وقتی قلم خود را برمیدارید یا پشت صفحهکلید خود مینشینید تا بنویسید، به میراثی از داستانسرایی میپیوندید که کل تاریخ بشر را در بر میگیرد. مهم نیست در کدام کاروانسرای سفر نویسندگی خود هستید؛ تاریخ پر است از نویسندگان بزرگی که پیش از شما آمدهاند. آنها نیز با موانعی برای نوشتن روبهرو شدهاند که شما نیز با آن روبرو خواهید شد. این نویسندگان بزرگ بهترین منبع توصیه و راهکار برای غلبه بر موانع نویسندگی هستند.
هر نویسنده از جایی شروع میکند و معمولاً وقتی به مردم میگویید «مینویسم»، اغلب این بازخورد را دریافت میکنید که «من هم همیشه میخواستم بنویسم.» یا «من این ایده را دارم، ولی هرگز ننشستم آن را بنویسم.» پاسخ درست به این خودافشاییها این است: «اگر میخواهی بنویسی، ابزار در اختیارت است؛ قلم و کاغذ یا مایکروسافت ورد.» دلیل اینکه ممکن است مخاطب این پاسخ را گستاخانه تلقی کند، این است که بیشتر نویسندهها قبل از شروع کار نویسندگی همینطور بودهاند، منتظر ندایی از آسمان تا به آنها بگوید که بنویس؛ گرچه این اتفاق هرگز نیفتاده است.
از مطالعه آثار نویسندگانی که تحسین شدهاند، میتوان فهمید تنها چیزی که نیاز است، همان قلم و کاغذ یا مایکروسافت ورد است. بنابراین برخی از توصیههایی که باعث میشود بالاخره ایدههایتان را بنویسید و آنها را عملی کنید، در این مقاله گنجانده شده است. نویسندگانی که در این مقاله از آنها نام برده شده، همگی نویسندههای بزرگی هستند که حتماً به یک یا چند کتاب آنها برخوردهاید.
1-استیفن کینگ: «در را ببندید.»
اولین توصیۀ استیفن کینگ در کتابی که دربارۀ نویسندگی نوشته، این است که «در را ببندید». به عبارت دیگر، مهیا کردن محیطی بدون حواسپرتی برای نوشتن ضروری است. درواقع منفورترین حالت امروزی، «انزوا»، بزرگترین دارایی یک نویسنده است. این نکته بسیار مفید است؛ همچنین عادت خوبی است که در ابتدای کار نویسندگی ایجاد کنید. بدون وجود هر چیزی که حواس شما را پرت کند، ذهن شما چارهای جز خلق کردن ندارد.
هشدار: در ابتدا ایجاد چنین محیطی دشوار خواهد بود. اغلب خود را در حال چرندوپرندنویسی یا پرش ذهن میبینید؛ اما اگر به اندازه کافی به آن پایبند باشید، به این زمان بدون حواسپرتی
علاقهمند شده و عادت میکنید که آن زمان و محیط را به نوشتن اختصاص دهید.
نحوۀ استفاده از این توصیه:
اول: برای زمان نوشتن خود اتاقی با در دارای قفل پیدا کنید. درِ قفل شده تضمین میکند که هیچ حواسپرتی فیزیکیای وجود نخواهد داشت؛ خواه عزیزان شما، دوستان، همخانهای یا حتی حیوان خانگی شما باشد.
دوم: یک تایمر برای سنجش مدت نوشتن خود تنظیم کنید. این کار به ذهن شما کمک میکند تا روی کار در حال انجام، یعنی نوشتن، تمرکز کند. حتی ممکن است متوجه شوید که پربارترین زمان نوشتن شما، زمانی است که درگیر نوشتن سریع و زماندار هستید.
سوم: تکنولوژی را از اتاق قفل شدۀ خود حذف کنید. موبایل، تلفن، تلویزیون، اپلواچ یا هدست واقعیت مجازی؛ هر چه از شما دورتر باشند، ذهن شما بهتر تمرکز میکند و حواسپرتیهای دوپامینزایی را فراموش میکند که هر روز به شما هجوم میآورند.
2-فلانری اوکانر: «نوشتن غوطهور شدن در واقعیت است.»
فلانری اوکانر، نویسندۀ بزرگ آمریکایی قرن بیستم، معتقد است که نوشتن، چه فانتزی باشد و چه درام شخصیتمحور، غوطهورشدن در واقعیت است. چگونه داستانها ما را به گریه و خنده میاندازند؟ حتی در جهانهایی که خارج از دنیای ما ایجاد شدهاند. در ارباب حلقهها یا در هری پاتر، عناصری از انسانیت وجود دارد که به ما این امکان را میدهند که قفل شخصیتها را باز کنیم و با آنها ارتباط برقرار کنیم.
