یادداشتی بر رمان «الن ویک» نویسنده «ریک باروز» «سعید زمانی» اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

saeid zamanii

* یادداشتی بر رمان الن ویک اثر ریک باروز نشر آذرباد و بازی الن ویک 2:

چرا رمان می خوانیم؟ چرا فیلم می بینیم و چرا مشغول ویدئو گیم می شویم؟ چون بیکاریم و کاری دیگه ای بلد نیستیم؟ خیر. ساده ست. ذات بشر با قصه عجین شده است. فطرت آدم با قصه آرام می گیرد. همه دوست دارند که حکایت بشوند، قصه بشوند. نمونه اش تمام سریال های تلویزیونی و یا سایر مدیوم های دیگه و رسانه های دیگه. تقریبا هرکس را که می بینید در خیابان مشغول تعریف حکایتی برای دیگری است. حال این حکایت تعریف خاطره باشد یا جریان خاصی و... بگذریم. رمان الن ویک هم در مورد قصه گویی است. در مورد قصه گویی است که اسیر قصه خودش شده است و باید راهی بیابد که از قصه خودش خلاصی یابد. الن ویک نویسنده رمان های مشهور ترسناک است. پس از اینکه آخرین رمانش را نوشته به همراه همسرش تصمیم می گیرد که به شهری به نام برایت فالز برای تعطیلات برود. اما در برایت فالز اوضاع آنطور که باید پیش نمی رود. در واقع الن ویک چشمه نویسندگی اش خشک شده است و دو سالی می شود که اثری تحویل ناشر نداده است. باری، الن ویک را در شهر برایت فالز همه می شناسند و از او استقبال خوبی هم می کنند. الن به همراه همسرش به یک استراحتگاه می رود و اینجاست که

تعادل در داستان به هم می ریزد؛ آلیس ناپدید می شود. الن ویک در جستجوی برای یافتن آلیس وارد فضای خیالی رمان های ترسناکی که خودش خلق کرده می شود. شخصیت های مخلوقش در سایه ها غرق شده اند و به وی حمله می کنند تا الن را بکشند! رمان بسیار پرتعلیق است و نمی توان رمان را زمین گذاشت. زاویه دید رمان شیفت بین اول شخص و سوم شخص است و این اول شخص شدن تعلیق رمان را زیادتر می کند. اما تازگی ها بازی الن ویک 2 منتشر شده؛ ویدئو گیمی که بسیار شگفت آور است. از نظر جاذبه گرافیکی، هیچ تفاوتی بین فیلم و بازی وجود ندارد. جلوه های صوتی، فضا سازی ترسناک مانند فضاسازی بازی سایلنت هیل 2 محصول سال 2001 است. فضاهای بسته بازی، ترس از فضاهای بسته و اسیر شدن در مسیر لوپ وار (حلقه های تکرار شوندن) در بازی از نوستالژی های رمان های استیون کینگ است. سکانس ابتدای بازی دقیقا از فیلم درخشش استنلی کوبریک الهام گرفته شده است. داستان بازی همان جا که الن ویک تمام شد ادامه می یابد. الن ویک در نهایت در رمان آلیس را پیدا می کند و خودش را فدای تاریکی می کند تا آلیس را رها کند. تنها راه فرارش از Dark Place نوشتن رمانی جدید است. الن ویک نام رمان جدیدش که راه فرارش است را بازگشت می گذارد. الن ویک2 داستان رمان بازگشت است. دو داستان به صورت موازی پیش می رود، در رمان بازگشت بازیکن نقش یک افسر اف بی آی به نام ساگا اندرسن بازی می کند که مشغول کشف معمای قتل های آیینی می شود. در روی دیگر داستان الن ویک را می بینیم که در تلاش برای فرار از Dark Place است. دو داستان به صورت موازی پیش می رود و در بسیاری از لحظات مو بر اندام بازیکن راست میکند. مغز متفکر ساختن بازی الن ویک 2 کسی نیست جز سام لیک. سام لیک را کسانی که نسخه قدیمی مکس پین را بازی کرده اند باید بشناسند. سام لیک همان صورت درد و رنج کشیده مکس پین است. همان کسی که از صورتش برای نقش مکس پین استفاده شده بود. در بازی الن ویک 2 هم سام لیک نقش کارگاهی به نام الکس کیسی را بازی کرده که قهرمان رمانهای الن ویک است؛ همینطور الکس کیسی وردست باهوش ساگا اندرسن نیز هست. همانطور که ذکر رفت

