جستار «اندر احوالات تظاهر!» «زویا قلی‌پور»

چاپ تاریخ انتشار:

zoya gholipoorr

آنچه در جامعه امروز ما بسیار دیده می‌شود نقض اصالت معنایی است که موجب افول باور و معنای راستین زیستن شده و جامعه را به سمت سرگشتگی برده.

این سرگشتگیِ سیال که در تمام لایه‌های جامعه مشهود است، ریشه در تظاهر دارد.

آنچه در اکنون ما موج می‌زند کیچ است. کیچ یک واژۀ آلمانی و تحقیرآمیز با ریشه‌ای نامشخص است و به مصنوعاتی اطلاق می‌شود که پرزرق و برق و پیش‌پا افتاده هستند؛ یا طراحی شده‌اند که با ابراز احساسات کاذب و خودستایانه رضایت و خشنودی عوام را جلب کنند.

مانند تئاترهای سطح‌پایینی که با استفاده از جملات آثار ادبی با اصالتی مانند هملت یا شاه‌لیر قصد دارند برای خود هویتی معنایی بسازند یا به عنوان نمونۀ دیگر می‌توان استفاده از تصویر برخی آثار ارزشمند هنری مانند نقاشی‌های ونسان ونگوگ، کلود مونه یا رامبراند و پیکاسو بر روی لیوان و کیف و تیشرت و ساعت و چنین نمونه‌هایی نام برد. شایان ذکر است باید هنر آوانگارد را از این قاعده مستثنی دانست!

این موضوع نه تنها بر کالاهای مصرفی و هویت هنر اثر مخربی داشته که بر اصالت فرهنگی و بینش اجتماعی نیز تأثیر مخربی گذاشته و نگرش انسان را به مقولۀ زندگی، تفکر و هویت تغییر داده است.

رفتارهای نمایشی، تظاهر به دانایی و توانایی، سطحی‌نگری و سهل‌انگاری در مواجهه با موضوعات ژرف انسانی به امری عادی بدل گشته و روزبه‌روز ما را بیشتر به ورطۀ پوچ‌انگاری و دور شدن از ذات اصالت بشری می‌کشاند.

در کمال تأسف به خاطر ظاهر پرزرق و برق و سادگی در ادراک و فاهمه، پذیرش کیچ برای عموم دلپذیرتر از پرداختن به اصالت معنایی و تبارشناسی شده است.

زندگی انسانها هر روز پرسرعت‌تر و سطحی‌تر می‌شود؛ جای عاطفۀ راستین را جملات پرطمطراق و پوشالی، جای دانش را مدرک، جای فاهمه را کلیشه‌های ساندویچی و جای عمل را گفتار گرفته‌است.

نیچه در قرن نوزدهم این هشدار را داده بود که انسان روزبه‌روز بیشتر به سمت از دست دادن ارزشها می‌رود تا جایی که از هویت انسانی کاملاً جدا شود و تمام باورهایش را از دست بدهد و بدون اراده تسلیم حادثه شود.

آنجا که در کتاب چنین گفت زرتشت می‌گوید: «هنوز گام به گام با غولِ حادثه می‌جنگیم و بر مقام بشریت تا کنون بی‌معنایی فرمانروا بوده‌است، بی‌معنایی! برادران، بادا که جان و فضیلت‌تان خدمتگزار معنای زمین باشد و همه چیز از نو به دست شما ارزش یابد! از این رو می‌باید رزمندگان باشید! از این رو می‌باید آفرینندگان باشید!»

 می‌توان از این بیان نیچه به اهمیت پرداختن به اصالت و معنا رسید و برداشت کرد رهایی از این لابیرنت ممکن نیست مگر با پرداختن به ذات اصیل مفاهیم به روش پدیدارشناسانه، واقعیت‌انگارانه و اهتمام در حفظ حقانیت واقعیت‌هایی که بر شالودۀ حقیقت بنا می‌شود.

جای تأسف دارد که امروزه علی‌رغم این‌که بسیاری از افراد آگاهی لازم را در این زمینه دارند، آن را انکار می‌کنند زیرا همیشه راه میانبر دلپذیرتر است؛ هرچند که به ناکجا باشد!

 از آنجایی که راه واقعی همیشه پرچالش و صعب است، انسان تسهیل‌پسند امروزی کیچ را بر معنای راستین مقدم می‌داند. همین کنش ساده‌انگارانه و به دور از خردورزی منجر به ایجاد یک مسیر فرعی و متسلسل به سمت بی‌معنایی و افول اصالت انسانی شده که در نهایت به گسستگی کامل راه می‌یابد.

