« پايان بندي در داستان» مترجم« نگين كارگر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

يك پايان خوب و راضي كننده براي داستان شامل يك پروسه دو گانه است كه در خلق كل داستان بايد به آن توجه داشت.

1- اولين مرحله اين پروسه " دانستن" يا شناخت اوليه داستان است.

2- دومين مرحله نشان دادن است: رساندن معني از طريق تركيب تصاوير و كنش ها.

كار من در نوشتن داستان با بلند صحبت كردن با يك دوست مشتاق شروع مي شود، من راجع به صحنه هايي كه تجسم كرده ام و يا ايده ها و آ رزو هايم براي نوشتن داستان صحبت مي كنم، قدم بعدي بستگي به اين دارد كه بخواهم داستان را با يك تصوير شروع كنم ، يا با يك ايده.

آغاز با يك تصوير:

يك بار داستانم را با يك جمله توصيفي درباره كريسمس شروع كردم.تعدادي گاو شب كريسمس حاضر مي شوند و با نفس گرمشان به يك نوزادي كه در حال يخ زدن است مي دمند و حالا به خاطر اين كارشان هر سال ششم ژانويه مي توانند يك شب به صورت واضح و روشن صحبت كنند.

براي كار كردن برروي داستاني مانند اين، كه با يك حس و يا بخشي از طرح آغاز مي شود قدم بعدي من اين است كه از دوستي كه به من كمك مي كند سئوال كنم "چه چيزي را راجع به اين صحنه دوست داري؟ " يا چه چيزي مي تواند تو را به يك چنين طرح داستاني برساند.

وقتي به اين پرسش ها پاسخ مي دهم آگاهي اوليه ام راجع به اينكه داستان در مورد چيست را گسترش مي دهم و پاسخ من مي تواند هر چيزي باشد:

يك حس

يك رفتار

يك ايده

و يا يك ارزش

در مورد اين داستان من ترجيح ميدهم كه گاو ها به خاطر كار نيكشان بتوانند بيشتر صحبت كنند و متوجه مي شوم كه اين قابليتي كه به گاوها داده شده به خاطر اين نيست كه كاري غير معمول انجام داده اند بلكه به خاطر اين است كه آن ها به كاري كه لازم بوده انجام شود توجه كرده اند(اينكه نوزاد نياز دارد كه گرم شود) سپس آن ها از توانايي معمولي خود ( نفس گرمشان ) براي نجات كودك استفاده كرده اند.

تنوع ايده ها:

در اين حالت من داستان را با يك ايده شروع كرده ام مثل يك درس عبرت آموز يا يك داستان در مورد ارزش ها؛ من ايدهاي مختلف را دوست دارم مثلا:

- اينكه چقدر مسخره است كه چند گاو يك بچه را " ها " كنند

- شايد بچه از گاو ها خوشش مي آيد بدون اينكه از توانايي آن ها براي نجات بخشي آگاه باشد.

 

صرف نظر از ايده اصلي اي كه از داستان بيرون كشيده ام من كفه ي ديگر ترازو را با آنچه كه داستان به من القا مي كند متعادل مي كنم.

آغاز با يك ايده :

غير از داستان هايي كه با تصوير شروع مي شوند، ساير داستان ها را با يك ايده و يا بيان ارزش ها شروع مي كنم و سپس كنش ها ، كاركتر ها و صحنه ها را خلق مي كنم.

يكبار از من خواسته شد كه داستان كوتاهي راجع به" دوستي" براي كودكان 8-12 سال بنويسم من از خودم پرسيدم "چطور مي توانم موضوع" دوستي" را براي كودكي در اين سن بيان كنم" پاسخ من اين است كه به دوستي به عنوان يك امر ناپايدار نگاه كنم( برخلاف چيزي كه هميشه گفته مي شود)

شما يك دوست را براي خود حفظ مي كنيد تا زماني كه ارتباطتان سخت شود سپس شما به دوستي خود خاتمه مي دهيد و يك ارتباط دوستي تازه را آغاز مي كنيد.

داستان بر اساس لحضات مشخصي شكل مي گيرد: "يك روز يك كاركتر يك كاري را انجام مي دهد."