 

بازی پر از لحظات ترسناک است که این ترسناک بودن در عین حال آموزنده نیز می باشد؛ به طور مثال برخی اوقات سایه ها به الن حمله ور می شوند؛ که این سایه ها با نور از بین میرود؛ نور کنایه از عشق در دنیای واقعی می تواند باشد و اینطور می شود تعبیر کرد که به هر مسئله بغرنجی را می شود عشق داد و آنگاه راه حل ها سرازیر می شود. مورد دیگر این است که بعضی اوقات شخصیت ها در لوپ (حلقه های تکرار شونده) در بازی اسیر می شوند و راه حل چی می تواند باشد؟ پیدا کردنش بر عهده بازیکن یا خواننده. اکنون این مسئله پیش می آید که خواننده این متن به نگارنده این متن خواهد گفت که خب برای تجربه بازی الن ویک 2 باید حداقل یک پلی استیشن 5 داشت یا سیستم قوی ای که بازی صد گیگی را با این گرافیک سنگین ساپورت کند. اما راه حل سوم این قضیه این است که در یوتیوب یا آپارات گیم پلی رایگان این بازی که در دسترس همه قرار دارد را مشاهده کنیم و از دیدن این بازی لذت ببریم. پیشنهاد اول مطالعه این رمان استیون کینگی ای هست که استیون کینگ ننوشته! و پیشنهاد بعدی دیدن گیم پلی این بازی استثنایی می باشد.

قسمتی از رمان الن ویک: ویک چشمانش را باز کرد و لحظه‌ی خوشش به‌هم خورد، مانند حبابی ترکید. مرد ژنده‌پوش میان‌سالی را دید که از آن سر کشتی با لبخندی کریه به آنان زل زده بود. مرد شلوار ارتشی و جلیقه شکاری به تن داشت، کلاه نقاب‌داری به سر و چکمه‌های خاکی به پا داشت. سیگاری هم از لبش آویزان بود.

الن به سمت مرد حرکت کرد و صدایش را بلند کرد: «مشکلی هست؟»

مرد عکس‌العملی نشان نداد، فقط پک سنگینی از سیگارش گرفت و به خیره بودنش ادامه داد.

«الن، بی‌خیال.» آلیس ادامه داد: «ولش کن، بذار تعطیلات بهمون خوش بگذره.»

آلیس ویک را به سمت ماشین‌شان هدایت کرد، هیچ‌کدام از آن‌ها تا وقتی داخل ماشین شدند، حرفی نزدند.

آلیس گفت: «تو... بعضی وقت‌ها منو می‌ترسونی.»

ویک که لرزش صدای آلیس را حس کرد، با ناراحتی از این موضوع که او را نگران کرده، گفت: «معذرت می‌خوام.»

«مردهای اون‌طوری... اصلاً ارزش اعصاب‌ خرد کردن رو ندارن.» درحالی‌که دستانش را به‌هم می‌فشرد ادامه داد: «تو فقط باید یاد بگیری که بی‌خیال‌شون بشی.»

- نمی‌تونم. اگه جلوی مردم رو نگیری درسته قورتت می‌دن.

- نه این حرف درست نیست، اکثر مردم خوبن.

ویک خمیازه‌ای کشید.

آلیس ادامه داد: «الن ویک، همه‌ی مردم خوبن.»

ویک گفت: «پس اون‌هایی که خوب نیستن چی؟» و سپس نگاهی به شهر و مغازه‌هایش، خانه‌های کوچکی که در پایین تپه‌ها بودند، مردم و ماشین‌هایی که روی عرشه کشتی منتظر بودند انداخت و ادامه داد: «پس اونایی که می‌خوان به ما صدمه بزنن چی؟»■

یادداشتی بر رمان «الن ویک» نویسنده «ریک باروز» «سعید زمانی»