نقد فيلم«اينجا بدون من»اثر«بهرام توكلي»/«محمد محمودي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

شناسنامه‌ی فیلم: نویسنده و کارگردان: بهرام توکلی- برگرفته از داستان باغ‌وحش شیشه‌ای، اثر تنسی ویلیامز. تهیه‌کننده: سعید سعدی. مدیر فیلمبرداری: حمید خضوعی ابیانه.

   آهنگساز: حمید ثابت. تدوین: بهرام دهقانی. بازیگران: فاطمه معتمد‌آریا، پارسا پیروزفر، صابر ابر و نگار جواهریان.

فیلم با‌صدای ذهن احسان (صابر ابر) شروع می‌شود؛ که با یک فلش بَکِ (Flash Back) تصویری به عقب برمی گردد و خط روایتی داستان آغاز می‌شود. در ادامه سه‌تصویر روایتی دیگر از شخصیت‌های ‌فیلم ارایه می‌دهد. دختری شَل که مجسمه‌های شیشه‌ای‌اش تداعی‌کننده‌ی باغ‌وحش شیشه‌ای است. خانواده‌ای سه‌نفره از طبقه‌ی متوسط رو به پایین جامعه که آبرومند زندگی می‌کنند.

مادری سخت‌کوش (معتمد‌آریا) که برای تأمین هزینه‌های زندگی و بعضاً دل‌خوشی دختر شَلَش اضافه‌کاری می‌ایستد؛ اما دروغ گفتن دخترش خستگی‌اش را دو‌چندان می‌کند. دختری فراری از آدم‌ها. شخصیتی متفاوت که از توی جمع آدم‌ها بودن حالش به‌هم می‌خورد‌ و این یعنی یک نهلیست زیرکانه که نویسنده با تیزهوشی آن‌را وسطه قصه‌ی فیلم قرار داده است. یلدا (نگار جواهریان) از آدم‌ها فراری است و این فراری بودن و گوشه‌گیری‌اش را با ساخت دنیایی جدید یعنی حیوانات شیشه‌ای‌اش به‌نوعی جبران می‌کند. حالا دختری که می‌ترسد از اجتماع یک اتفاق غیرمنتظره برایش می‌افتد. از طریق گوش عاشقه پسری (رضا) می‌شود که صدایش را شنیده و به دلش نشسته. بررسی روان‌شناختی شخصیت‌ها در فیلم بسیار قوی کار شده و این عاشق شدن از راه گوش یا هُول و وَلای مادر برای تعویض کاناپه‌ی کهنه نمونه‌های آن است. در فیلم با پسری مواجه هستیم (احسان) که عاشقه سینماست. پسری که می‌نویسد، می‌سراید، فیلم می‌بیند، دغدغه‌‌ی سینمایی دارد و در‌واقع سینما مرهم زخم‌ها و چاله چوله‌های زندگی اوست. احسان زندگی خود را با فیلم‌های سینمایی و شخصیت‌های آن مقایسه می‌کند و دچار یک پوچی و یکنواختی می‌شود. پسری که در نبود پدرش می‌خواهد جای او را پُر کند. اَدای مردهای خانه را دَرمی‌آورد. سیگار می‌کشد. کار می‌کند. تیکه‌های مردانه به مادرش می‌اندازد. عصبانی می‌شود. اما یک‌جای کارش می‌لنگد. خسته شده است از این زندگی و می‌خواهد فرار کند از محدودیت‌ها. دارد خفه می‌شود. مهاجرت.

و اما رضا (پارسا پیروزفر) معشوقه‌ی یلدا و دوست احسان. پسری که در حال زندگی می‌کند و دغدغه امروزی دارد. شخصیتی که مقابل شخصیت احسان قرار می‌گیرد. عاقلانه فکر می‌کند. عجول نیست. منطق زندگی را بلد است‌ و مرهم زخم است. مادر خانواده که با نوستالژی‌هایش حال می‌کند و با دغدغه‌های امروزش زندگی،در فکر نجات و خوشبختی بچه‌هایش است و همه‌اش ترسِ وسواس‌گونه‌ی این‌را دارد که پسرش یا حتی دامادش مانند شوهرش دچار مرض اعتیاد شوند. او به‌شدت از سیگار متنفر است اما به‌طرز عجیبی چون می‌داند سیگار مفرّی برای پسرش هست به روی او نمی‌آورد. با ورود رضا به خانه‌ی احسان همه چیز تغییر می‌کند و رنگ دیگری می‌گیرد.

