جستار «اندر احوالات فرار از سگ سیاه و پناه به استتیک!» «زویا قلی پور»

چاپ تاریخ انتشار:

zoya gholipoorr

ریشه اصطلاح «زیباشناسی» یا «استتیک» (AESTHETIC) به زبان یونانی باز می‌گردد. در زبان یونانی Aisthesis به معنای ادراک حسی، حساسیت و احساس است و واژۀ Aistheton به معنای محسوس است و صفت Aisthetikos یعنی آن چه به واسطۀ حواس ادراک می‌شود. اصطلاح دیگری هم برای آن به کار برده می‌شود و آن - فلسفه هنر است.

همواره زیبایی و زیبایی شناسی از موضوعات اصلی مباحثات فلسفی و ادبی بوده که وجه مشترکشان هنر می‌باشد. اگر هنر را پرداختن به زیبایی در نظر بگیریم می‌توانیم بسیاری از مصائب روانی را با آن مرتفع کنیم.

اولین و شایع‌ترین مسئله که امروزه بسیار در جهان افزایش یافته افسردگی‌ست. افسردگی به خاطر شیوع بالا به سرماخوردگی روان مشهور شده. این روزها تقریباً در تمام افراد مخصوصاً شهرنشین‌ها مشاهده می‌شود حتی در کودکان نیز قابل مشاهده است؛ در حالی که در قرنهای پیش آنقدر کم‌رنگ بود که واژه‌ای ناشناخته به حساب می‌آمد.

یکی از دلایلش می‌تواند قطع پیوند بین انسان و طبیعت باشد. دلایل زیادی وجود دارد مانند سبک زندگی فردگرایانه، ماشینی شدن همه‌چیز، فشار سرعت بر زندگی روزمره به شکلی که فرصت تجزیه و تحلیل و درک شرایط را از انسان گرفته، سبک تغذیه، هجوم بی‌امان اطلاعات غیرمفید و غیرضروری، شبکه‌های اجتماعی، فاصله گرفتن خود ایده‌آل با خود واقعی و دلایل بیشمار دیگر.

برای پیدا کردن پاسخ نهایی هر مسئله باید به ابتدای موضوع پرداخت اگر افسردگی را ریشه‌یابی کنیم می‌بینم ماهیتش زشت‌انگاری همه‌چیز است. بی‌تفاوتی و بی‌حسی و بدبینی نسبت به شور زیستن، شادی و تمام احساسات خوشایند که ماهیتش در نهایت به نوعی زیبایی و زیبانگری می‌رسد.

معمولاً پادزهر را می‌توان از خود زهر پیدا کرد یونگ بسیار هوشمندانه بیان می‌کند «اگر از افسردگی رنج می‌برید خود را در زیبایی غرق کنید» این جمله به نظر ساده‌انگارانه می‌آید و اگر آن را به یک فرد افسرده بگویید احتمالاً نگاه عاقل اندر سفیه به شما خواهد کرد و این در شرایطی است که در آن لحظه توان و انرژی پرخاشگری نداشته باشد اما اگر به عمق این گفتار بیندیشیم متوجه می‌شویم بسیار خردمندانه است

زیرا پادزهر بی‌حسی و تاریک‌نگری در واقع پناه‌بردن به نور زیبایی ست و کجا نورانی‌تر و زیباتر از ورطۀ هنر؟

فروید می‌گوید: «جنس افسردگی غم نیست بلکه خشم از خویشتن است» بسیاری از روانشناسان معتقدند سرکوب هیجانات موجب بروز اضطراب و سپس افسردگی می‌شود در واقع بر این باورند که اضطراب و افسردگی دو روی یک سکه هستند.

و در کمال شگفتی ثابت شد علاوه بر ورزش سالم‌ترین فضا برای تخلیۀ هیجانات گسترۀ هنر است؛ تفاوت چندانی هم ندارد چه نوع هنری می‌تواند به شکل نوشتاری، موسیقی، نمایش، عکاسی، رقص، مجسمه سازی، نقاشی یا هر نوع هنر خالقه مانند خیاطی یا گلدوزی یا معماری یا هرچیز دیگری که ما را از فضای تاریک ذهن خود فاصله دهد و به دنیای نور و زیبایی هدایت کند.

معروف‌ترین جمله در عالم روانشناسی در مورد هنر این است که: «هنر والایش است» هنر تبدیل کردن خشم به زیبایی‌ست؛ تبدیل کردن احساساتی است که در بیان نمی‌گنجد اما می‌تواند به هر شکل دیگری بیان شود در قالب یک تصویر یا مجسمه یا یک قطعۀ موسیقی.

شاید زندگی پر سرعت و ماشینی و اقتصاد محور این دوره و زمانه ما را از اصل خود دور کرده باشد اما باید در این هیاهو مجالی هم برای نفس کشیدن پیدا کرد وگرنه دیر یا زود از رنج بیهودگی هلاک می‌شویم زیرا که هنر غذای روح انسان است و هیچ موجود زنده‌ای بدون دریافت غذا نمی‌تواند زنده بماند!

