یادداشتی بر رمان «فوران» نویسنده «قباد آذرآیین»؛ «خرم سعیدی» اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

khoram saeidi

" فوران"، اثر استاد قباد آذر آیین با 286 صفحه، چاپ دوم آن را انتشارات ققنوس در سال 1398 با 660 نسخه روانه بازار نموده است.

ای آنکه در این سرای ویران / در ملک وجود شاد و خندان

آباد چو بنگری و زیبا / سر تا سر این سرای ویران

چون روی نهی به کوه و صحرا / آزاد تر از هوای بستان

یاد آر ز روز محنت ما / وین حالت خوفناک ایران

           کاگه شود از پدر پسر هم...

( حیدرعلی کمالی ابرقویی – 1250 ابرقو – 1328 تهران )

خلاصه داستان: آقای البرزی، که سالیان جوانی را پشت سر نهاده و "نوزینی " را با دوچرخه عوض کرده، یکی از کارکنان شرکت نفت است که در بیمارستان شرکت نفت بستری شده است. خانم احمدی، سرپرستار بخش که بومی منتطقه است و یک نسل با بیمار فاصله دارد، سرگذشت آقای البرزی را می شنود؛ به عنوان " نمونه ای از خروار " به قصه پر غصه ایشان دل می بندد و در هر فراغتی که به دست می آورد پای درد دل و سرگذشت آقای البرزی می نشیند. با مرگ آقای البرزی بخش اول کتاب بسته می شود. بخش دوم کتاب نیز سرگذشت بعضی از بازماندگان قصه است که به نوعی در داستان حضور داشتند.

سلسله داستان کتاب " فوران " را می توان نوعی رمان تاریخی، صنفی، اجتماعی- فولکلوریک نامید که حامل برشی از ارزش‌های ملی، تاریخی، قومی و اجتماعی ماست که بر محور یک واقعیت مهم در مرکز و هسته اصلی کتاب شکل گرفته و تکامل حادثه اصلی که همان کشف و استخراج نفت، " با حضورآدم های غریبه فرنگی، دیلاق، چشم کبود، مو بور و..." با فرهنگ و زبانی متفاوت و تقابل آن ها با فرهنگی بومی، قبیله و عشیره‌ای، در تضادی کاملاً نمایان شکل گرفته است و منطقه را به محیطی در حال تغییر و تحول بازار کار شکیل داده است. شکل گیری تازه، طبقه متوسط کارگرانی را پذیرفته که از محیطی آزاد و طبیعی، با خوی و خصلت کوچرو را بدون در نظر گرفتن تحولات اجتماعی، فرهنگی ، قومی و قبیله ای به یک جانشینانی مطیع تبدیل نموده است. شکل تازه زندگی در محیط کارگری، که در حال تکوین و پوست اندازی بود، جایگزین شکل عشایری و قبیله ای و چادرنشینی گردید، از نظر محتوا و درون مایه با فرهنگ و آداب و رسوم و زندگی گذشته آن‌ها منافات دارد و به قول سعدی: " من در میان جمع و دلم جای دیگرست " بوده است. کمپانی فقط جوان ترها که نیروی کاری تری هستند را به کار می گیرد. اینجای داستان ، داستان ضحاک شاهنامه تداعی می شود، ضحاک نیز برای ماران، فقط مغز جوانان را می پسندید و وقتی جامعه از جوانان تهی گردد، از پیران و سالخوردگان محافظه کار، کار چندانی بر نمی آید. هرچند کمپانی جسم آن ها را در سرپناه هایی با مساحت زیر بنای ده فوت مربع که برای کارگران مجرد در نظر گرفته بود جای می دهد، اما به ناچار گاه یک خانواده ده نفری در آن سکونتگاه، خود را محصور کرده بودند؛ سازگاری با زندگی در اتاق‌های ده فوتی برای کسی که در طبیعت " درندشت" زندگی کرده بسیار سخت و دردسر آور است. کسانی که بر اساس خوی و خصلت قبیله ای هرچه داشتند دورهم می خوردند و سیاه چادرشان در مکانی مفرح برپا می کردند و محیط زندگانیشان تا چشم کار می کرد وسعت داشت. انسان ‌های محصور و مسحور شده ای که روحشان نوستالوژی وار گذشته را فرایاد می آورد و اکثراً به محض " سالی دو ماه و یا فنشت شدن " راهی قوم و قبیله خود می شدند و از آن قفس ها رها می گشتند و همنوا با " امیر معزی " سر می دادند:

