داستان و تحليل روانشناختي فيلم درياي درون/محمد رضا عبدي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

مشخصات فیلم

نام فیلم‌دریای درون (The Sea Inside یا Mar adentro)/محصول:2004- ایتالیا/ رده بندی در IMDB:‌ 1/8/نویسنده و کارگردان:            آلخاندرو آمنابر (Alejandro Fernando Amenábar Cantos)/بازیگران اصلی:خاوی­یِر باردِم (Javier Bardem) در نقش رامون، بِلن

روییدا (Belén Rueda) در نقش جولیا، لولا دوئنز (Lola Dueñas) در نقش روزا.

داستان فیلم

28 سال پیش رامون بر اثر یک شیرجه­‌ی اشتباه در ساحل دریا گردنش می­‌شکند و به کل فلج می­شود. از آن پس مادرش و پس از مرگ مادرش، خانواد­ه­‌ی برادر بزرگش از او نگهداری می­‌کنند. زندگی او پیش از این اتفاق مملو از تجربیات فراوان و ماجراجویانه بوده است. وقتی 19 سالش بود به عنوان مکانیک کشتی به دور دنیا سفر کرد. او معتقد بود این تنها راهی­ست که انسانها می­توانند مجانی سفر کنند! و حالا 28 سال است که بر روی این تخت، بی­جان و بی­حرکت به تماشای فرا رسیدن موسم مرگ نشسته است. علاقه­‌ای به اندیشیدن راجع به گذشته ندارد و تنها دغدغه‌­اش به آینده است. آینده­ای که برای او جز مرگ چیزی نیست. سالهاست که برای رهایی از این وضعیت تصمیم به خودکشی گرفته است. اما به دلیل معلولیت جسمانی و مخالفت برادر بزرگترش قادر به این کار نیست و به کمک نیاز دارد. برای اینکه بتواند قانوناً این کار را انجام دهد نیاز به یک وکیل دارد. او به توسط یکی از دوستانش با جولیا آشنا می­شود. جولیا نیز درگیر یک بیماری فزاینده­ی رو به رشد است. به همین سبب رامون او را برمی­گزیند چرا که می­داند شاید جولیا خواسته­اش را درک کند. هر بار دادگاه، خواسته­ی رامون را مبنی بر خودکشی رد می­کند. بارها و بارها صدا و تصویر او از رسانه­ها پخش می­شود و او در یکی از این مصاحبه­‌ها از حق خودکشی سخن می­‌گوید و اینکه زندگی یک حق است نه یک التزام. روزا زنی که خود زندگی مأیوسانه و دشواری دارد مصاحبه­‌ی رامون را در تلویزیون می­‌بیند و به شوق دیدار او راهی محل زندگی‌­اش می­شود. در واقع رامون از آن لحظه به بعد تنها ملجأ و پناهگاه تنهایی­های روزا می­شود و او هر بار با کوله باری از دردهای زندگی نزد رامون می­آید. تا جایی که رفته رفته به رامون دل می­بندد. اما رابطه­ی عاشقانه برای رامون جورِ دیگری تعریف شده است. رامون معتقد است: "کسی که مرا دوست دارد به خاطرم هر کاری می­کند، حتی کشتنم". پذیرفتن چنین شرطی برای روزا خیلی دشوار است. در این بین جولیا نیز رفته رفته با دنیای رامون و نوشته­های گیرا و نافذ او آشنا می­شود. او از رامون می­‌خواهد تا نوشته‌­هایش را در قالب یک کتاب چاپ کند. اما در همین اثنا بعد از یک حمله­‌ی مغزی فلج می­شود. جولیا که حالا همدرد رامون شده است نزد او باز می­گردد و به او قول می­دهد که بعد از چاپ کتاب به نزد او برگردد و هر دو برای همیشه به این زندگی طاقت­فرسا خاتمه دهند. رامون سر از پا نمی­شناسد و روزها و شبها به انتظار روزی که کتابش چاپ شود و جولیا دوباره نزد او برگردد سر می­کند. اما کتاب به دست رامون می­رسد بی‌­آنکه جولیا حامل آن باشد. جولیا از مرگ هراسیده است. او بر خلاف رامون هنوز به زندگی دلبسته است. حالا تنها امید رامون برای فراهم کردن مقدمات خودکشی به روزا بند است. روزا که هنوز با این درخواست رامون و تعبیر او از دوست داشتن دست و پنجه نرم می­کند سرانجام می­پذیرد و تمام شرایط مهیا می­شود تا رامون با اشتیاق هر چه تمامتر ماده­ی سمّی را سر بکشد و مرگش را در آغوش گیرد. رامون برای مردن ذره­ا­ی شک ندارد. اما اطرافیان او دائماً سعی می­کنند تا هر یک با نشان دادن جنبه­ای از ویژگیهای مثبت زندگی او را به زندگی امیدوار کنند. غافل از اینکه آنها تنها از دریچه­ی منظر خود به زندگی می­نگرند. و حکایت، حکایتِ فیل است و نابینایان! به اعتقاد رامون بعد از مرگ هیچ چیزی وجود ندارد همانگونه که پیش از آن نیز وجود نداشت. او معتقد است زندگی یک حق است نه یک التزام، اجبار و وظیفه؛ بنابراین خودکشی یک حق است. هیچ کس نمی­تواند آدمی را وادار سازد تا به زندگی کردن ادامه دهد. او معتقد است ترس از مرگ، تنها وسیله­ی بازار ادیان است. و اگر ترس از مرگ وجود نداشت چه بسا بازار ادیان نیز کساد می­شد. موضوعی که متفکران اگزیستانسیال نیز بارها بدان اشاره کرده­اند. شیرین­ترین لحظه­ی زندگی او لحظه­ی مرگ خودِ اوست. با تمام این اوصاف همیشه لبخندی بر روی لبانش نشسته است. اما خودِ او در توضیح آن می­گوید: "گاهی با خندیدنمان می­گرییم".