پس توصیه اوکانر چیست؟ «هرگز از خیره شدن به مردم نترسید.» از نظر او، این دقیقاً وظیفۀ نویسنده است که به رفتار مردم خیره شود و از واقعیت زندگی آنها الهام بگیرد. البته از آنجا که نگاه کردن بیشازحد مزاحمتآفرین به نظر میرسد، بهتر است «مشاهده کردن» را امتحان کنید. دیگران را مشاهده کنید، به مکالمات گوش دهید و با دقت بشنوید که مردم چگونه صحبت میکنند. با این روش شخصیتهای نوشته شدۀ شما معتبرتر خواهند بود.
نحوۀ استفاده از این توصیه:
در طول جلسۀ نوشتن، چشمان خود را ببندید و به روز قبل فکر کنید. با کی صحبت کردید؟ چه افرادی را گذرا دیدید یا چه
افرادی را از نزدیک ملاقات کردید؟ چه کسی شما را ناامید کرد؟ ممکن است تجربیاتی را به یاد بیاورید که فراموش شدهاند. همانها میتوانند هستۀ ایدههایتان باشند. برای تعامل بیشتر با پیرامون خود، آگاهانه تلاش کنید. در زمان استراحت پانزدهدقیقهای خود، به جای وقت گذراندن در اینستاگرام، در جایی که هستید حضور کامل و آگاهانه داشته باشید. این تمرین میتواند مشاهدۀ دیگران یا صرفاً ساکت نشستن باشد. دعوت به مهمانی یا دورهمی را بپذیرید. اگر انتظار دارید داستانی طنینانداز شود، باید به طریقی درگیر شوید، در غیر اینصورت، واقعیت را بهدرستی مشاهده نکردهاید.
3-لری دیوید: «یک دفترچه یادداشت همراه داشته باشید.»
همیشه هر جا که میروید یک دفترچه یادداشت همراه داشته باشید. ایدهها گاهی اوقات در مکانهای عجیبی بروز میکنند و همیشه باید فوراً آنها را یادداشت کنید. زیرا امکان فراموش کردنشان بسیار زیاد است.
لری دیوید، یکی از خالقان سریال کمدی «ساینفلد» که بر جزئیات زندگی روزمره تمرکز میکرد، دفترچه یادداشتش را همه جا با خود میبرد. میتوان از قسمت یادداشتها در تلفن همراه نیز استفاده کرد که سریع و در دسترس است. این روش علاوه بر اینکه به شما کمک میکند ایدهها را به خاطر بسپارید، فضایی باز برای خلاقیت در سرتاسر روال روزانۀ شما ایجاد میکند. هنگامی که نوشتنِ یک فکر خندهدار یا هر چیز سادهای که در پارک مشاهده کردهاید به عادت تبدیل شد، از مکانهای نامحتمل شروع به الهام گرفتن خواهید کرد.
اگر به نظر میرسد که با اولین توصیه، یعنی «در را ببندید.» مغایرت دارد، اینطور نیست؛ وقتی مینویسیم، به ایدهای برمیگردیم که در طول روز به ذهنمان خطور کرده، ایدهای که به سرعت آن را یادداشت کردهایم. بدون زیاد فکر کردن، هرچه فکر میکنید به کارتان خواهد آمد را یادداشت کنید و در جلسۀ نوشتن، بدون حواسپرتی اجتنابناپذیر به آن بازگردید و بیشتر به آن فکر کنید.
نحوۀ استفاده از این توصیه:
اول: دفترچه یادداشت را با برنامههای روزانۀ خود ادغام کنید. شاید وقت آزاد کوتاهی داشته باشید، حتی وقت استراحت یا ناهار، پنجدقیقه را صرف نوشتن در دفترچه یادداشت خود کنید. شاید هم این زمان کوتاه بعد از کار باشد یا زمانی که کودک شما در حال چرت زدن است.
دوم: یک خودکار خوب پیدا کنید؛ هر خودکاری که با آن احساس راحتی بیشتری میکنید. افکار خود را دنبال کرده و آنها را یادداشت کنید.
سوم: تاریخ یادداشتها را کنارشان بنویسید و بر اساس تاریخ، دفترچه یادداشت خود را سازماندهی کنید. بعد از مدتی از اینکه کلماتی که بهسرعت خطخطی میشوند، چقدر عجیب و جالب تکرار میشوند، تعجب خواهید کرد. با این سازماندهی، ایدۀ مناسبترین پروژۀ نوشتن خود را مشخص کنید. هدف این است که جزئیات کافی را ارائه دهید تا چیزهایی را به خاطر بیاورید که در زمان یادداشتبرداری فکر میکردید.