به عنوان مثال من با تصور كردن دو دوست ديرينه به نوشتن مي پردازم، اين به نظر زيبا و ستودني است اما

پي رنگ داستان چيست؟

من شرايط متفاوتي را تصور مي كنم : دو دوست در هنگام مواجهه با اولين سختي ارتباتشان را با هم قطع مي كنند و يك دوست تازه را جايگزين ارتباط قبلي خود مي كنند، سپس متوجه ارزش دوست قبلي مي شوند.

همزمان با گسترش داستان آن را بازبيني و " نشان دادن" را آغاز مي كنم، شخصيت ها و موقعيت ها را خلق مي كنم كه بتوانند ايده اصلي من را نشان دهد و نتيجه اخلاقي داستان روشن خواهد شد.

تبادل و توازن در نشان دادن و دانستن:

هيچ يك از اين دو اصل تنها يك بار در داستان به كار نمي روند. در حقيقت بايد در هنگام نگارش داستان خيلي آهسته بين اين دو تبادل ايجاد كنم.در داستان كريسمس، من از نشان دادن به دانستن رسيده ام اما داستان همچنان سطحي است. " نشان دادن" در حالت خالص از خصوصيات و ظواهر سخن مي گويد و بجاي اينكه از يك گروه سخن بگويد در مورد يك فرد توضيح ميدهد. چه اتفاقي مي افتاد اگر من يك گاو منحصر به فرد را تصور مي كردم؟يا بهتر از آن، چه مي شد اگر واكنش گاو را با ساير حيوانات مقايسه مي كردم؟

معناي يك كنش ويژه مي تواند با قرار گرفتن در كنار ساير كنش ها و اتفاقات واضح تر شود. مثلا براي تاكيد بر "اتكاي به نفس" ، شايد ساير حيوانات بخواهند تقليد كنند اما گاو خودش است و كار درست را انجام مي دهد.

در اين حالت من تصوير چند چوپان و يك مرد عاقل را مي بينم كه كودك را شاه مي خوانند و او را ستايش مي كنند و به او هديه مي دهند، شايد بعد از آن حيوانات از انسان ها تقليد كنند و اگر هر كدام از حيوانات با كرنش به كودك نزديك شوند و تلاش كنند مثل كسي رفتار كنند كه براي كودك هديه آورده آنگاه شوخ طبعي و طنز نيز به داستان اضافه خواد شد. در اين هنگام گاو وارد داستان مي شود و متوجه مي شود كه سرما كودك را مي آزارد و با نفس خود او را گرم مي كند.

بعد ايده اصلي داستان را دوباره چك مي كنم و بررسي مي كنم كه آيا اين كنش ها مي تواند من را راضي كند يا خير.

يافتن يك پايان:

در اين هنگام من متوجه مي شوم كه يك پايان آشكار براي اين داستان وجود دارد: تا امروز گاوها مي توانند كاري را انجام بدهند كه بقيه حيوان ها آرزو داشتند بتوانند انجام دهند: " هديه دادن به كودك"

به " دانستن" بر مي گردم و مي بينم كه اين پايان بندي بر ايده اصلي من تاكيد دارد.اگر اينگونه نباشد بايد سعي كنم پاياني را بيابم كه خواسته من را براي پايان بندي داستان برآورده كند. در اين داستان قابليت صحبت كردن گاوها مي تواند باز هم قوي تر شود و جاي گسترش بسيار دارد. دوباره زمان به "نشان دادن" مي رسد:

از اين پس اگر نيمه شب كريسمس و ششم ژانويه به ميان جنگل برويد ميتوانيد حيوانات را ببينديد كه دور هم حلقه زده اند و روي زانوان خود نشسته اند. سگ ها واق واق مي كنند ، الاغ ها عرعر مي كنند، خوك ها جيغ جيغ مي كنند ولي گاوها- اين چهارپايان پهن زبان- تنها براي يك شب در طول سال زيباترين كلمات را در ستايش و پرستش به زبان مي آورند.

پايان بندي: چگونه مي توانم پايان خوبي براي داستانم خلق كنم؟

من به دنبال تصويري مي گردم كه بتواند پايان آن چيزي را كه در داستان مورد علاقه من است نشان دهد. بدين منظور من بين اين دو پروسه بايد تبادل و توازن ايجاد كنم:

تبديل صحنه به معنا و تبديل دانسته ها به تصاوير.

http://www.storydynamics.com/Articles/Working_with_Stories/find_ending.html

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692