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من / تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن 

نویسنده داستان-   استاد قباد آذرآیین - که زاده 1320 هستند،با نگاهی خلاقانه به سنت‌های جامعه و رنگ و بوی اقلیمی، با ماهیت و ذات انسان دوستانه و معماری زبان و موسیقی رقصان، تصاویری عاطفی و هیجانی آفریدند و عاشقانه به محیطی که خود زاده آن دیار هستند با دیده جمال شناسانه نگریستند و با اصطلاحات خاص که در زبان مردم منطقه رایج بوده قلم فرسایی نمودند. نوشته‌هایش مثل خودش خون‌گرم و زود جوش هستند.  با نشر چندین کتاب داستان کوتاه و رمان، مقام خود را در نویسندگی تثبیت کردند و موی خود را در این آسیاب سفید نمودند و نثرشان به درجه ای از استحکام و انسجام خاص رسیده است. هر داستانش، اقتضای خاص خود را دارد و همدل و همنفس با مردم ستمدیده جنوب، آیینه اجتماع را بازتاب می نماید به نوعی که نیازی به تعریف و تمجید ندارند. باری، باران اندیشه شان بذرهای نهفته در خاک جنوب را به گُل نشاند تا بوی خوش آن‌ها همراه و همگام بوی ثروت نفت، آواز دهلی باشد که آوازه اش از دور خوش بود.نویسنده، نسبت به موضوع داستان و حضور بیگانگان و نفت، بیگانه نیست و در این مورد ضعف اطلاعاتی ندارد؛ یا خود مستقیم در کُنه قضیه قرار و حضور داشته و محیط کار و کارگری و مسایل و مشکلات آن‌ها از نزدیک لمس کرده، یا در دهه سی و چهل که حضور تلویزیون کم رنگ بوده از زبان بزرگ ترها و مستقیم شنیده است. عرصه داستان، داستان فاجعه بار فقرمردمی است که بر اساس مسایل خان و خان بازی و نداشتن یا کم وسعت بودن زمین زراعی دیم کم بازده با وسایل سنتی و اولیه، خشک سالی هایی پیاپی آن سالیان و آمدن ملخ که در محل به " سال کلوهی" معروف است و به خاطر حفظ جان از قحط سالی‌ها، از غرور خود دست شسته اند و در کمپانی به کار مشغول شده اند. با مهاجرتشان به شهرو بریدن از منشاء اولیه، دچار مشکلات خاص و نوعی بازدارندگی تاریخی و عوارض جانبی آن شدند و مشکلات مضاعفی از قبیل: از هم گسیختگی بافت سنتی و هویت باختگی، مصرف گرایی، تجمل گرایی نسبی، تغییر ذایقه و... شده اند.

