آیدین سرش را از اتاق زیرزمین بیرون آورد و گفت: «مادر!»
تاکنون مادر را به آن وضع ندیدهبود. مادر گفت: «لباسهات را بپوش راهبیفت برویم.»
رگهای از عذاب و درد در صداش بود... .
این بخش تکهای کوچک از شاهکاری بود که به قول قدما، «برای آن باید تمام قد ایستاد و کف زد».
رمان در سال ۶۸ منتشر و خیلی زود با استقبالعمومی مواجهشد. حتی به چند زبان از جمله آلمانی، کردی، آذری، انگلیسی ودر نهایت ترکی که سرزمین مادری این رمان است هم ترجمه شدهاست.
سمفونی در اردبیل اتفاق میفتد. سؤال اینجاست: چرا اردبیل؟
باید از زبان خود (معروفی) به این سؤال پاسخ داد:
» اردبیل، سرِایران است، شهری است که ریشههای تاریخی، مذهبی دارد و مهمتر از همه یک، شورابی، دارد که مشابه آن را در هیچکجا نمیتوان یافت. شورابی روزها مملو از زباله، کاغذ و...است که روی آب جمعمیشوند و هنگام غروب موجهایی ظریف روی سطحآن ایجاد میشود و تمام زبالهها به اطراف میروند و روی آن صاف و یکدست میشود. اولین برف در سرایران، اردبیل، میآید و سرمای ایران از آنجا شروع میشود، اینها همه جاذبهاس.»
آیدین، شاعرمسلک با نگاهی تازه است؛ او نوخواه است و قربانی برادر و پدری میشود که نمایندۀ دنیای گذشته و سنتی خود هستند و تمایل به تغییر ندارند.
با این دیدگاه نه تنها آیدین، که پدر و اورهان هم نابود میشوند و اوج نابودی آیدین را وقتی میشود درککرد که داراییهایش را که کتابهایش هستند را به آتش میکشند و آیدا که نیمۀ دیگر او و خواهر دوقلویش است هم خودسوزی میکند. او دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد؛ در این نابودی تکتک اعضای خانواده هرکدام به شکلی روبه نابودی میروند. آیدین نماینده ایران است؛ برادربازاری، برادرشاعر را میکشد.
جامعهای که هنرمند خودش را میکشد، فرهیختهاش را فراری میدهد و فاتحۀادبیاتش را میخواند، فاتحۀ خودش را هم باید خواند. در نهایت مثل سمفونی؛ بازتاب هر عملی به خودمان بازمیگردد. » درک او آسانتر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند و من نمیدانم آیا مادرش
هم به اندازۀ من او را دوست داشت؟»
خالق این جملات به حق روحی لطیف داشته و موقع قلم زدنِ این شاهکار به یقین بخش زنانۀ وجودش را بیدار میکرده! به قول خودش، «کسی چه میداند»؟!
ماجرای برادرکشی از عهدعتیق سابقه داشته و مضمون اصلی داستان هم همین است؛ هرچند به عشق با دیدی متفاوت مینگرد اما نگاه ارجح برادر کشیست چون این داستان پایانی ندارد، همانطور که سال ۶۱ روزنامۀ کیهان نوشت: «برادری به خاطر ۳۴ هزارتومن برادرش را کشت!»
هرماه هزاران مسلمان قربانی میشوند و هیچ عقل سلیمی هم نیست تا این برادرکشی را متوقف کند.
رمان تعدادی لولا دارد؛ در جایی اورهان ۲۰ ساله است، با یک تداعی او را در چهلسالگی میبینیم، این تداعیها گاه یک بو، گاه یک صدا، گاهی یک رنگ و گاهی یک نگاه است. این تداعیها در واقع همان لولای داستان است.
فصلهای کتاب با (موومان) نامگذاری شدهاند که در موسیقی به بخش کاملی از یک موسیقی اطلاق میشود که خود آغاز و انجامی دارد؛ درست بهمانند سمفونی مردگان.
به نظر استاد همه آدمها سازبندی شدهاند. و باز به قول استاد، «آیدین داستان، ویلون سل است»!
معروفی؛ حدودبیستوچهارسالگی شروع به نوشتن شاهکارش کرده و در سیسالگی رمان را به پایان میرساند؛ جایجای رمان حس همذاد پنداری در خواننده برانگیخته میشود. حتی جاهایی از رمان که اورهان به برادرش حسادت میکند، و این چیزی نیست که درهر رمانی قابل درک باشد.
رمان تقابل جامعهسنتی و جامعه هنرمند است، پدری که از شوق، کارنامه آیدین را روی میزکارش میگذارد، در جایی دیگر تمام کتابهای آیدین را میسوزاند و این یعنی مرگ هنرمند.
تنهایی آیدین آنقدر ظریف به تصویر کشیده شدهاست که باز حس همذاد پنداری را در خواننده بیدار میکند.
کاراکترهای زن ملموس و باورپذیرند، بهشکلی که برای خواننده این ابهام به وجود میآید که نویسنده زن بودهاست!
و همه اینها معجونی به ادبیات ما اضافه کرده که تاریخمصرفی نامحدود دارد و تا کنون نیممیلیون نسخه از آن به جهانادبیات ارائه شدهاست. ■