نیچه یکی از فیلسوفانی است که بسیار به هنر پرداخته و معتقد است: «دنیای دیگر یعنی دنیای تکامل‌یافته‌ای وجود ندارد. به بیانی دقیق‌تر، سخن از تقابل یک دنیای واقعی و یک دنیای دیگر نیست زیرا که فی‌الواقع «…تنها یک دنیا وجود دارد و آن هم دنیای بی‌رحم، متناقض، افسونگر و بی‌معنا است، دنیای واقعی چنین دنیایی است» برای غلبه بر چنین دنیایی و نه عبور از آن باید توان خود را برانگیخت تا اراده اعمال شود و لازمه این برانگیختگی از نظر نیچه حالت زیبایی‌شناسانه برای مقابله با زشتی است.

زشتی آن حالتی است که «… نمی‌توان آن را در انسان‌های افسرده، ملال‌آور، پژمرده و محافظه‌کار پدید آورد» بنابراین آنچه در نظریه هنری نیچه غیبت دارد همانا ایده تکاملی است. به عبارت دیگر نیچه گمان می‌کند هنر از ذهن افراد زیبانگر متجلی می‌شود در حالی که در واقع درمان است. نیچه در عوض به جای آن «بازگشت جاودان» را مطرح می‌کند، بازگشت جاودان به این معنا که تمامی چیزها تا ابد تکرار می‌شوند و بازگشتی دوباره پیدا می‌کنند و ما نیز به دفعات بی‌شمار بازگشت کرده‌ایم و زندگی را چنان که هست یعنی بی‌معنی، بی‌هدف و متناقض تکرار کرده‌ایم، تکراری که پایان نمی‌گیرد. او می‌گوید اگر معنایی وجود داشت تاکنون پیدا می‌شد اگر پیدا نشده یعنی وجود ندارد و زیستن در بی‌معنایی همچون مرگ تدریجی ملال آور و فرساینده و شکنجه‌گر است در چنین شرایطی باید به معنایی مجازی پرداخت و چه چیز معناگرایانه‌تر از زیبایی که مهد آن هنر است.

البته که این نوع نگرش نیچه کاملاً در تضاد با نگرش ناتورالیستی زولا می‌باشد اما نیچه با انتقاد از زولا تنها راه رهایی و تحمل زندگی را در همین می‌داند.

از نظر نیچه هنر یک «واکنش» نیست بلکه «کنش» است. هوشمندانه‌ترین و قابل دفاع‌ترین کنش بشر از ابتدای پیدایش تا کنون که عامل پایداری انسان بوده و تماماً در پیوند کامل و سیال با ذهن پدیدآورندگان می‌باشد که موجب ارتقای سطح اندیشه و روش‌های تاب‌آوری و زادن راه و روشی نوین

 و جوان برای ادامۀ بقا می‌باشد.

بسیاری گمان می‌کنند هنر یعنی خلق یک شاهکار در نقاشی یا مجسمه‌سازی یا یک قطعۀ موسیقی یا ادبیات؛ اما هنر می‌تواند در تمام زندگی انسان جاری باشد مانند نظم‌دهی به یک کمد لباس یا گلدان یا زیبا سازی یک باغچه یا یک غذا یا هرچیز دیگری هنر به حساب می‌آید و این دقیقاً همان فرصت زیستن در زیبایی است که در بسیاری از مواقع در زندگی اجتماعی خود گم می‌کنیم یا از ما دزدیده می‌شود.

معمولاً تغییر سبک زندگی سخت و دردناک است؛ برای یک انسان افسرده یا خسته از روزمرگی پرداختن به هنر و زیبایی و شادمانی یا هر پدیده‌ای که ماهیت امیدواری داشته باشد بسیار دشوار و طاقت‌فرساست در این نوع موارد که با مقاومت این نوع افراد روبه‌رو می‌شوم می‌گویم: «از این بدتر که نمی‌شه، مرده رو که نمی‌شه کشت، از پرداختن به زیبایی که نمی‌میری حتی اگر با بی‌میلی باشه، از دارو که بدتر نیست، نگاه کردن به تصویر یک گل یا هر چیز زیبای دیگری چقدر می‌تونه خطرناک و عذاب‌آور باشه؟ و…»

معمولاً با اکراه آغاز می‌شود و ذهن آرام‌آرام به زیبایی اعتیاد پیدا می‌کند و پویایی و شور زیستن متجلی می‌شود و تاریکی و اندوه و اضطراب آرام‌آرام محو می‌شود.

⭐هنر تنها پناهگاه انسان است! ■

جستار «اندر احوالات فرار از سگ سیاه و پناه به استتیک!» «زویا قلی پور»