بخت‌کُشانه در این مسیر، اولین ماهیت خطیری که تخریب می‌شود باور است؛ باور ساختار هویتی و منش ما را می‌سازد که بر دو قسم باورهای درونی و بیرونی مقسم می‌شود.

هرکدام از آنها خود به بخش‌های دیگری شامل باورهای مثبت و منفی دسته بندی می‌شود.

باورهای درونی که گاهی از آنها به ایمان تعبیر می‌شود، شامل افکار و نگرشی‌ست که ما قلباً آن‌ها را پذیرفته‌ایم و با هویت ما پیوند خورده‌اند که با توجه به ساختار شخصیتی ما به وجودآمده و رشد کرده‌اند.

باورهای بیرونی حاصل القائات محیط پیرامون، شیوۀ تربیتی، آیین‌های مذهبی یا اجتماعی و فرهنگی و حوادث و تجارب زندگی هستند. در دو نوع باور چه درونی چه بیرونی دو حالت مثبت و منفی وجود دارد. باورهای مثبت با ماهیت اخلاق‌گرایانه، انگیزه‌دهنده، محرک استقامت و پایداری و باورهای منفی عموماً بازدارنده، مولد دشمنی و ستیزه‌جویی، خود تخریب‌گر، منحرف‌کننده از واقعیت و منطق هستند.

برای شکل‌گیری باورهای مثبت درونی و بیرونی در انسانها باید هماهنگی مناسبی بین منطق و حقیقت و واقعیت شکل بگیرد، مثلثی که در تشکیل باور مثبت الزامی‌ست!

 زمانی که در جامعه تمام کنش‌ها و واکنش‌ها بر مبنای کیچ و تظاهر باشد باورهای مثبت مجال تشکیل و رشد ندارند زیرا همواره یک یا دو ضلع از این مثلث دچار نقص است و طبیعی‌ست که که هویت خود را از دست می‌دهد.

وقتی در یک جامعه باورهای مثبت روزبه‌روز کم‌رنگ‌تر شوند باورهای منفی و مخرب جای آنها را می‌گیرد و رفته‌رفته اصالت ذات انسانی با کیچ جایگزین می‌شود و تمام ساختار فرهنگ و تفکر اجتماعی دچار پوچی و بی‌هویتی می‌شود.

در این شرایط مرگ تلخ یک جامعه از نظر فرهنگی، تاریخی، اقتصادی و علمی امری اجتناب ناپذیر است.

شکستن باور امری‌ست که می‌تواند ساختار اخلاقی جامعه را دگرگون کند، زمانی که یک جامعه از اخلاقیات فاصله بگیرد با افزایش جرم و جنایت به هر شکلی مواجه می‌شودکه در پی آن عدم امنیت موجب هراس و افزایش اضطراب جمعی می‌شود در پی‌اضطراب جمعی رفتارهای تکانشی و بدون منطق افزایش می‌یابد و همین امر موجب بی‌هویتی و عدم ثبات بیشتر در رفتار و هویت اجتماعی می‌شود.

در جامعه‌ای این‌چنینی کسی به فکر ارتقا و ساختن نیست که همه فقط برای بقا به هر قیمتی تلاش می‌کنند و رفته‌رفته از حالت جامعۀ انسانی خارج می‌شود و به قوانین جنگل روی می‌آورد و این نقطۀ سقوط یک جامعه است!

درست در همین بزنگاه است که شعار «پیشگیری بهتر از درمان» اهمیتش مشخص می‌شود. شعاری که آنقدر شنیده شده که دیگر خنده‌دار به و مسخره به نظر می‌رسد ولی واقعیت سخت و تلخی است که نمی‌خواهیم باورش کنیم چون دل به کیچ سپرده‌ایم و در انتظاریم فرشتۀ مهربان داستان پینوکیو بیاید و ما را از حماقت‌ها و گناهان و دروغهایمان رهایی بخشد غافل از این که او حتی در قصه هم محدودیت اجرایی داشت چه برسد به زندگی واقعی!

شاید باورپذیر نباشد اما پرداختن به اصالت معنایی آنقدرها هم سخت نیست که ما چونان اجنۀ گریزان از بسم‌الله از آن می‌گریزیم این وجه زیبای زندگی‌ست و تنها عامل نجات بشر از بی‌معنایی و پوچ انگاری و پوچ هویتی و مرگ معنایی می‌باشد. باشدا روزی که اصالت معنایی و هویت راستین انسانی بر مبنای اخلاق‌گرایی جای کیچ را در گیتی بگیرد و بشر از پوچی و تاریک نجات یابد و ما باشندگان راستین باشیم نه مترسک‌هایی پوشالی با لبخندهای تصنعی! ■

جستار «اندر احوالات تظاهر!» «زویا قلی‌پور»