نظری و گذری بر کتاب «توله‌های تلخ» نویسنده «قباد آذرآیین»؛ «خرم سعیدی» / اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

khoram saeidi

استاد قباد آذرآیین - که عمرش دراز باد -، زاده 1327 ایذه، نشو و نما نموده مسجد سلیمان و ساکن تهران هستند. تا کنون یازده اثر (داستان و رمان) را به چاپ رساندند که عبارتند از: توله‌های تلخ، فوران، از زبان باران تا قافله سالار، روزگار شاد و ناشاد محله نفت آباد، عقرب‌ها را زنده بگیر، راه که بیفتیم ترسمان می‌ریزد، پسری آن سوی پل، روز کارنامه، حضور، هجوم آفتاب، من... مهتاب صبوری.

کتابی که به ذکر آن می‌نشینیم، " توله‌های تلخ " نام دارد و یازدهمین اثر به چاپ نشسته استاد قباد آذرآیین. شامل سی بند مرتبط باهم در دو بخش و  184 صفحه است که با تیراژ 770 جلد در سال 1400 از طرف نشر ققنوس روانه بازار شده است.

با توجه به نام محله‌ها و دیگر شواهد مندرج در کتاب " توله‌های تلخ "، حال و هوای قصه، زمان وقوع آن قبل از انقلاب را بازگو می‌کند. زمانی که مسجد سلیمان در اوج اقتداری بود که با نفت او را پایتخت نفت خاورمیانه می شناختتند. مکان تخیلی داستان در مسجد سلیمان، جایی که قله‌های ثروت (نفت) آن از دره‌های فقرِ " یرزخ آبادِ " داستان کتاب عبور می‌کند و لوله‌های نفت آن، فقط می‌تواند محل بازی و تفریحِ بچه‌های آن سامان باشد و بس. به تصویر کشیدن فرازهای حساس فقر با لوله‌های پر نفت که می‌رود جای دیگری را آباد کند و " برزخ آباد " همچنان برزخ ساکنان خود باشد. " برزخ آباد" به قول " احمد محمود " نویسنده هم استانیمان،" زمین سوخته " ایست که هیچ گل و گیاه و درخت و پرنده‌ای در آن حضور ندارد و فضای آنجا علی رغم طنز گونه‌اش، تلخ و ناگوار است و از ابتدای که به ناچار " توله‌های تلخ " را می‌خورد از نظر فنون بلاغت، براعت استهلالی است که خواننده ذهن خود را برای دریافت ناملایمات آماده کند. همه چیز در آن غمگین و مثل طعم " توله "هایش تلخ است و هر چند وقت یک بار با " لیک و لاک " سوگی در گوشه و کنار آن بر پا می‌شود و همه "برزخ آبادی" ها را متأثر و غمگین می‌کند و زمان و مکان آنجا همواره انگار بر " مدار صفر درجه " می‌چرخد. حتی وقتی ساکنین " برزخ آباد " پا را از محدوده خود درازتر می‌کنند و

به جای دیگر کوچ می‌نمایند، نحوست گریبان آن‌ها را می‌گیرد و به کام مرگ می‌کشاند. راه دراز و بی پایان فقر مهمان همیشگی کوچه‌های تنگ و با شیب تند آن است. اما علی رغم فقرحاکم، رد پای کتاب در خانه‌ها و کوچه‌های آن هویداست و پس از گذشت سالیان و تغییر و تحول زمان، هنوز در گوشه و کنارشهرها و روستاهای کشورمان شاهد " برزخ آباد " های " قباد آذر آیین " هستیم.

