تحول در شخصيت (از داستان تا نمايشنامه)/«راضيه مقدم»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

خواندن یک اپیزود از چند اپیزود نمایشنامه «خداحافظ» نوشته: محمد یعقوبی، بهانه خوبی شد تا باهم مروری کنیم بر تمرینهای نوشتاری. قصد ما در این تمرین نشان دادن تغییر در شخصیت داستانیاست.

ماجرا حکایت زن و مردیاست بهنامهای «آهو» و «رامین» که در سوئیتی توضیح صحنه» مکان: سوئیت شمارهی 37، هتل کوچکی در بندرانزلی) زندگی میکنند. زن بهعلت رانندگی مرد که ممکن بود او را به کشتن دهد به همسرش شک میکند او درمییابد در تمام این سالها، اتفاقهایی که برایش پیش آمده توطئه مرد بوده که قصد كشتن او را داشته، زیرا مرد به زندگی دلبستگی ندارد و در پایان زن در مقابل خواهشهای مکرر مرد او را ترک می‌کند.

بله ماجرا بههمین سادگیاست و اگر به شخصیتها نگاه کنیم پیچیدگی چندانی ندارند و این برای شروع کار ما خوب است.

میدانید که یکی از مراحل ابتدایی قوی در نوشتن، گرفتن ایده است که همان (ایده) خط و طرح داستان را پیش میبرد. این ایده که معمولاً ناگهانی است ممکن است از یک جمله ساده تا دیدن عکس و فیلم و یا قرار گرفتن در فضای خاص و یا خواندن نوشتهای صورت گیرد. ایدهی ما هم، زن و مرد و محیطشان هستند. ما در این داستان با دو شخصیت روبرو هستیم. زنیکه گمان میکند همسرش قصد کشتن او را دارد و همسری که انکار میکند. آنها جر و بحثهای خود را بر سر موضوع کشتن و حالتهای روانی مرد انجام میدهند و برعکس انتهای اپیزود که زن، مرد را ترک میکند؛ زن داستان ما دوباره به اتاقش پناه میبرد و مرد با عصبانیت از سوئیت خارج میشود. شما فرض کنید بهجای شخصیت زن این ماجرا هستید. خود را بهجای شخصیت «آهو» قرار دهید. هنوز افکارتان پریشان هست. مدام در اتاق قدم میزنید. عصبی و بیحوصله هستید. حتی چیزی را پرت میکنید و... اما به یکباره متوجه دری در اتاق میشويد. دری که تابهحال ندیدهاید! در نیمهباز است. با ناباوری وارد میشويد ولی ناگهان پشت سرتان، در بسته میشود. بله شما در اتاق گیر افتادهاید. اتاقی کاملاً تاریک. و این شروع تمرین است. (سعی کنید تمام نتایج این تمرینها را بهصورت آنی و خودجوش سریع بر روی کاغذ بیاورید. خصوصاً نگذارید از احساساتتان غافل شوید)

حال مرحله 1: اتاق را چطور تجسم میکنید؟ (منظور اندازه بزرگی و کوچکی اتاق، صداهایی که میشنوید، احتمالاً بوهایی که حس میکنید، جنس اتاق و... )

مرحله 2: ناگهان متوجه شی کوچکی میشوید. آنقدر که در کف دستتان جا میگیرد. باز آن شی را چه حدس میزنید؟ تیز و بُرنده است؟ یا گِرد و بدون تیزی، نرم و انعطافپذیر. شما را یاد چیزی نمیاندازد و...

مرحله 3: ناگهان شخص A وارد اتاق تاریکی که هستید میشود. اورا چطور تجسم میکنید. قدش؟ صدای رگهدارش؟ چه حسی نسبت به او دارید؟ از او میترسید؟ او قصد آزار شما را دارد؟ و... بین شما و او اولین دیالوگها رد و بدل میشود. شخص A چه میگوید: (مثلاً: باخنده) تا 5 دقیقه دیگه کتری که جوش بیاد همسرت هم به آن دورها رسیده؟ یا به خونهی خودت خوش اومدی...) شروع کنید و دیالوگهایی را که بین شما رد و بدل میشود بنويسید. یادتان باشد محوریت داستان قبلی است که گفتیم. (یعنی شما با این مضمون مینویسید)

مرحله 4: اینبار با صدای نفسهایی متوجه شخص B میشوید. او چه جور آدمی است. گویا با شخص A همدست است. اولین دیالوگ را اینبار شما میگویید. (تو هم با اونی؟ یا...) با دیالوگهایتان شما به دوران گذشته خود اشاره میکنید (شخصB: مادرتون هنوز اونجاس و هر ماشینی را به امیدت نگاه میکنه/ شما: من فقط خواستم خودم باشم/ شخص B: تو اسیر اون اتاق بودی از بچهگیت اونجا قایم میشدی و.../ شما: نه هنوزم میتونم از روی حرفهای آدمها نیت اونارو تشخيص بدم/ شخص B: جوانه. جوانه و...)

مرحله5: متوجه میشوید شخص B با شخصA همدست نیست و سعی دارید با آنوسیله که در دستتان است راه نجاتی پیدا کنید. (دیالوگها را فراموش نکنید)

مرحله6: میبینید تمام اینها زیر سر شخص A بوده یا نه؟! کار شخصc است. آنها قصد حمله به شما را دارند.

مرحله7: صدای پای مرد (رامین) را میشنوید. شما از او کمک میخواهید. او گمان میکند میخواهید تلافی کنید و بیخیال میشود. ولی شما اصرار میکنید و اینبار باخواهش، پی به اشتباهتان میبرید و ناگهان...

مرحله 8: میبینید مرد بیتوجه است. اوست که میگوید تا حالا میدانستم اینها کار خودت بوده که با شخصA ترتیب دادهای تا مرا نابود کنی. چون میدانستم تورا اینجا آوردهام و... (و شاید دیالوگ پایانی مرد: و مثل باد آزادم تا بوزم. میفهمی آهو این یه تیکه از همان جملهاس. مثل باد. تند و گرم) مرد خارج میشود و او را ترک میکند و... شاید هنوز ماجرا را بتوان تغییر داد و از این کلیشه بودن دور کرد. این بستگی به ذهن خلاقتان دارد. اصلاً متوجه میشوید در این اتاق انسانهای زیادی هستند و یکییکی سر بلند میکنند و...

پس میبینید شخصیت ناراحت و کجخلق ما در آن اتاق تغییر میکند و در پایان هم پی به شخصیتش میبرید و هم او متغیر شده. با این تمرین خیلی ساده یادتان باشد به گفتهی «دیوید هیر» که نمایشنامهنویس هستند: «هرگز اجازه ندهید یک شخصیت همانطور که داخل یک صحنه شده است آنرا ترک کند که نکته مهمی است برای نوشتن.

از طرفی با کمی بسط و نوشتن مرتب دیالوگها (و توضیح صحنهها که همان تصورات شما از محیط است و حرکات شخصیتها و حالاتشان) صاحب نمایشنامه کوچک و ساده و جمعوجوری هستید که شاید با ویرایش چندینبارهاش روزی بر روی صحنه رفت.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692