خوب، بد، زشت
بر پایۀ داستان مصور
مردگان متحرک
اثر رابرت کرکمن
تونی مور
چارلی آدارد
توسعهدهنده
فرانک دارابونت
بازیگران
اندرو لینکلن
جان برنثال
سارا وین کالیز
لوری هولدن
جفری دیمان
استیون ین
چندلر ریگز
نورمن ریدس
لورن کوهن
دانای گوریرا
مایکل روکر
دیوید موریسی
ملیسا مکبراید
اسکات ویلسون
مایکل کادلیتز
امیلی کینی
چاد کولمن
لنی جیمز
سنیکا مارتین-گرین
جفری دین مورگان
کریستین اوانجلیستا
آلانا مسترسن
جاش مکدرمیت
کریستین سراتوس
ست گیلیام
رأس مارکواند
کیتلین نیکن
تام پین
کاری پیتون
سامانتا مورتون
رایان هرست
موسیقی از
بر مک کرری
خلاصه داستان فصل هفت
سه جامعه الکساندریا، هیلتاپ، و اوشن ساید، به رهبری میشون و به سختی به حیات خود ادامه میدهند، آنها با مشکل بزرگ تأمین آذوقه روبه رو هستند، مشکل دیگر آنها جامعهای بدون تمدن و وحشی است که به رهبری زنی به نام آلفا اداره میشود.
سینمای وحشت از ابتدای شکل گیری خود هیولاهای بسیاری را به مخاطبین خود عرضه نموده است.
هیولاهایی مانند دراکولا، فرانکشتاین، ارواح خبیث و…
لیکن یکی از معروفترین این هیولاها را میتوان زامبیها و یا مردگان از گور برخاسته دانست. اسطوره زامبی به آفریقا و سنتها و اساطیر موجود در آفریقای جنوبی باز میگردد و طبق این اساطیر نخستین زامبی حاصل رابطۀ زناشویی میان یک زن با جسد شوهر خود است.
اما در سینمای جهان میتوان معروفترین فیلمی را که پای زامبیها را به مثابه یک هیولا به سینما گشود، فیلم شب مردگان زنده محصول ۱۹۶۸ آمریکا و به کارگردانی جورج اندرو رومرو کارگردان صاحب نام ژانر وحشت دانست.
در سال ۱۹۹۰ تام ساوینی این فیلم را بازسازی نمود که در مقایسه با نسخه اصلی چندان موفق نبود.
اما در سالهای اخیر با اقبال بیشتر مردم به آثار متعددی که در این ژانر به نمایش در آمدهاند، آثار بیشتری نیز درباره زامبیها یا همان مردگان متحرک به بازار سینمای جهان عرضه شده است که از معروفترین آنها میتوان به جنگ جهانی z و سری اهریمن خاموش نام برد.
لیکن مجموعه مردگان متحرک را میتوان اثری شاخص در این ژانر محسوب کرد، اثری که این هیولاها را تنها بهانهای قرار داده تا در حین بیان داستانی جذاب و پرکشش، درون ملتهب آدمی و روابط انسانی را در جهانی پسا آخرالزمانی به تصویر کشیده و مخاطب خود را در باب مفاهیم عمیق فلسفی مانند چیستی خیر و شر به اندیشه وادارد.
پخش این مجموعه از سال ۲۰۱۰ آغاز گردید در یازده فصل تا سال ۲۰۲۲ از شبکه amc پخش گردید.
داستان مردگان متحرک پس از شروع یک آخرالزمان زامبیها در سراسر جهان اتفاق میافتد. زامبیها در سریال به عنوان «واکر» شناخته میشوند. واکرها به سمت انسانهای زنده و سایر موجودات حمله میکنند تا آنها را بخورند. آنها جذب سر و صدا میشوند (مانند شلیک گلوله). اگرچه در ابتدا به نظر میرسید که فقط انسانهایی که توسط واکرها گاز گرفته میشوند به واکرهای دیگر تبدیل میشوند، اما در اوایل سریال مشخص میشود که که همه انسانهای زنده به یک ویروس عجیب و ناشناخته مبتلا گردیده و در حقیقت تمامی انسانها عامل بیماری هستند.