 بالا رفتیم ماست بود. پایین آمدیم ماست بود. قصه ما راست بود و برشی از زندگی مردم این مرز و بوم با دید و زاویه خاص. نویسنده " توله‌های تلخ " با ترکه کلمات، در داستان پردازی به گونه‌ای پیش رفته تا بتواند احساس مورد نظر خود را که همان طنز تلخ انتقادی، اجتماعی است به خواننده القا کند و او را تحت تأثیر قرار دهد. نوشته چون حالت طنز دارد، حضور پر رنگ  بزرگترها را کمتر شاهد هستیم. قصه با کودکانی شروع می‌شود که در مسیری طبیعی، رشد می‌کنند می‌بالند، به مدرسه می‌روند، خود را یاران دبستانی می‌نامند و ضمن درس کمک خرج خانواده‌های نیازمند خود هستند، ترک تحصیل می‌کنند و گاه از " برزخ آباد " پا را فراتر می‌گذارند و به شهرهای بزرگ مثل اصفهان، تهران و اهواز مسافرت می‌کنند اما اینگونه مکان‌های وسیع، بینش و دیدگاه آن‌ها را تغییری نمی‌دهد.  وارد بازار کار می‌گردند، عشق می‌ورزند و گاه ناکام از دنیا می‌روند و در جهانی محدود سیر می‌کنند. گاه در جوانی به همان دنیای شیرین کودکی می‌روند و با بازی‌های دوران کودکی بازی می‌کنند تا بخشی از آلام خود را التیام ببخشند.

فضا سازی و توصیف‌های نویسنده، ریز بافت، جزیی نگر و در مجموع لحظه پردازانه است که در نگاهی کلی ارزشمند است. آشنایی نویسنده به مکان وقوع داستانش و مردم و فرهنگ آن سامان، علی رغم سالیان دوری از آن مکان، در ذهن او رسوخ کرده بود و او را در بطن حوادث قصه‌اش نگاه داشته و نگاه هنری او را قوت بخشیده است. او از سر زمین مهربانی‌ها و مردم و محیطی می‌نویسد که سالیان دور با آن‌ها زیسته و با زیر و بم فرهنگ و خصوصیات اجتماعی آن کاملاً اشراف دارد در نتیجه محیط، فرهنگ، آداب و رسوم و خرده فرهنگ‌های دیگر را به شکل مطلوبی به تصویر می‌کشد. آوردن دو زمینه متفاوت طنز و سوگ کنار یکدیگر، تلخی مصیبت‌ها را قابل تحمل تر می‌کند و به سوگواری‌ها عمق نمی‌بخشد آن گونه که در میان بختیاریان مرسوم است که گاه سوگ‌ها به بیش از یک سال به درازا می‌انجامد.

گفت و گوهای داستان زنده و جاندار است و خالی از تکلف. دلنشینی متن زمانی خودنمایی می‌کند که خوانند با ظرایف و بار معنایی و مفهومی کلمات آشنایی داشته باشد و به عمق و مفهوم اشارات و کنایات آن واقف باشد. ساختار آغازین قصه با تلخی شروع می‌شود و از مرگ می‌گوید که جزیی از فلسفه زندگی است تا پایان قصه که راوی در زندان به سر می‌برد. داستان " برزخ آباد " با تعمق و تأمل و زاویه دیدی خاص، در واقع داستان راستین و جدایی ناپذیر بخشی از مردم است که کماکان حاشیه نشین شهرهای بزرگ و کوچک هستند و به قولی این رشته سرِ دراز دارد و همچنان ادامه دارد.

ابعاد فاجعه بار فقری که با بعضی از انسان زاده می‌شود و گریبانگیر و در همه جای دنیا یک رنگ دارد و می‌توان در " برزخ آباد " بوی آن را از لحافی که پنبه‌های آن گلوله گلوله شدند و حالت خود را از دست داده شنید اما در اینجا با چاشنی صفا و صمیمیت و ابعاد انسانی همراه است. حتی جهود بزاز که گاه در فصول مختلف برای کسب سود به محله می‌آید از دلسوزی و شفقت خاصی برخورداراست چه رسد به فداکاری مردم " برزخ آباد" که علاوه بر رحم و شفقت نسبت به هم، با اندک حیوانات محل نیز مهربان هستند. وقتی گاو خانواده "فلو " می‌میرد، گوساله‌اش را گاو خانواده دیگری شیر می‌دهد، شیری که تنها " قاتوق " خانواده است و از دهان بچه‌های خودش می‌گیرد و به گوساله نیازمند دیگری می‌دهد که این کار فداکارانه‌ترین اعمال است یا وقتی از " قلی بز کش" قصاب محل که هفته‌ای فقد گوشت یک گوسفند را تمام اهالی محل خریداری می‌کنند، با این حال از آن قصاب برای " پلنگی " سگ ولگرد محل گوشت می‌خرند یا در کور شدن چشم گاو " خیرنسا " تزریقات چی محل که او را دکتر می‌نامند خبر می‌کنند. وقتی " فلو " عاشق " شیرین " می‌شود چقدر سعی و تلاش می‌کنند تا این دو دلداده را بهم برسانند.