داستان با محیطی ساده و صمیمی پی ریزی و پیگیری می شود. قهرمانان اصلی داستان نان آوران خانواده هستند و قهرمانان فرعی،اقوام، خویشان، فرزندان و همکارانی هستند که نام های آن ها بومی منطقه است اسامی مردانشان؛ " بختیار، غریب، کهیار، ساتیار، صیدال، جنجال، بهروز و.. است که هر کدام بیانگر و نماد خاصی هستند. به عنوان مثال " غریب " یکی از شخصت‌های اصلی داستان است؛ یادآوری نام او براعت استهلالی است که بیانگر غربت، سرگردانی و آورگی و...است.  برای شناخت و درک دقیق کتاب " فوران " باید تحول و سبک زندگی و خوی و خصلت قومی و قبیله ای آن زمان آشنا شد آنگاه کلمات را با پوست و استخوان درک کرد. زمان داستان حدود صد سال پیش است، همگام با فوران اولین چاه نفت خاور میانه در مسجدسلیمان. نویسنده با آشنایی کامل از مسایل اجتماعی و شناخت قومی، موضوع را در حکایتی کلاسیک فارسی و شگردهای داستان نویسی جدید، با طراحی خاص و شخصیت پردازی، تحت تاثیر تحولات اجتماعی به عنوان عوامل بیرونی و آمادگی سنت ادبی و زبان خاص به عنوان عوامل درونی و با استفاده از دست مایه و امکانات زبانی قوم و زمان خویش بخوبی بهره برداری می کند به نوعی می توان گفت متن و زبان " فوران " در کلمات و زبان بختیاری، زبانزد‌ها، فرهنگ عامه، آداب، رسوم، اعتقادات، باورها، اصطلاحات،و...  غوطه ور است که در جای خود نمونه های آن را ذکر می کنیم. راوی " فوران "، همانند دایه ای مهربان کنار چاله دانی پر از آتش نشسته و آنچه سالیان در سینه نهفته بود با مدد اندیشه پویا و ذهن زایای خود درِ گنجینه ای را به روی نسل جدید گشود و کتاب را با طرحی دقیق، توضیحات ملموس و توصیفات ادبی، حوادث و عمل های متعدد انسانی را همجوش و متوالی با واقعیت هایی که با تخیل همراه شده، به باز سازی حوادث دوره ای خاص می پردازد که علی رغم تخیلی بودن با واقعیت تناسب و مطابقت دارد به نوعی که می توان این رمان را که در گذار بخشی از جامعه کوچرو، قبیله و عشیره ای است که بخشی از واقعیات اجتماعی هستند را امتحان کردن تغییر ذایقه هستند و مباحث مطروحه را با زبانی ملموس، آشنا و قابل فهم بدون پیچیدگی های لفظی و قابل فهم دارد و گاهی رگه هایی از مباحث بلاغی و امثال و کنایات، ارسال المثل، طنز، الفاظ و اصطلاحات بختیاری، عبارات رایج و عام فرنگی، طب سنتی و جدید،معماری، سیاسی، و..." وقایع نامه" نامید و آن را متمم و مکمل تاریخ شفاهی منطقه دانست. زنجیره حوادث انسانی را در جامعه ای با فرهنگ تازه متولد شده و التقاتی بیان می کند. شخصیت هایی که نام و شغل و کاری که مشغول آن هستند برای ما جنوبی ها آشناست. کاوشی است در چند و چون زندگی افرادی که با تولد و نشو و نمای نویسنده فاصله چندانی ندارد پلی میان نسلی که در خانه های ده یا بیست فوتی زندگی نکردند ایجاد می کند. توانایی توصیف صحنه ها را به خوبی نشان داده و این عمل باعث زنده ماندن و حرکت در گذر زمان را نشان می دهد و زنجیر وارشصت و هشت قسمت مختلف داستان را بهم گره زده اند به نوعی که خواننده گسستی را احساس نمی کند و سرگذشت هیچکدام از کسانی که به نوعی وارد صحنه داستان شده اند مبهم نیست. راوی داستان که جوانیش با نفت سوخته، و در پیری شاید بر اثر بیماری شغلی در بیمارستان شرکت نفت بستری است، کارکترها را برای سرپرستار به نحوی بیان و واگو می کند و او را چنان مشتاق می نماید تا در کمترین فرصت به پای سخن راوی بنشیند.در این فاصله ها که داستان قطع می شود، سر رشته کلام گم نمی شود و ارکان داستان به لرزه نمی افتد.

همانطور که ذکر کردم داستان را می توان از جنبه‌های مردم شناسی، جامعه شناسی، رفتارشناسی، فولکلور، و... مورد مطالعه و بررسی قرار داد. محوریت زندگی در محیط کارگری است محیطی که با شکل گیری شخصیت ها فاصله داشته و میزان خو پذیری آن ها را به درستی به طرف خود سوق می دهد و هدایت می کند.با این همه روابط و مناسبات اجبار کوچنده‌ها، هنوز همان روابط صمیمی دورن قبیله ایست. نسبت به یکدیگر مهربان و صمیمی و وفادار هستند و خشونت محیط کارگری خوی و خصلت آن‌ها را کمتر مورد هجوم قرار داده و اگر کسی نیاز به کمکی داشته باشد با خلوص به یاری هم می شتابند. در مراسم ملی و میهنی مثل نوروز و سیزده بدر شرکت می کنند اما جای پای مذهب و مسایل اعتقادی را فقط در سوگند‌ها و در شکل مراسم و خاک سپاری می توان دید و از بر گذاری ایام سوگواری و مناسک و مراسم مذهبی خبری نیست. با صلابت دوستی‌ها را نگه می دارند و هوای دلشان همواره ساده و مهربانانه است. اسامی افراد یا ملی است یا بر گرفته از اساطیر ایرانی است. برخی از اسامی مردانه را سطور بالا ذکر کرده ام . بعضی از اسامی زنانه نیز "نازبس، ماه بس، دختربس، خدابس، ماه صنم، سلطنت، کشور، کنیز، سروناز است. آوردن پسوند " بس " نیز خود داستانی دارد و واکاوی خاص خود را می طلبد. اما با تغییر ذائقه و حشر و نشر با جامعه تغییر یافته، اسامی فرزندان آن ها نیز دچار دست خوش می گردد و کمی مدرن می شود. اسامی از قبیل : داریوش، سهراب، خورشید و...

