داستان فيلم «ورونيكا تصميم مي‌گيرد بميرد»اثر «اميلي يانگ»/«محمد رضا عبدي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

ورونیکا تصمیم می­گیرد بمیرد (Veronika Decides to Die)

محصول 2009نویسنده: پائولو کوئیلو (Paulo Coelho)

کارگردان: امیلی یانگ (Emily Young)

داستان فیلم

ورنیکا دختر تنهایی که در ظاهر زندگی شغلی موفقی دارد رفته‌رفته احساس می­کند که زندگی ارزش زیستن ندارد. او که نمی­تواند معنایی برای زندگی پوچ و تکراری­اش بیابد سرانجام تصمیم می­گیرد که خودکشی کند. برای همین، چندین ورق قرص آرامبخش می­خورد و به خواب عمیقی فرو می­رود. ناگهان چشم باز می­کند و چند پرستار را پیرامون خود می­بیند. نخست گمان می­کند که مرده است اما روانپزشک او بر سر بالینش حاضر می­شود و ماجرای خودکشی او را و اینکه چطور او را به بیمارستان منتقل کرده­اند، برایش توضیح می­دهد. روانپزشک او معتقد است که به دلیل قوی بودن داروهای آرامبخشی که او هنگام خودکشی مصرف کرده قلب او دیر یا زود از کار خواهد افتاد. از اینرو فرصت اندکی برای زندگی کردن دارد و باید خود را برای مرگ آماده کند. نتیجه نوار قلبی­ای که هر روز از او گرفته می­شود نشاندهنده­ی وخامت دریچه­ی قلب اوست. اما باید گفت که قلب او در واقع هیچ آسیبی ندیده است. روانپزشک او به‌طور پنهانی هر روز ماده­ای به او تزریق می­کند تا ریتم تپش قلب او را از حالت عادی خارج کند. او از این‌کار دو هدف دارد: نخست برای بررسی مطالعه­ای که خودش به‌طور پنهانی در حال انجام دادن آن است و دوم به‌منظور تحریک ورونیکا برای یافتن معنا و لذت بردن از زندگی. ورونیکا که از این امر کاملاً بی­اطلاست پس از مدتی در همان بیمارستان با پسری آشنا می­شود که در یک سانحه رانندگی سبب فوت دوست دخترش شده و از این بابت دچار یک شوک روانی بسیار شدیدی شده است. رفته‌رفته آن‌دو به همدیگر دل می­بندد و هر از گاهی مخفیانه با یکدیگر خلوت می­کنند. تا جایی‌که به تمام معنا شیفته و دلبسته­ی همدیگر می­شوند فلذا تصمیم می­گیرند که مخفیانه از آن بیمارستان بگریزند. در تمام طول این مدت روانپزشک ورونیکا نظاره­گر اعمال و رفتار اوست‌ و انگار که در تمام طول این‌مدت منتظر چنین لحظه­ای بوده باشد به محض شنیدن خبر فرار آن‌دو لبخندی از اشتیاق بر لبانش می­نشیند. ورونیکا در آخرین واپسین روزهای باقیمانده با تمام وجود نفس می­کشد، با تمام وجود به صدای طبیعت گوش می­سپارد و با تمام وجود به تماشای غروب خورشید می­نشیند. اما با تمام وجود پشیمان است. پشیمانی از این بابت که چرا اینقدر دیر معنای زندگی را دریافته است. مرگی که تا دیروز اشتیاق آمدنش را می­کشید امروز به یک مهمان ناخوانده بدل شده است. امروز دیگر زندگی هر دوی آنها معنای جدیدی به خود گرفته است و مرگ در چنین موقعيتي تنها حكم خروس بي محل را دارد! روز موعود فرا مي رسد. ديالوگ پاياني فيلم با طلوع يك‌صبح زيبا به پايان مي رسددرحالی‌که ورونیکا درآغوش معشوقه­ ی خود چشمانش را دوباره به روی زندگی باز می­کند.

 

تحلیل فیلم

«خوشبختی، دوست داشتن چیزهایی­ ست که هم‌اکنون داریمشان نه دوست داشتن چیزهایی که دوست داریم در آینده داشته باشیمشان»

رواندرمانگران اگزیستانسیال معتقدند که مواجه­ی اساسی آدمی با مرگ می­تواند لذت زندگی را در او دوچندان کند. همانگونه که فروید می­گوید: «محدودیت داشتن در احتمال کسب یک لذت، سبب افزایش میزان آن لذت خواهد شد». در اکثر آثار ادبی نیز این موضوع که چطور مرگ می­تواند موجبات بروز تحولات همه جانبه­ای را در انسان فراهم آورد، پرداخته شده است. به عنوان مثال در رمان «جنگ و صلحِ» و «مرگ ایوان ایلیچِ» لئو تولستوی نیز این موضوع به زیبایی به تصویر کشیده شده است. در تمام این آثار ادبی، شخصیت اصلی داستان با یک مواجهه­ی اساسی با مرگ خود ناگهان درمی­یابد که تاکنون زندگی نکرده است. فلذا سعی می­کند از فرصت باقیمانده به تمام معنا استفاده بَرد. هرچند باید گفت که تمامی افراد در چنین موقعیتی اینگونه واکنش نشان نمی­دهند. چه بسا خیلی از آنها سرخورده و غمگین­تر می­شوند و پیشاپیش به استقبال مرگ خود می­روند و برای خودشان سوگواری می­کنند. اما هستند کسانی که می­گویند بهتر است از فرصت باقیمانده نهایت استفاده را ببرم و زندگانی کنم نه زنده‌مانی! هایدگر معتقد است که یک شخص، صرفاً با یک تأمل و اندیشیدن ساده و با تمام توان تلاش کردن و عزم خود را جزم کردن، از یک حالت بی­توجهی نسبت به بودن به سمت یک حالت هشیارانه­تر و آگاهانه­تر نسبت به بودن، حرکت نخواهد کرد. بلکه شرایط تغییرناپذیر و غیر قابل برگشتی همراه با یک تجربه­ ی بحرانی خاص لازم است تا فرد را تکان داده و او را به سمت آگاهی نسبت به بودن خویش هل دهد. نکته قابل‌توجه ی که در رابطه با این فیلم وجود دارد این است که علیرغم حذف بسیاری از دیالوگ‌های اصلی کتاب، تصویربرداری و صدابرداری آن از چنان قوتی برخوردار است که دقیقاً همان حال و هوای ورونیکای کوئیلو را به مخاطب انتقال می­دهد. اکثر تصاویر و دیالوگ‌ها به‌صورت بسته گرفته شده­اند و حرکات دوربین به هیچ عنوان خسته کننده نیست. رنگ پس‌زمینه فیلم بسیار مناسب بوده و با محتوای فیلم کاملاً هم‌خوانی دارد. داستان این فیلم یکی از بهترین گزینه­ ها با مبنای اگزیستانسیال بوده و در کار با مراجعینی که احساس پوچی و یکنواختی می­کنند کاربرد بالینی دارد.

محمدرضا عبدی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692