مادر جان تازه‌ای می‌گیرد و تلاش‌ها و سخت‌کوشی‌هایش را به بار نشسته می‌بیند و امید در چشمانش موج می‌زند. اما همه‌چیز یک‌باره خراب می‌شود. رضا نامزد دارد. یلدا حسابی به هم می‌ریزد و این آغاز روزهای بُحرانی برای این خانواده‌ی سه‌نفره است. یلدا منتظر تلفن رضاست که خبر به‌هم زدن با نامزدش را بدهد اما مادر و احسان فکر می‌کنند که یلدا از روی فشار روانی دروغ می‌گوید.

اوج بحران‌ها مساوی است با دچار نهلیست اگزیستانسیالیستی شدن. سوال کردن مادر از احسان درمورد خودکُشی با باز گذاشتن شیر گاز و درخواست مادر برای سیگار از احسان یکی از بهترین سکانس‌های فیلم است که نمایانگر همین نهلیست اگزیستانسیالیستی است. شخصیت‌ها مدام در سکانس‌های مختلف از نظر روانی بررسی می شوند. فیلم با پیدا شدن رضا و خواستگاری از یلدا از بحران نجات پیدا می‌کند. تقابل سوءتفاهم‌ها. رضا عاشق یلدا شده است و یلدا هم عاشق رضا و هردو از این ماجرا بی‌خبرند و گمان می‌کنند که دیگری عاشقش نیست و یا اینکه این موضوع را چگونه باید بیان کنند بنابراین از هم فرار می‌کنند. بازنشستگی مادر، ازدواج یلدا، بازتر شدن فضا برای احسان. فضاهای امیدوارانه‌ای است که پایان شیرینی را نوید می‌دهد. اما با کلوز آپِ (Close Up) چهره‌ی احسان که می‌خندد، شک می‌کند، مضطرب می‌شود و می‌ترسد و این‌همه را می‌توان در چشم‌هایش دید فیلم از کلیشه‌ی گُل و بلبل شدن فیلم‌های هندی و بعضاً ایرانی فرار می‌کند و عنوان فیلم را برای چهره‌ی شخصیت‌ساز احسان و حرکات صورت او تداعی می‌کند.

اینجا بدون من فیلمی است قوی با دغدغه‌های فلسفی و روان‌شناختی که از هر دو نظر شخصیت‌ها بررسی می‌شوند و به‌خوبی از حالت تیپیک درمی‌آیند و شخصیت به معنای واقعی را می‌سازند و فرم فیلم را تشکیل می‌دهند. کارگردان فیلم به تمام گره‌های فلسفی که ایجاد می‌کند پاسخ می‌دهد. تا‌آخر پای حرفش می‌ایستد و شخصیت‌هایش را لحظه‌ای رها نمی‌کند. میزانسن‌های بسیار عالی می‌چیند دوربین را هدایت می‌کند. دوربین هم دچار قصه‌ی فیلم و روایت شخصیت‌ها است. گاهی ایستا است و گاهی هم رودست می‌شود. شخصیت‌ها که آرام می‌شوند دوربین هم ایستا است. وقتی که شخصیت‌ها به‌هم می‌ریزند، دوربین هم عجول و به‌هم ریخته و رودست است. فیلمنامه‌ی قوی و کامل، بازی عالی و شخصیت‌ساز بازیگران، کار قوی اکثر عوامل، از مشخصه‌های بارز فیلم است. اما مهم‌ترین مسئله‌ی قوی بودن فیلم پیوند مایه‌ی اصلی فیلم با ادبیات داستانی است که متاسفانه در سینمای امروز ایران کمتر دیده می‌شود که این فیلم یکی از همان استثناءها و کمترین‌هاست. که از جاده‌ی هموار ادبیات داستانی برای روایت داستان خود استفاده کرده است. تنها چیزی که باقی می‌ماند، حرف آخر است و آن این‌که بعد از پدرخوانده (God Father) تأثیر‌گذارترین فیلم بر روی من همین اینجا بدون من است.

«اینجا بدون من، شیرینی تلخی که با تمام تلخی‌هایش همیشه شیرین خواهد بود.»