این سریال در مورد معاون کلانتر ریک گرایمز است که از کما بیدار میشود. در حالی که در کما است، جهان توسط واکرها تسخیر شده است. او رهبر گروهی از بازماندگان از منطقه آتلانتا، جورجیا میشود، و تلاش میکنند تا نه تنها در برابر حملات پیادهروها، بلکه توسط گروههای دیگری از بازماندگانی که مایل به استفاده از هر وسیله لازم برای زنده ماندن هستند، از خود محافظت کنند.
در متن پیش رو قصد بر آن است که نگاهی مجمل به فصل دهم از این مجموعه بیندازیم تا شاید پنجرهای رو به مفاهیم ارائه شده در آن بگشاییم.
در فصل دهم ریک گمشده و رهبری جامعه با همسر وی میشون است.
در قسمت نخست فصل دهم، شخصیت آرون از میشون میپرسد آیا ما آدم بدهای دشمنان خود هستیم؟
در اینجا سئوالی که آرون در برابر میشون مینهد، مخاطب را در باب مفهوم خیر و شر به چالش میکشد.
مفاهیمی مانند خیر و شر در جهان چگونه تعریف میشوند؟
ساحت حقیقی شر چیست؟
آیا هرکس مخالفین و دشمنان خود را به مثابه شر نمیپندارد؟
در ساحت اخلاق، و از منظر متفکران و فلاسفه هرگاه بی دلیل فردی به فرد یا افرادی دیگر رنج و آسیب برساند، پس میتوان اذعان داشت که فرد وارد ساحت شر گردیده، و وی را فردی شرور نامید.
آیا آلفا به واقع فردی شرور و اجتماعی که ساخته است، اجتماعی متشکل از اشرار است و یا اینکه شیوۀ زندگی آلفا و دارو دستهاش تنها شیوهای متفاوت با شیوه زندگی میشون و اجتماعی است که ساخته است.
در اینجا میتوان در پاسخ به این پرسش به چند نکته مهم اشاره کرد، نخست آنکه آلفا برای ارزشهای انسانی هیچ گونه ارزشی قائل نیست و حتی با افراد دسته خودش نیز رفتاری وحشیانه داشته، و هر گونه مخالفتی را با وحشیانهترین شیوه سرکوب میکند.
پس با توجه به این نکته میتوان اذعان داشت که جامعهای که توسط آلفا ساخته و اداره میشود، فاقد فهم درستی از مفاهیم ارزشمندی همچون عدالت و آزادی است، زیرا آزادی فردی تا بدانجا معنا مییابد که صدمهای به افراد دیگر وارد نگردد.
در حقیقت میتوان گفت چنین جامعهای فاقد مدنیت است، و از این لحاظ میتوان گفت که چنین جامعهای پتانسیل این را دارد که برای جوامع دیگر خطر آفرین باشد.
اگر بخواهیم به معنای کانتی کلمه به مفهوم اخلاق و عمل 0 اخلاقی بپردازیم، باید خاطر نشان کرد که کانت قائل به این نکته بود که امر اخلاقی باید به ذات اخلاقی باشد، این بدان مفهوم است که تنها امری را میتوان اخلاقی و نیک دانست، که در ذات خودش امری اخلاقی و نیک بوده و نباید برای نیک دانستن یک عمل متوسل به نتایج حاصل از آن عمل بود.
با توجه به این نکات در فصل هفت مجموعه مردگان متحرک بسیاری از اموری که طرفین متخاصم بدان دست میزنند را در حقیقت میتوان عملی غیر اخلاقی دانست.
البته این سؤال نیز در برابر مخاطب قرار میگیرد که آیا در جهانی که درام اثر بر مبنای آن بنا شده است، از اساس میتوان مطابق با برداشت کانت از مفهوم اخلاق زیست کرد؟
در واقع در جهانی که خالقین اثر به تصویر کشیدهاند، گاه زیست اخلاقی مطابق با مفاهیم کانتی غیر ممکن میشود؛ زیرا انسانها گاه مجبور به انتخاب میان بد و بدتر میشوند و این انتخاب هرچند دلپذیر نخواهد بود لیکن تنها را پیش روی آنهاست.