تحلیل

فیلم دریای درون، فیلمی کاملاً اگزیستانسیالیستی بوده و تماماً منعکس کننده­ی افکار وجودگرایانی چون رولومی، بوگنتال، یالوم، سارتر، کامو و امثالهم است. موضوع کلیدی فیلم حول موضوع "حق زندگی" در مقابل "التزام زندگی" و نیافتن معنایی برای تداوم زندگی می­گردد. فردی که علیه تمام قواعد و چارچوبهای ادیان و باورهای عوام، در رابطه با التزام مرگ و زندگی به پا خاسته است. صحنه­‌های بسیار بکر و به یاد ماندنی در فیلم وجود دارند که تقابل بین مرگ و زندگی، تولد و مردن را به زیبایی به تصویر کشیده‌­اند. به عنوان مثال، صحنه‌­ای که در آن رامون درون آمبولانس نشسته و در حالیکه به سوی جلسه دادگاه رهسپار است به تماشای مناظر بیرون ماشین نشسته است. مناظری چون تعامل یک مادر و فرزند، دختر و پسری که دست در دست هم در میان بوته­ها می­دوند، دو حیوانی که با یکدیگر نزدیکی می­کنند، چرخش توربین بادی بزرگی که نماد حرکت و تداوم زندگی­ست و در مقابل همه­ی اینها، نگاه مشتاقانه­ی رامون به مرگ. این نگاه آرامبخش رامون، بیننده را با بزرگترین تناقض حیات رو در رو می­کند. و او می­مانَد و معنای پنهانی این نگاه و لبخندهایش به زندگی و از طرف دیگر اشتیاق او برای مرگ. رامون 28 سال با تمام وجود با مرگ زندگی کرده و حتی پا را از خطِ مرگ­آگاهی و مرگ­اندیشی فراتر نهاده است. جملات بی­نهایت زیبا و تأمل برانگیزی در جریان فیلم ادا می­شود. دریای درون، فیلمی نیست که بیننده آن را خیلی زود از یاد ببرد. بلکه شاید روزها و هفته­ها و چه بسا سالها با او باقی بماند و ذهنش را به خود درگیر کند. البته این امر برای بیننده­ای که با نگاهی جزم­‌اندیشانه و متعصابه به فیلم نگاه می­‌کند رخ نخواهد داد. شاید اگر بیننده، فارغ از هر گونه اندیشه­ی دینی و غیر دینی به فیلم نگاه کند آنگاه این سؤال در ذهنش ایجاد شود که: آیا زندگی من یک حق است یا یک وظیفه و التزام؟ و آیا در گرفتن این حق مختارم؟ آیا هر آنچه که به زندگی من معنا می­دهد الزاماً به زندگی دیگران نیز معنا خواهد داد؟ آیا زندگی ذاتاً بی­معناست یا نه، سرشار از معناست و نگاهی تیزبین می­خواهد؟

آدلر روانشناس و بنیانگذار رویکرد فردی معتقد بود زندگی ذاتاً بی­‌معناست و این ماییم که بدان معنا می‌­بخشیم. یالوم در کتاب روان­‌درمانی وجودی­‌اش چنین می­گوید: "یکی از تعارضات وجودی که آدمی همواره با آن دست و پنجه نرم می­کند ناشی از جستجو و تقلای او جهت یافتن معنایی برای زندگی­‌ست؛ آن هم در دنیایی که خود ذاتاً بی­‌معناست و آدمی به درونش پرتاب شده است".