4-ریکی جروایس: «آنچه را که میدانید، بنویسید.»
ریکی جروایس هشتساله هر هفته برای کلاس انگلیسی داستانهای کوتاه مینوشت. اگرچه او فکر میکرد داستانهایش فوقالعاده و سرشار از ماجراجویی هستند، اما هرگز نمرۀ خوبی نمیگرفت. ریکی جروایس که از دست معلمش عصبانی بود، تصمیم گرفت با نوشتن داستانی خستهکننده، به معلمش درسی عالی بدهد. او با جزئیات بسیار دربارۀ مراقبت مادرش از خانم مسنی نوشت و فکر کرد که این کار انتقامی عالی از معلمی است که به داستانهای فوقالعادهاش نمرۀ خوب نمیداد. او بوی خانه، رنگ روی دیوار، حسی که کف خانه هنگام راه رفتن منتقل میکرد را توصیف کرد. گرچه فکر میکرد داستانش کسلکننده است، در کمال تعجب، معلم آن هفته به او نمرۀ عالی داد.
نکته چیست؟ آنچه را که میدانید بنویسید. جامعۀ ادبی ممکن است چشمان خود را در مواجهه با این کلیشه در حدقه بچرخاند؛ اما همانطور که ریکی جروایس اشاره میکند، آنچه در نهایت میآموزیم این است که «تلاش برای غیرعادی کردن چیزهای عادی» برای هنر نویسندگی ضروری است.
نحوۀ استفاده از این توصیه:
اول: روشی را که ریکی جروایس به کار گرفته است، تمرین کنید. در مورد تجربهای بنویسید که در زندگی روزمره خود با آن روبرو شده و بهخوبی درکش کردهاید. در غیر این صورت نوشتهتان به نظر خودتان هم کسلکننده میآید. تجربهتان را با جزئیات دقیق توصیف کنید و نتیجه را مشاهده کنید.
دوم: از دوستان یا خانوادۀ خود بخواهید داستانهای دوران کودکیشان را برای شما تعریف یا یادآوری کنند. با دقت در آن خاطرات و ایده گرفتن از آنها، مجموعۀ کاملی از داستانهایی را خواهید داشت که میتوانید از آنها الهام بگیرید و به این شکل کتاب شما میتواند به حماسۀ خانوادگی جالبی تبدیل شود.
سوم: شروع به ژورنالنویسی کنید. این روش یک ابزار کاربردی ساده در روزهای پرمشغله برای شما فراهم میکند. تصور کنید در حال نوشتن شخصیتی هستید که شرایط خاصی را پشت سر میگذارد. ممکن است خودتان به یاد داشته باشید که سال گذشته با چنین موقعیتی روبهرو شدید و دربارۀ آن در دفترچۀ خاطرات یا وبلاگ خود نوشتید. به دفترچه یادداشت یا وبلاگ خود سری بزنید و آنچه را که میدانید بنویسید.
5- اسکار وایلد: «از ارائۀ پیام اخلاقی خودداری کنید.»
اسکار وایلد که بهخاطر ثأثیرگذاری و عمق مجموعه داستانهایش بسیار تحسین و تمجید شده است، میگوید: «هیچ چیزی به نام کتاب اخلاقی یا غیراخلاقی وجود ندارد. کتابها یا خیلی خوب نوشته شدهاند یا بد.» البته به این معنا نیست که کار شما هیچ معنایی ندارد؛ منظور این است که هنگام ساختن و پرداختن داستانتان نباید دربارۀ معنایی که دارد بحث کنید. داستان شما همچنان میتواند همانقدر زیبا باشد که همیشه تصور میکردید؛ اما اگر شمای نویسنده، با ارائۀ پیام و معنا شروع کنید، در نهایت داستان شما بیش از حد دراماتیک یا حتی سطحی خواهد بود.
به این موضوع فکر کنید که نویسنده، که شما باشید، بیننده نیست. تمرکز نویسنده باید بر کیفیت طرح، پیچیدگی شخصیتها و لحظاتی باشد که در داستان هیجان میآفرینند. اجازه دهید معنی خودبهخود در داستان شما نمود پیدا کند.
نحوۀ استفاده از این توصیه:
اول: روی ژانر خاص خود تمرکز کنید. به عبارت دیگر، خود را نگران تأثیر داستان خود نکنید. روی چیزهایی تمرکز کنید که در ژانر مربوط شما غافلگیرکننده و جذاب هستند. اگر کمدی مینویسید، آن را خندهدارتر کنید. اگر ترسناک مینویسید، آن را ترسناکتر کنید. اگر درام مینویسید، خودتان را به گریه بیاندازید.