در قسمت ۱۹ از فصل هفت که درباره نجات پیداکردن آرون و پدر گابریل از میان زامبیهاست. این فصل که در واقع روی متحول گشتن پدر گابریل و مبارزه وی با تردیدهای درونی خودش است، نگاه مخاطب به مسئلۀ اخلاق را تا حدود بسیار زیادی به چالش میکشد.
در صحنههای ابتدایی این قسمت کارگردان با انتخاب دکوپاژ و میزانسن درست، موفق شده است که فرم بصریای در خدمت مفاهیم ارائه شده در این قسمت بسازد.
تصویر با گلهایی زیبا شروع میشود که در میان چمنزاری سرسبز روییدهاند. سپس با ریختن قطرات خون بر روی گلها طبیعت رنگ خشونت میگیرد. این زیبایی و سر سبزی را میتوان به مثابه معصومیت و پاکی دانست. معصومیتی که توسط قطرات خون لکه دار میگردند. کارگردان در این صحنه به آسانی دو روی یک سکه را به مخاطب خویش نشان میدهد. معصومیت و پاکی و لطافت یک روی این سکه است و اما روی دیگر این سکه خشونت و قساوت است. به واقع برای زیستن در طبیعت باید به هر دو روی این سکه توجه داشت زیرا انسانها و حتی حیوانات برای ادامه زیست خود ناچار هستند گاه به گاه دست به خشونت بزنند.
در صحنهای که پدر گابریل و آرون با هم صحبت میکنند، آرون به پدر گابریل میگوید که خوبی هنوز در جهان وجود دارد.
آرون: تو هنوز تو حال و هوای نجواگرایی، اونا وحشی بودن؛ دلیل نمیشه که بقیه هم وحشی باشن.
پدر گابریل: الان آدمهای شیطان صفت نیستند که در اقلیتاند، اونا اکثریتاند.
در اینجا پدر گابریل سعی دارد به آرون بفهماند که با تغییر شرایط مفهوم خیر و شر یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم نسبت انسانها با این مفاهیم نیز تغییر یافته است.
در صحنه بعد با شخصیتی به نام مِیز آشنا میشویم که آرون را مضروب ساخته و به زور اسلحه پدر گابریل و آرون را مجبور به بازی رولت روسی میکند، با این تفاوت که این بار آنها
آزاد هستند خود یا دیگری را هدف قرار دهند.
پدر گابریل و آرون هربار تنها سر خویش را هدف قرار میدهند و در طی بازی پدر گابریل سعی دارد مِیز را متقاعد که با آنها پیش دوستانشان بیاید؛ اما هنگامی که بالاخره مِیز متقاعد شده و آرون را باز میکند، پدر گابریل از فرصت استفاده نموده و با ضربهای سر مِیز را متلاشی میکند.
دلیل پدر گابریل برای انجام این کار این است که مِیز میتوانسته برای همراهان آنها خطر ساز باشد زیرا طبق اعتراف خود مِیز وی برادرش را به قتل رسانده است.
در اینجا این سؤال در برابر مخاطب قرار میگیرد که آیا عمل پدر گابریل با توجه به انگارههای مسیحی عملی درست بوده یا خیر. در واقع میتوان قائل به این مسئله بود که عمل پدر گابریل بیشتر بر طبق انگارههای دو فیلسوف انگلیسی یعنی جرمی بنتام، و جان استوارت میل انجام شده است. البته عمل وی را میتوان بیشتر عملی منطبق بر نظریات فایده گرایانهمیل دانست زیرا میل خیر اکثریت را بر خیر فرد ارجح میدانست؛ و در اینجا نیز پدر گابریل خیر اکثریت را ارجح میداند.
در صحنه بعد مخاطب شاهد آن است که برادر مِیز هنوز زنده است، لیکن وی توسط مِیز مجبور گشته تا خانواده خود را به قتل برساند.
در اینجا است که مخاطب با این مسئله که مفهوم خیر و شر در جهان امروز تغییر یافته است بهتر آشنا میگردد.
در نظر من، فصل دهم مجموعه مردگان متحرک میتوان از فصول موفق این مجموعه محسوب کرد؛ زیرا این مجموعه جدا از موفقیت در امر درام، در انتقال درونمایه مورد نظر خود نیز موفق عمل نموده است. ■