کتاب " فوران " دایرة المعارف و گنجیه ای منحصر به فرد است، بخصوص وقتی دیالوگ‌ها زنانه است حال و هوای عاطفی آن به اوج خود می رسد. در این اثر  بیش از 1200 کلمه محلی و عوامانه با بار معنایی خاص در آن به کار رفته است علاوه بر آن، تعداد زیادی اصطلاحات خاص مثل : زلال مثل چشم ماهی،کور دست کش،جان تو و جان چاه، بهاره کاشتن( وعده سرخرمنی) رمبیدن روی خاک، گوز بلانسبت، خط خبر، سرتیام،لقمه سرگربه ای و...ذکر شده است. ضرب المث‌ل های محلی از قبیل : نه شیر شتر نه دیدار عرب، تاخت و تاز گربه تا در کاهدان، خدا درد داده دوا هم داده، بز به پای خود و میش به پای خود به دار کشند، سری که درد نکنه دستمال نمی بندند و... باورهایی از قبیل: اگر گوش کسی سوت بکشد پشت سرش حرف می زنند. خواب مهره، گردنبند دیدن بچه در شکم دختر است. خواب شمشیر و تفنگ بچه پسر است. اگر روی سر حامله نمک بریزند اول بار دست ببرد و سررا تمیز کند بچه پسر است و اگر روی خود را تمیز کند بچه دختر. اگر مار کشته شده را دور سر بگردانند و به هوا پرت کنند هنگام افتادن به زمین اگر کمر مار رو به هوا بود بچه پسر است و اگر شکم مار رو به آسمان باشد بچه دختر است. مشاغلی از قبیل: پره ریسی،دلاکی، پیله وری، کیسه کشی، ختنه کردن، دندان کشیدن، حمالی، دعا نویسی و...اصطلاحات عام خارجی از قبیل: ده فوتی، بیست فوتی،بنگله، ناطور، کُولی، کمپانی، بلک لیست، فنشت، گیلاس، لین،گلف، سینما، ترنینگ اسکول،سینیور، کولرشاپ،رشن، موتور، اُکی، چیتی، ام پی( دژبان) ، بیلرسوت، فیدوس، و... غذا‌های محلی مثل : اَو ترشی، اَو توله، اَو پیازی، آش توله و...

آداب و رسوم از قبیل: مراسم خاک سپاری،گاگریو، رو کندن، مو کندن، اسب کتل کردن، ساز چپی، عروسی و حجله، پاتختی، شیربها، پشت قباله، ناف برون، نامزدی،انواع دعا هایی که توسط ملاها نوشته می شود، خرافاتی که در طول تاریخ روی هم انباشته شده و گویی مردم در زیر آن‌ها مدفون شده اندو همانند تار عنکبوتی هنوز بر جای هستند و به سادگی خفقان خود را از مردم نمی گیرند. و...محلات و موقعیت های جغرافیایی شهرمسجدسلیمان – محل وقوع داستان - از قبیل: پشت برچ،چاربیشه، باشگاه مرکزی، سبزآباد،سرکوره‌ها، مال شمبه، پنج بنگله، هفت بنگله، دره خرسان،نفتک، بیبیان و...

در بخش اول داستان " فوران " نقش کتاب و کتاب خوانی بارز است. ادبیات کارگری و گروه‌های چپ،بخصوص توده ای‌ها شکل می گیرد، اعلامیه‌ها و شب نامه‌ها میان طبقه زحمت کش پخش می شود. درگیری، حکومت نظامی، بگیر و ببند مخالفین به شکل برقرار می شود. اعتراض کنندگان و اعضای سندیکای کارگری که اعتراضات و راهپیمایی‌ها را رهبری می کنند و خواهان و مدافع  حق و حقوق قانونی کارگران و زحمت کشانی هستند که با شرایط سخت مرگ خود را به دوش می کشند، اینها، افراد با سواد و کتاب خوانی می باشند. هرچند این عدالت خواهی ها و اعتراضات با خون ریزی همراه می گردد و به نتیجه نمی رسد.

