سينما، اقتباس/یک شباهت آشکار / «بهروز انوار»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

   بدبختی یک بیماری واگیردار است. آدم‌های بیچاره و بدبخت بایستی از هم دوری کنند، تا بدبختی‌شان به هم سرایت نکند و بیشتر نشود.

رمان بیچارگان(ص 114)

در ابتدای انیمیشن مری و مکس ساخته آدام الیوت با عبارتی روبرو می‌شویم که حکایت دارد از این‌که با یک داستان واقعی طرف هستیم. البته می‌توان این عبارت را مانند برخی آثار دیگر سینمایی همچون فارگوی برادران کوئن یک ترفند برای ایجاد ارتباط و باورپذیری دانست و یک‌جور بازی پست مدرنیستی. یعنی با دیدن لحظات ابتدایی فیلم کم‌کم به این قضیه می‌اندیشیم که کجای این داستان می‌تواند واقعی باشد. هر‌چند معجزه‌ای هم در میان نیست تا این‌طور به‌نظر برسد که اصلاً امکان ندارد که چنین وقایع یا روابطی روزی اتفاق بیفتد. اما گاه اتفاقات واقعی آن‌قدر اگزوتیک و غریب می‌شوند که می‌توان برای پیدا کردن نمونه‌اش تنها در داستان‌ها و خیالات سیر کرد. این انیمیشن استاپ موشن همین‌طور که جلو می‌رود شباهت‌های عینی و ملموسی با رمان بیچارگان داستایوسکی پیدا می‌کند. اما هر‌چقدر که تیتراژ را نگاه می‌کنیم اسمی از داستایوسکی نیامده و با دیدن این اِلِمان‌های عینی و ملموس می‌توانیم بگوییم این فیلم برداشتی مستقیم از رمان بیچارگان است یا لااقل برحسب اتفاق شباهت‌های آشکاری با هم دارند که این شباهت‌ها تنها از یک فیلم اقتباسی بر‌می‌آید.

در این نوشته چند شباهت آشکار بین دو اثر ذکر می‌شود و چند تفاوت عمده‌ که البته در یک کار اقتباسی می‌تواند عادی و معمولی باشد:

هراس از عاشق شدن:

شاید ملموس‌ترین شباهت هر‌دو اثر را بتوان عدم دستیابی به عشق برای شخصیت‌های اصلی دانست. تا جایی‌که در سرتاسر رمان بیچارگان‌ با‌وجود نامه‌نگاری فراوان و صمیمیت تدریجی در طول نامه‌نگاری‌، هیچ‌گاه به هم ابراز عشق نمی‌کنند. ظاهراً آنها آنقدر بدبخت هستند که حتی به عشق نمی‌توانند فکر کنند یا می‌ترسند از عشقی که قرار نیست وصالی در آن باشد. آنها چند‌باری از روز جدایی حرف می‌زنند و از روزی‌که قرار نیست دیگر همدیگر را ببینند و این طبیعت زندگی و طبیعت بیچارگان است.
از سویی در مری و مکس هم همین اتفاق بسیار بزرگ‌تر رخ می دهد. مری در نامه‌ای از مکس درباره عشق سوال می‌کند و او چون خودش را بسیار دور و پرت‌افتاده‌تر از عشق می‌بیند دچار تفکرات عجیبی می‌شود و از فرط تعمق در مقابل این سوال به‌مدت هشت‌ماه بیمار مي‌شود و سرانجام همین عدم‌سازگاری با دنیای اطراف، باعث مرگ او بعد از خوردن آخرین لیوان شیرموزش می‌شود. فیلم سراسر سیاه و سفید است به‌جز خود مری و مکس و اشیایی که آنها به آن علاقه دارند که با رنگ‌های شاد به نمایش در می‌آید و این شباهت زیادی به تصویرسازی ذهنی ما از فضای اطراف رمان بیچارگان دارد.

سن هر‌دو شخصیت یعنی ماکار دیوشکین و مکس خیلی بالاتر از شخصیت‌های مونث است برای همین هیچ‌کدام به رابطه‌شان به‌عنوان مسیری برای ازدواج نگاه نمی‌کنند و یک رابطه انسانی در صحبت‌ها و کنش‌های هر دو موج می‌زند و تنهایی مفرط هر‌دو دلیل عمده دوستی آنها با دو‌دختر جوان است. دخترهای جوانی که با‌وجود تفاوت سنی فراوان شباهت‌های زیادی در جنس غم‌ها و غصه‌هایشان با آنها وجود دارد و این دلیل دیگری برای ایجاد این رابطه است.

