- نام فیلم: تاوانAtonement (2007)
- کارگردان: جو رایت (Joe Wright)
- بر اساس رمانی از اِیان مکاوان (Ian McEwan)
- با بازی کیارا نایتلی (Keira Knightley)، جیمز مکاِوُی (JamesMcAvoy)، و برندا بلتین (Brenda Blethyn)
داستان فیلم:
روبی پسر خدمتکار خانواده تریسی عاشق دختر آنها یعنی سیسیلیاست. در عین حال، خواهر 13 سالهی سیسیلیا یعنی بِراینی هم عشق و علاقهی خام و کودکانهای نسبت به روبی در سر پرورانده است. این علاقهی سطحی بِراینی نسبت به روبی در صحنهای که او خود را درون آب پرت میکند به امید اینکه روبی او را نجات دهد کاملاً مشهود است. بِراینی قادر به درک عشق واقعی بین روبی و خواهرش نیست. ماجرا از جایی آغاز میشود که بِراینی علیه روبی شهادت میدهد که شاهد تجاوز او به دختر عمویش بوده است. علیرغم اینکه بِراینی خوب میداند که چنین کاری از روبی سر نزده اما از آنجایی که شاهد عشق و علاقهی بین روبی و خواهرش بوده از سر نفرت و کینهای کودکانه شهادت دروغ علیه او میدهد. پلیس روبی را دستگیر و به زندان منتقل میکند و از آنجایی که کشور در بُحبوحهی جنگ جهانی دوم قرار دارد دو راه پیش پای روبی میگذارد: یا در زندان بماند و یا اینکه به جنگ اعزام شود و برای کشورش علیه آلمانیها بجنگد. روبی ناگزیر راه دوم را برمیگزیند و سرانجام به خاطر زخمی که در سینهاش ایجاد شده در راه بازگشت به وطن در یک خانه متروکهی ساحلی جان میسپارد. سیسیلیا نیز از همان زمانی که روبی را دستگیر و به زندان میبرند به خاطر اینکه خانوادهاش را در این ماجرا مقصر میداند از آنها جدا شده و به امید دیدار دوبارهی روبی، به تنهایی در محل دیگری سکنی میگزیند و سرانجام به واسطه انفجار پمپ آب، درون تونلی که همراه با سایرین درونش پناه گرفته بود کشته میشود. کشمکش درونی بِراینی به واسطه دروغی که گفته است بعد از آنکه میبیند باعث جدایی روبی و خواهرش شده آغاز میشود. سالها از آن ماجرا میگذرد و بِراینی حالا دیگر پیر و فرتوت شده و در واپسین لحظات عمر خویش به سر میبَرد. از او برای مصاحبه در مورد آخرین رمانش به نام "تاوان" در یک برنامه تلویزیونی دعوت به عمل آمده و او سعی میکند تا در این برنامه، پرده از این حقیقت درونی و انگیزهی نوشتن آخرین رمانش بردارد. در تمام طول این سالها او با خودش کلنجار رفته است که چطور با این واقعیت درونی مواجه گردد. او در آخرین رمانش به طور مستقیم به این موضوع پرداخته و علیرغم اینکه تمام شخصیتهای رمانش واقعی هستند اما روند ماجرا را به کلی تغییر داده است. در این رمان، روبی و سیسیلیا دوباره همدیگر را مییابند و سرانجام در همان خانه دوستداشتنی لب ساحل در کنار یکدیگر زندگی میکنند. در صورتی که در واقعیت امر روبی و سیسیلیا دیگر هیچگاه یکدیگر را ملاقات نکردند. و تنها در پایان فیلم است که بیننده درمییابد تمام ماجرای فیلم، در واقع ماجرای آخرین رمان بِرینی بود نه ماجرای واقعی روبی و سیسیلیا.
تحلیل
ضربآهنگ فیلم در خیلی از جاهها با صدای ریتمیک دستگاه تایپ به پیش میرود و این امر در واقع گویای حس رمانگونهی حوادث فیلم است. فیلم همچنین دارای بار احساسی فوقالعاده زیادی است. تا اواخر فیلم، بیننده با یک حس امیدواری نسبت به وصال دوبارهی روبی و سیسیلیا و جبران اشتباهات گذشتهی بِراینی به پیش میرود اما ناگهان پایان تکاندهندهی فیلم سبب میشود که کوهی از احساس تألم و اندوه فراوان بر سرش فرود آید. چرا که وصال دوبارهی روبی و سیسیلیا خیالی بیش نبوده و صرفاً زاده و پرداختهی ذهن بِراینی تحت رمانی با عنوان "تاوان" است که او در اواخر عمرش آن را نگاشته است.