در بخش دوم کتاب، داریوش پسر بختیار علی زغم اینکه کفایت دختران یکی ازهمسایگان " ناف برون" او بوده عاشق دختری ارمنی به اسم " سارینه " می شود. طبق رسوم محلی بزرگان طایفه برای بله برون می روند و موفق نمی شوند. همانند بعضی از عشاق محلی، داریوش او را ربوده و با هم ازدواج می کنند و با توجه به تفاوت فرهنگی و اختلاف طبقاتی با چه مشکلاتی بهم می رسند و...

سهراب نوه غریب، در دانشسرای تربیت معلم پذیرفته می شود. انشایی در وصف تغییرو تحول و پوست انداختن‌های شهر می نویسد. درباره فقر، بد بختی و فلاکتی که مردم آن سامان دچار آن شده بودند و رفتار انگلیسی‌ها با مردم و رفتار آن‌ها با کارگران و استثمار آن ها توسط کمپانی. و می نویسد: " اگر غول افسانه ای چراغ جادو از خواب سنگینش بیدار شود و از چراغش بیاید بیرون، همتباران من از او چه می خواهند."

کنیز،که با بد بختی و نداری در جوانی بیوه شده، بچه‌هایش را بزرگ می کند، شوهر می دهد و تنها می ماند. صادق هدایت در کتاب سگ ولگرد تمثیلی می آورد که همانند سرنوشت بعضی از انسان های این دوران است. سگ ولگرد وقتی بوی شیربرنج به مشامش می خورد،گم می شود.در این مسیر انسان ها با بی رحمی با او برخورد می کنند ( صاحبان زر و زور ) این سگ نشانگر یک انسان رنج دیده این اجتماع است که چون تنهاست کلاغ ها بالای سر او پرواز می کنند تا چشمانش را در آورند، در آوردن چشم نمادی از دردمندیست. کنیز تنها مانده و روزها در قبرستان پرسه می زند. به قبر آشنایان که می رسد به قول استاد آذرآیین" گاگریو" می خواند. ماه صنم زن بختیار سمسار آورده تا خاطرات دوران زندگی پر رنجش را حراج کند اما با مرور خاطرات، پشیمان می شود و از فروش اجناس خوداری می کند.

نازبس زن غریب، که پس از هفت شکم پسری زاییده و اسم او را " امیدوار " گذاشته، مرتب خواب نمای غریب می شود،-غریب به دلیل قتل مردی شهری که کلاه او را برداشته و دست رنج سالی دو ماهش را بالا کشیده و اعدام شده است- در خواب از مشکلاتش برای شویش شکایت می کند. از معتادی پسرش شکایت دارد.

ماه بانو مادر بختیار، که در شهر مانده، نمادی از آوارگیست، دیوانه وارعکس عزیزانش را در قابی جا داده و همیشه همراه خود دارد. مرتب به قبرستان می رود و از عزیزانی که به خاک سپرده دل نمی کند تا به زادگاهش، میان قوم و قبیله اش برگردد. گورستان قدیمی خلوت و ساکت که به قول راوی " گورها هم مثل مرده‌هایشان از یاد رفته اند." زوه گاه به گاه بادی سرد خلوت گورستان را بهم می زند. ماه صنم این پیر مهربان، قاب عکسی که مانند دفتر خاطراتش است را به سینه چسبانده به همه رهگذران نشان می دهد و سراغ عزیزانش را می گیرد اما هیچکس آدم‌های توی قاب را به جا نمی آورد.ماه صنم در تاریکی قبرستان گم می شود.

نوسنده داستان در پایان می فرماید: "مثل یک ظرف چینی که از بالای رف افتاده باشد پایین و هزار تکه شده باشد، هزار تکه شدند." کار نوشتن و فعالیت ادبی استاد قباد آذرآیین، گفته زنده نام" مهدی اخوان ثالث " را به یاد می آورد که فرموده : " برای این می نویسیم که بدانیم کیستیم، در کجا، کجای عصر و زمانه خود هستیم. بدانیم دانستنی به راستی دانستن، که آیا هنوز هستیم، هنوز زنده ایم." ■

یادداشتی بر رمان «فوران» نویسنده «قباد آذرآیین»؛ «خرم سعیدی»