دوم: کتابی بخوانید که عمیقاً شما را به نوشتن ترغیب کند و به ذهنتان الهام بخشد. دقت کنید که آیا تحت تأثیر «پیام» آن اثر قرار گرفتهاید یا صحنهها، لحظات و شخصیتها شما را تحتتأثیر قرار دادهاند؟
سوم: شخصیتهای خود را بهعنوان مهمترین عنصر داستان درنظر بگیرید. خواستههای آنها چیست؟ نیازهای آنها چیست؟ چه پیامهایی را میخواهند برسانند؟ اینها سؤالات ثمربخشی برای داستاننویسی شما هستند و از افتادن در دام «ارائۀ پیام» جلوگیری میکنند.
6-ادویج دانتیکات: « چیزی را بنویسید که شما را آزار میدهد.»
چه چیزی شما را در طول شب بیدار نگهمیدارد؟ چیزی که نمیتوانید از ذهن خود خارج کنید. گاهی اوقات همانها سختترین چیزها برای نوشتن هستند؛ اما با اینحال ارزش سروکلهزدن و کلنجار رفتن را دارند. شیاطین درونی و ترسهای خود را بپذیرید.
به عنوان نویسنده، وظیفۀ شما این است که به شخصیتها و داستان خود وفادار باشید، نه ایجاد موقعیتها و خلق شخصیتهای
پیشپاافتاده. شما باید مایل باشید که سرنوشت یک شخصیت را تا پایان دنبال کنید. دانتیکات معتقد است که میان همین درونیات و ترسهایتان برخی از قانعکنندهترین و باورپذیرترین داستانها نهفته است. مکانهای احساسی یا فیزیکی که اصلاً دلتان نمیخواهد حتی یکبار دیگر بروید، کجا هستند؟ یا جایی که بیشتر از هرچیزی میخواهید بروید؟ مردم چه فکرهایی میکنند و به زبان نمیآورند؟
پاسخ به این سؤالات نقطۀ شروع بسیار خوبی است و اگر به نظر خودتان هنوز نویسندۀ خوبی نیستید، کار را با همین فضاها پیش ببرید.
نحوۀ استفاده از این توصیه:
اول: به یک گروه تحلیل فیلم یا کتاب بپیوندید. در این گروهها، افراد دیگری که سلیقههای متفاوتی دارند، میتوانند شما را به تماشای فیلم یا خواندن کتابهایی تشویق کنند که شما را آزار دهند، یا حداقل جز علایق همیشگی شما نیستند؛ چه فیلمهای ترسناک، چه کتابهای شعر. سعی کنید پیشفرضهای خود را دربارۀ ژانرهای خاص به چالش بکشید و همیشه از داستاننویس بودن خودتان قدردانی کنید، وگرنه از آن لذت نمیبرید.
دوم: پایان داستانی را که نوشتهاید دوباره بررسی کنید. این سؤال را از خود بپرسید که آیا پایانی که داستان به آن میرسد، از خود شخصیت پیروی میکند یا خواستههای شما برای شخصیت؟
سوم: وقتی برای نوشتن داستان پشت میز یا مکان همیشگیتان مینشینید، به داستانهای شخصی خودتان فکر کنید که به نوعی در آنها قفل شدهاید. در نظر بگیرید که آیا آن قفلها میتوانند بهعنوان الهامبخش پروژۀ خلاقانۀ شما عمل کنند؟ اغلب این داستانهای شخصی میتوانند قدرتمندترین ایدهها را در دل خود داشته باشند.
به استادان نگاه کنید، سپس شروع به نوشتن کنید
درست است که فهرست بالا جامع نیست و نویسندگان بزرگ دیگری نیز وجود دارند، با توصیههای متفاوت؛
با این حال، آنچه نویسندگان فوق ارائه میدهند، بیانگر این حقیقت است که با دیدگاه صحیح و خودعاملی، میتوانید بهتر بنویسید. میتوانید در مورد مراقبت مادرتان از یک خانم مسن بنویسید و ببینید که چقدر جالب خواهد بود. میتوانید دیگران را مشاهده کنید و برای نوشتن شخصیتهای باورپذیر در داستانهای خود الهام بگیرید. میتوانید هر روز در اتاقی با در قفلشده بنویسید و زنده بمانید و در نهایت از آزمایشگاه نوشتن جدید خود لذت ببرید.
در نهایت، میتوانید به خاطر خودِ داستان بنویسید، بدون اینکه نگران این باشید که آن داستان چقدر جهان را تحتتأثیر یا تغییر قرار میدهد. ■