دیدگاه‌ها   

#11 سامیه 1397-10-26 10:37
به نظرم اتفاقا اکثر فیلمها بخاطر که به فیلمهای هندی محکوم نشوند بسیار پایان تلخی پیدا کردن نامیدی درفیلمها بسیار هست برای مخاطبی مثل من که کم هم نیستیم امید در فیلمها رو بیشتر دوست داریم اگر نقطه قوت فیلم این باشه خیلی تاسف انگیزه وخوبه اخر فیلم یه شک وجود داره که بیننده خودش اخرش انتخاب کنه
#10 mahta 1397-02-11 19:23
به نظر من اینجوری هم میشه برداشت کرد که فیلم درست از لحظه ی سکانس زیبای پرسش مادر راجب درز پنجره ها و شیر گاز توی تعلیق خواب و رویا رفت انگار از همون لحظه که شخصیتا به خواب رفتن فیلم هم به خواب رفت اما نه خواب ابدی بلکه مرگ به شکل نمادین و خودکشی با رفتن و به رویا برای فرار از واقعیتای تلخ و مشکلات زندگی چون به نظرم درست بعد از این سکانسا فیلم دیگه باور پذیر نبود انگار مسئله فیلم بودن یا نبودن احسان نیست بلکه بودن یا همون زندگی کردن یا نبودن و در رویا بودنه به هر حال ابنجا بدون من فیلمیه که به نظرم کاری کرد هر کدوم از مخاطباش برداشت خودشونو از فیلم داشته باشن یه جورایی هم شبیه خودمونه که تو فکرو خیالمون یه اتفاق و سرنخ میگیریم و میگیم اگه اون حل میشد یکی یکی مشکلات دیگمون تموم میشد مثل احسان که یه جورایی تو رویاش نتیجه گرفت کم کم همه مشکلات با برگشتن رضا و دوست داشتن خواهرش تموم میشه
و سکانس مثلا اعتراف به عشق رضا یه جور دروغ شیرین در عین حال تلخ بود انگار آدم حتی تو رویا هم باورش نمیشه
#9 محمد 1396-10-27 00:39
احسنت به این فیلم. اما من میترسم از اخر این فیلم. به طور قطع احسان رفت و اما کاش حال یلدا و مادرش خوب باشن
#8 بدون من 1396-08-13 22:32
سلام
این فیلم رو چندین بار تماشا کردم
این فیلم پایان باز نداره و چقدر تحسین برانگیزه که مخاطب رو به این چالش میکشه چالشی که جوابش هم مشخصه اینکه احسان مرز رویا واقعیت رو میگذرونه با باز کردن شیر گاز(که البته این اتفاق رو مخاطب نمیبیند) و رفتن بعد از رفتن احسان تمام سکانس ها را با نوری متفاوت میبینیم مادر و یلدا در کنار رضا ودختر کوچولوشون اینها تصاویر آرزوگونه احسان به شکل قریب و غریبی زیباست و نه در دنیای واقعی
#7 مریم 1396-01-27 02:33
اینکه کپی فیلم باغ وحش شیشه ای محصول 1973 هست. واقعا که تماشاگر ایرانی رو چی فرض کردن. البته میبینیم که منتقد هم گول خورده. فقط اخر داستانو ایرانیزه کردن با برگزاری عروسی.
#6 فاطمه 1395-05-15 00:04
نقد خوبی بود ولی من هم با نظر اقای علی درباره خیال بودن پایان داستان موافقم به چند دلیل:
۱.احسان در هنگام روایت داستان در اتوبوس‌و در حال فرار است و در اواسط فیلم که در حال فرار است جواب مادرش رانمیدهد و ناگهان فیلم را در نقطه شروع که داخل اتوبوس بود نشان میدهد و بعد از یک سکانس دیگر شروع میشود که این یعنی ان سکانس به ظاهر ناتمام گذاشته میشود
۲.در پایان فیلم که حالتی رویا گونه دارد احسان ناگهان چهره اش تغییر میکند و قبل از ان هم شاهد حرف های او درباره ی دلیل عشقش به سینما و این که دوست دارد فیلم را جوری که میخواهد تمام کند حرف میزند.
باسپاس از نقد شما
در صورت امکان نظر خود را در این رابطه بگویید.
#5 افرین 1395-01-15 03:17
نقل قول:
با سلام و عرض خسته نباشید از نقد شما.
من اولین باری که فیلم را دیدم و هیچ چیز طیق مراد خانواده پیش نمی رفت.بعد از اینکه نشان داد که رضا سوار اتوبوس شده ،همه چیز به یکباره عوض شد.
برای بار دوم که فیلم را دیدم نظرم کامل عوض شد.
زمانی که مادر احسان به احسان زنگ می زند و می گوید حال خواهرت بد است دوربین روی موبایل احسان میرود و نشان می دهد که خاموش است(چیزی که من دیدم).به نظر من از این لحظه به بعد تمام فیلم در افکار احسان می گذرد یعنی خیالبافی های احسان در مورد خوب شدن زندگی و این که تمام مشکلاتشان حل میشود.اما از دید من این ها همه در خیالش می گذشت.
نظر شما چیست؟