 

 

دیدگاه‌ها   

#2 Shahin 1395-11-04 04:41
فیلم بسیار تاثیر گذاریه دیدنش توصیه میکنم
#1 محمد کیان بخت 1391-04-10 20:07
جدا از اشیا , حیوان و انسان و یا بهتر است بگوییم حیوان , اگر انسان را جزو حیوانات به حساب اوریم ! میماند اشیا" اشیا به ذات خود فاقد احساس هستند " میتوانیم بگوییم فاقد معنا هستند , میماند حیوان که انسان هم جزیی از ان است , بحث بر سر این است که ایا تمام احساسات حیوان بیرون از اجزا حیوان دارای معنا هستند یا خیر ؟ ایا احساس شادی در جهان ماده دارای بعد می باشد ؟ و سایر احساسات حیوان همانند درد کشیدن , احساس خطر , احساس برتری داشتن و ... بر اساس قانون نسبیت شاید بتوان گفت که تمامی احساس ها نسبی هستند , اما صحبت از نسبی بودن یا نبودن احساسات نیست , صحبت از بودن یا نبودن این احساسات است . در مبحث روانشناسی روانشناسان منکر وجود این احساس ها نیستند , فروید که از پایه گذاران مکتب روانکاوی می باشد , انسان را یک موجود جبری می داند که تمامی احساساتش بر اساس جبر تعیین شده است , لازم به تذکر می باشد که جبر گرایانی همانند فروید که تحت تاثیر افکار فیلسوفانی همچون شوپنهاور بوده اند , هر چند انسان را موجودی جبری می دانند که صاحب کوچکترین انتخابی نیست , منتها این افراد هم انسان را به طور مطلق بی اختیار نمی دانند , و مبحث اختیار داشتن اینکه انسان حق دارد خود کشی کند را نپذیرفته اند . شوپنهاور و پیروانش فقط یک نوع خود کشی را ان هم بر اساس یک سری شرایط جایز شمرده اند . و ان بر گرفته از ایین هندو می باشد که امده است در هند وقتی شخصی سر بار نزدیکانش میشد , به درون جنگل میرفت تا مرگش فرا برسد . و این تنها موردی است که شوپنهاور خودکشی را جایز شمرده است . در دیگر مباحث روانشناسی همانند رفتار گرایی نیز , انسان را موجودی مختار نمی دانند . و اعتقاد دارند که رفتار های انسان بر اثر یادگیری شکل گرفته است و طبیعتا رفتار های مختل به علت یادگیری رفتار های غلط و اشتباه می باشد . در مبحث اگزیستالیست ها , اینج تنها جایی است که انسان را موجودی مختار فرض کرده اند , و حتی به صورت افراطی ان برای زنده بودن و یا خودکشی انسان را برای انتخاب زنده بودن یا مرگ مختار می دانند . در فیلم مذکور با اوردن یک مسله مبهم (یک انسان مصیبت زده ) افکار انسان به این جهت سوق می یابد که ایا من به عنوان بیننده حق دارم جلوی خودکشی این فرد را بگیرم ؟ از انجا که اخلاقیات هم می تواند نسبی باشد , کارگردان از این نقطه ضعف (نسبی بودن اخلاق ) سو استفاده کرده و نظر خود را به عنوان اینکه واقعا انسان موجودی مختار است را به تصویر کشیده است . و یا بهتر بگوییم انسانی را که می تواند موجودی مختار باشد را به تصویر کشیده است . ر انتها باید بیاورم که نظر من اینست که انسان اگر خودکشی را انتخاب کند ! باز هم بر اثر اختیار نیست , بلکه رد پای جبر دوباره کاملا مشهود است ! چرا انسان درون فیلم به فکر خودکشی افتاد ؟ اگر می توانست در رضایت کامل و با ذوق فراوان ارزوی سال ها زندگی را می کرد شاید می شد گفت با اختیار انتخاب کرده است !

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692