بِراینی در رمانش در جایی از فیلم از زبان روبی چنین میگوید: "یه آدم باید چند سالش باشه تا فرق راست و دروغو از هم بدونه!" در واقع بِراینی سالها بعد از ماجرای آن شب و زمانی که باعث جدایی روبی و خواهرش سیسیلیا از یکدیگر شد این سؤال را بارها از خودش پرسیده است. و تنها توجیهی که میتواند برای این کارش داشته باشد تا حس تألم و اندوه فراوان ناشی از آن را تسکین دهد فقط این است که با خودش بگوید: "من فقط 13 سالم بود، همین".
رنج فراوان و حس خستگی فوقالعاده زیاد روبی از زندگی و شرایط پیشآمده در یک صحنهی بسیار تأثربرانگیز به بیننده القاء میگردد. جایی که او لب ساحل در یک خانه متروکه، مادرش را تصور میکند که در حال ماساژ دادن به پاهای خسته و بیجان اوست. پاههایی که سزاوار طی کردن چنین مسیر سخت و دشواری نبودند. تقلای بِراینی برای بازگرداندن حوادث پیش آمده به عقب کاملاً با بازگشتپذیری حرکات دوربین واضح و مشهود است. تکرار جملهی "برگرد، دوباره برگرد پیشم" نیز حاکی از حس تمنای بِراینی برای برقراری پیوند دوبارهی بین روبی و سیسیلیاست.
عنصر قابل توجه دیگری که در این فیلم به زیبایی به نمایش درآمده است قرار گرفتن عشق و رنج و امید در کنار یکدیگر است. در یکی از صحنههای فیلم که لب ساحل دریا از خیل عظیمی از سربازان گرفته شده است دوربین بدون کوچکترین توقفی به مدت چند دقیقه همزمان که حرکت میکند صحنههای بکری از تعامل بین رنج و امید افراد مبنی بر بازگشت دوباره به نمایش میگذارد. مشابه چنین حرکات طولانی دوربین را در فیلم "برگشتناپذیر" (irreversible) نیز شاهد هستیم. اصولاً میتوان گفت که در سرتاسر جریان فیلم به طور مستقیم و غیر مستقیم حس "بازگشت" به بیننده القاء میشود. و انگار در پایان فیلم است که بیننده با خودش میگوید ای کاش همه چیز به عقب بازمیگشت و در مورد کاری که بِراینی کرده است به قضاوت مینشیند.
فروید معتقد بود یکی از مکانیزمهایی که آدمی برای کاهش تنشهای درونی به کار میبندد باطلسازی یا Undoing است. بر طبق این مکانیزم دفاعی وقتی فردی مرتکب عملی میشود که با اخلاقیات مغایرت دارد و یا حتی درصدد انجام آن باشد دایماً به بروز نوعی رفتار جبرانی دست میزند تا دامن خود را از آلودگی بزداید. مثلاً مرد رباخواری که باطناً نسبت به عمل خود احساس نامطلوبی دارد به ساختن مسجد روی میآورَد و خِیرات میکند تا بدین وسیله عمل ناشایست و دامن آلودهی خویش را پاک کند. و یا به عنوان مثال قاتلی که بعد از ارتکاب به جرم بارها و بارها دستانش را میشوید به امید اینکه حس گناه ناشی از عملی که مرتکب شده است را اینگونه از خود دور نموده و دستش از آلودگی به خون مقتول پاک شود. تمامی این اعمال در واقع نوعی باطل کردن حس گناه درونی با توسل به اعمالیست که فرد برای خود تعریف میکند و شاید هیچ تشابهی هم به عمل انجام شدهی فرد نداشته باشد. مشابه این کار در فیلم تاوان توسط بِراینی و در طول دوران جوانیاش رخ میدهد. زمانی که او درس و دانشگاه را رها میکند و علیرغم تمام سختیها به کار پرستاری از مجروحان جنگی میپردازد. شستشوی بیوفقهی دستان در یکی از صحنههای فیلم بیانگر تقلای او برای زدودن این گناه درونیست.
بِراینی سالها با خود کلنجار رفته است که چطور با این واقعیت درونی رو در رو گردد. این واقعیت که او باعث جدایی روبی و خواهرش و در نهایت مرگ آنها شد. او در طول این سالها برای تسکین این رنج درونی به نوشتن رمان پناه برده است و ظاهراً تمامی 21 رمان قبلی او پیرامون همین واقعیت درونی دور زده است. واقعیتی که هیچگاه جرئت رو در رویی مستقیم با آن را پیدا نکرد و دائماً خود را پشت سپر این باور که "آن زمان فقط 13 سالم بود" پنهان کرد. او در دنیای واقعیت مانع پیوندشان شد و تنها کاری که توانست بکند این بود که آیندهی تباه شدهی آنها را در رمانی که مینویسد دوباره به آنها ببخشاید و اینگونه ابراز تأسف خود را نشان دهد. اما آیا تأسف همیشه کافیست و واقعاً آدمی باید چند سالش باشد تا از عمل غیر اخلاقیاش درگذشت؟!
دیدگاهها
/http://www.psychologytest.ir
همراه با نقد و معرفی و تصحیح مجدد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا