم روی این‌گونه از فیلم‌ها اسم فیلم‌های ضدپیرنگ یا خرده‌پیرنگ را بگذاریم واقعاً جفا در حق نویسنده و کارگردان کرده‌ایم. بنده که اساساً با این اصطلاح به‌شدت مخالفم. اصلاً هنری که در آن روایت‌گری حرف اصلی را می‌زند نمی‌تواند ضدپیرنگ باشد. هیچ قصه‌ای بدون پیرنگ نمی‌تواند روایت شود، پیرنگ می‌تواند ساده و ضعیف باشد که در اینجا برعکس قوی هم هست ولی اینکه با خودش ضد باشد یا اصلاً نباشد برای من كمي غیرقابل باور است. درمورد پایان فیلم که بسیاری عقیده بر پایان نامناسب و انتخاب اصطلاح پایان باز را داشتند باید این مسئله را عنوان کرد که زندگی جریان دارد و این جریان داشتن باعث این‌گونه پایان یافتن فیلم می‌باشد. کارگردان و نویسنده شخصیت‌ها را به حال خود رها نمی‌کنند بلکه آنها شخصیت‌ها را آزاد می‌گذارند که راه خودشان را به شکل طبیعی خود طی کنند. درواقع شخصیت‌ها برای مخاطب هنوز زنده هستند و زندگی ادامه دارد. حالا چه با سنگینی گناه سقط‌جنین یا جدایی یا حرام‌خوری و دلال‌بازی و جلوگیری از بارداری با خوردن قرص زناکس.

این شاهکار نویسنده و کارگردان است. اگر رمان‌های جدید و قرن بیست و یکی و درواقع مدرن را بخوانیم به خوبی شباهت‌های این نوع رمان‌ها را با داستان این فیلم به‌راحتی مشاهده خواهیم کرد. شاید دیگر دوره‌ی اسطوره‌سازی و قهرمان‌پروری سرآمده باشد، همان‌طور که سال‌هاست تاریخ دیگر اسطوره یا قهرمان مورد‌توجه و مهمی را به دنیا معرفی نکرده است. این جهان‌بینی و جامعه‌شناختی کلی و دقیق همراه با توجه به جزئیات زندگی، نویسنده و كارگردان را از جهان پیرامونشان نشان می‌دهد.

در فیلم براساس تم موضوعی که دارد نمی‌توانیم تک پروتاگونیست را پیدا کنیم. در‌واقع در فیلم همه برای خودشان یک‌پا پروتاگونیست هستند که همین پروتاگونیست‌ها در مقابل خودشان قرار می‌گیرند و در مواجهه با خودِ‌خودیشان دچار تضاد می‌شوند، خودشان آنتاگونیست خودشان می‌شوند.

باتوجه به سختی کار و تعدد شخصیت‌ها در یک لوکیشن محدود می‌بایست که به فیلمبردار و گریمور و طراح‌صحنه دست‌مریزاد و خسته نباشید گفت. درست است که سبک فیلمبرداری دوربین رو دست می‌باشد ولی این دوربین رو دست از آن دوربین رو دست‌های گیج و به‌هم ریخته نیست و بازی درنمی‌آورد و مطابق سلیقه و چیدمان میزانسن کارگردان عمل می‌کند. موسیقی هم در حد و اندازه‌ی فیلم می‌باشد و از فیلم بیرون نمی‌زند و کم هم نمی‌آورد. کستینگ و انتخاب بازیگران به‌خوبی انجام شده و همه سرجایشان هستند. گویی‌که از ابتدا همین شکل بوده‌اند.

و این هوش کارگردان را در بازی گرفتن از ستاره‌های سینمای امروز ایران را نشان می‌دهد. در نهایت می‌توان گفت که فیلم یک آرمان‌شهر را در سعادت‌آباد به نمایش می‌گذارد و درواقع به این تفکر پشت فیلم اینکه سعادتِ آباد یا سعادتِ ویران؟! پاسخ محکمی می‌دهد. به همین خاطر می‌بایست به کارگردان این فیلم تبریک گفت و برای او کلاه‌ها را از سر برداشت.

مازیار میری، پسرِ خلف سینمای ایران، ورود رسمی‌ات را به جرگه‌ی حرفه‌ای‌ها خوش‌آمد می‌گوییم.»