غربت و تنهایی: غربت و تنهایی و کلنجار رفتن با رنجش‌ها و سختی‌های بشری و تلاش‌های اغلب بی‌اثر آنها مانند اغلب آثار داستایوسکی دستمایه اصلی رمان بیچارگان است. در رمان بیچارگان (ترجمه خشایار دیهیمی) ابتدا روایت از طریق نامه‌نگاری یک پیرمرد به یک دختر جوان شروع می‌شود و بعد جوابیه دختر و بعد همین‌طور یک نامه از پیرمرد می‌خوانیم و یک نامه از دختر جوان که هر‌دو به‌طرز عجیب و غمگینی تنها هستند. آنها برای جلوگیری از شایعات و عواقب احتمالی تنها از طریق نامه ‌م رابطه دارند.
در میانه رمان، داستایوسکی برای سهولت روایت، از ترفندی استفاده می‌کند و سرگذشت دختر را در دفترچه‌ای که او در ضمیمه نامه‌اش به ماکار می‌فرستد برای مخاطب بازگو می‌کند. همین نامه‌نگاری‌ها با کمی تغییرات در انیمیشن مری و مکس هم دیده می‌شود و دقیقاً همین غربت و تنهایی، البته با کمی ته‌مایه طنز که مختص انیمیشن‌های استاپ موشن است به نمایش در‌آمده که با‌وجود اِلِمان‌های طنز و خنده‌های گاه‌به‌گاه، مخاطب اغلب در خلوت ذهنی خود به فکر فرو می‌رود و دنبال اشتراکاتی از این داستان و زندگی خود می‌گردد و شاید تأویل‌پذیری زندگی واقعی و هنر به هر‌کسی این اجازه را می‌دهد که خودش‌را جای مری یا مکس یا ماکار و یا واروارا الکسیونا بگذارد و این یعنی همذات‌پنداری‌ و این همذات‌پنداری یعنی، نه که مخاطب با اثر روبروی خودش همراه می‌شود بلکه این اثر است که خیلی زودتر خودش را به زندگی مخاطب چسبانده و به‌نوعی با زندگی واقعی او همذات‌پنداری می‌کند.
مکس در یک شرکت تولید مواد‌غذایی شغل عجیبی دارد. کارش این است که مواد تولیدی را می‌خورد و به فاکتورهای مختلف نمره می‌دهد. یک‌جور معادل نمونه‌خوان در مجلات.

در سراسر رمان داستایوسکی این نامه‌ها هستند که نشانه‌ها و اِلِمان‌های نوشتاری را نمود می‌دهند تا به نوع رابطه افراد، روش زندگی و قهقرایی که در آن افتاده‌اند اشاره شود اما مطمئناً برای یک فیلم باید در کنار نامه‌ها، تصایری عینی دیده شود این تصاویر به موازات نامه‌ها به نمایش در‌می‌آید و اگر تنها به صدای فیلم گوش کنیم باز هم به یک اثر که سعی می‌کند اغلب اطلاعات را در قالب نامه به مخاطب برساند روبرو می‌شویم. تنها تفاوتش صحبت کردن راوی دانای کل در برخی لحظات فیلم است که وجود آن هم بسیار طبیعی است و خللی در جهت فرم ایجاد نمی‌کند.

در هر دو اثر ازدواج شخصیت دختر باعث پایان رابطه می‌شود. درست است که ماکار در رمان بیچارگان مانند مکس در پایان نمی‌میرد اما مسیر حرکت زندگی او در پایان طوری نوشته می‌شود که چاره‌ای جز مرگ در زمانی نزدیک برای او و ذهنیت مخاطب وجود ندارد. دختر ازدواج کرده و از پیش او می‌رود. او بسیار تنها است. شغل و دارایی ندارد و پیر و فرسوده است و از همه این‌ها بدتر که هیچ هدفی هم ندارد. پس باید به‌زودی بمیرد.

 

دکتر برنارد هازلهاف گفت: اگه توی یه جزیره وسط دریا بودم، مجبور می‌شدم به همنشینی با خودم عادت کنم، فقط من و نارگیل‌ها! اون گفت که باید با خودم کنار بیام با تمام عیب و نقص‌ها. ما خودمون نیستیم که عیب و نقص رو انتخاب می‌کنیم. اونا بخشی از وجود ما هستن و باید باهاشون کنار بیایم. اگرچه دوستامون رو می‌تونیم انتخاب کنیم و من خوشحالم که تو رو انتخاب کردم. دکتر برنارد هازلهاف یه چیزِ دیگه هم می‌گه، اینکه زندگی هر‌کس مثل یه‌راهِ بی‌انتهاست. بعضی‌هاشون صاف و آسفالت شده هستن و بعضی دیگه مثل مالِ من، پر از شکاف و پوست موز و ته‌سیگارن. راهِ تو هم احتمالاً مثلِ راه منه البته با شکاف‌های کمتر. امیدوارم یه‌روزی راهِ ما به هم برسه‌ و بتونیم با هم یه شیرِ غلیظِ شیرین بخوریم.

   تو بهترین دوستِ منی

تو تنها دوستِ منی

دوستِ نامه نویسِ تو در آمریکا

مکس جری هاروویتز”

(از انیمشین مری و ومکس ساخته آدام الیوت.)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692