#4 مجتبی بیگی 1395-01-14 01:02
ممنون از نقد خوب و دقیقتون. "اینجا بدون من" از معدود یا شاید تنها فیلم های ایرانی بود که دربارش میشه فکر کرد و ازش صحبت کرد، میشه راجع بهش نوشت و درموردش خوند.
اول خیلی دوست دارم بگم با این قسمت از نقدتون که نوشتین "سوال کردن مادر از احسان درمورد خودکُشی با باز گذاشتن شیر گاز و درخواست مادر برای سیگار از احسان یکی از بهترین سکانس‌های فیلم است" به شدت موافقم.
و اما به نظر من سکانس پایانی فیلم سکانس دگرگون کننده فیلم هستش، سکانسی که باعث میشه به عقب برگردی و در مورد تک تک اتفاقات و دیالوگ های فیلم دوباره فکر کنی. به این فکر کنی که رضا در سکانس ساندویچی تلفنش زنگ میخوره و مشخصه که با نامزدش صحبت میکنه و از نوع دیالوگ هاش و شوخی کردنش معلومه رابطش با نامزدش بد نیست و در سکانس دیگه ای، وقتی پیش یلدا میشینه که عکس نامزدش رو که توی کیف پولشه نشون بده به یلدا میگه تو مثل خواهرمی و همین دو سکانس موضوع خواستگاری از یلدا رو از پایه رد میکنه. اینکه همکار مادر علیرغم بحث و دعوا در کارخانه چطور از جریان خواستگاری با خبر شده، اینکه چرا رضا باید به جای موبایل با منزل احسان تماس میگرفت و اتفااقی یلدا گوشی رو جواب میداد در حالی که در قسمتی از فیلم که موبایل احسان در منزل جا مانده بود، رضا تا در منزل دنبال احسان آمد ولی با منزل تماس نگرفته بود. همه اینها در کنار هم باعث میشود به این نکته فکر کنی که آیا احسان بعد از تماس مادر برگشت؟ آیا از رفتن منصرف شد؟ رفتنی که به خاطرش حاضر شده بود خانواده و کارش را رها کند! آیا پایان خوب و خوش فیلم خیال پردازی های احسان نیست؟ خیال پردازی هایی که خودش در هیچ‌یک از صحنه هایش جایی ندارد و وقتی همه در کنار هم خوب و خوش هستند او دور از همه نشسته و خوشحالی بقیه را تماشا میکند و شاید دلیلش این است که خود را به خاطر رفتن و ترک کردن خانواده مقصر میداند.
به عقیده من پایان "اینجا بدون من" پایانیست که اکثر فیلم های ایرانی با نیمه کار رها کردن داستان دوست دارند به آن برسند.
باز هم ممنون از شما و ممنون از این قبیل فیلم ها که بیننده را وادار به فکر کردن میکنند.
موفق باشید
#3 رحمان 1394-11-04 23:00
نقل قول:
با سلام و عرض خسته نباشید از نقد شما.
من اولین باری که فیلم را دیدم و هیچ چیز طیق مراد خانواده پیش نمی رفت.بعد از اینکه نشان داد که رضا سوار اتوبوس شده ،همه چیز به یکباره عوض شد.
برای بار دوم که فیلم را دیدم نظرم کامل عوض شد.
زمانی که مادر احسان به احسان زنگ می زند و می گوید حال خواهرت بد است دوربین روی موبایل احسان میرود و نشان می دهد که خاموش است(چیزی که من دیدم).به نظر من از این لحظه به بعد تمام فیلم در افکار احسان می گذرد یعنی خیالبافی های احسان در مورد خوب شدن زندگی و این که تمام مشکلاتشان حل میشود.اما از دید من این ها همه در خیالش می گذشت.
نظر شما چیست؟
سلام دوست عزیز
کااملا همینطوره!! کافیه دوباره دیالوگ های احسان توی ترمینال رو مرور کنید "...دوباره به اون خونه برنمیگردم. این تنها چیزیه که میتونی مرز واقعیت و تخیل رو برام مشخص کنه"
#2 علی 1394-09-21 23:20
با سلام و عرض خسته نباشید از نقد شما.
من اولین باری که فیلم را دیدم و هیچ چیز طیق مراد خانواده پیش نمی رفت.بعد از اینکه نشان داد که رضا سوار اتوبوس شده ،همه چیز به یکباره عوض شد.
برای بار دوم که فیلم را دیدم نظرم کامل عوض شد.
زمانی که مادر احسان به احسان زنگ می زند و می گوید حال خواهرت بد است دوربین روی موبایل احسان میرود و نشان می دهد که خاموش است(چیزی که من دیدم).به نظر من از این لحظه به بعد تمام فیلم در افکار احسان می گذرد یعنی خیالبافی های احسان در مورد خوب شدن زندگی و این که تمام مشکلاتشان حل میشود.اما از دید من این ها همه در خیالش می گذشت.
نظر شما چیست؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692