مسائل زبانی داستان را می‌توان همراه دختران مهربان قصه و سوار بال نازک خیال قصه گو شنید. استفاده از اصطلاحات، اعتقادات، باورها و دیگر ترفندهای زبانی که چشم نوازی می‌کنند کنار هم نشسته و رنگ و بویی خاص به نوشته بخشیده است و طول و تفصیل تداعی‌ها و گاه استقلال آن‌ها از ماجراهای جاری داستان منطقی کنار هم نشسته و بر گیرایی آن افزوده‌اند. اوصاف نویسنده از شخصیت‌ها، محیط‌ها و موقعیت‌ها گاه تبدیل به نثر محاوره و محلی می‌شود که این موضوع به شیرینی و جذابیت اثر شکوهی خاص می‌بخشد به عنوان مثال، نام بچه‌های محل: " فلو، اسی، خروس، نمکی، عیدی، مندل، چراغ، قپونی، مصول، و..." یا نام غذاها و قاتوق های محلی: " آب‌ترشی، آب دال عدس، تماته، آب توله و...نام محله‌های " برزخ آباد" مال شمبد، بنه جونکی، سرکوره ها، مال شیخ علی، دره علی خراط، محله حسین قصاب، و...گزینش نام‌های شیک و با کلاس برای مناطق به اصطلاح بالا شهر: " باغ ملی، پنج بنگله، هشت بنگله، کمپ کرسنت، کولر شاپ و...حتی نام بچه‌های این منطقه هم با بچه‌های " برزخ آباد " تفاوت دارد.

نویسنده به کمک ذهن بارور و ثروت فکری خود، از نظر مظمون شناسی هسته اصلی کار خود را در داستانی احساسی که منعکس کننده آلام اجتماع را به تصویر کشیده است. از وجوه تمایز کتاب، می‌توان به گفته‌ها و نگرش‌های منفرد ومجزای چهار چوب کلی پندارهای عامیانه، مفاهیم ساده در لفاف مسائل زیبایی شناسی، توصیف‌های دقیق، زبانی با بافت محلی، ترکیبی از سنت بومی در قالبی کلاسیک، ساخت و پرداخت فوق العاده جنبه تصویر سازی های زیبا که همراه با داستان همسفر و یکی می‌شوند و در کنار سایر عناصر، خواننده حس می‌کند به تماشای فیلم نشسه است. نویسنده سعی کرده از پوسته واقعیت و ملموس و عینی کلمات عبور کرده و از اعماق وجود به کشف واقعیاتی که از معنای قاموسی خود فاصله دارند به پدیده گزنده و گریزنده و مرموز اجتماعی که همان فقر است دست یابد و در این راه موفق شده است. داستان ارتباط ثمر بخشی با جامعه کارگری خود دارد، قشری که آرزوهای ابتدایی‌شان حول محور نان می‌چرخد.  می‌توان با شادی شخصیت‌ها شاد بود و در مرگ " فلو " یا " خروس " شیون سر داد یا گاه، طنز آن خنده بر گوشه لب نشاند. شخصیت‌های داستان است که علاوه بر کشمکش‌های درونی، هرکدام در مواجهه با یکدیگر از ویژگی‌های مثبت و صمیمی خاصی برخوردار هستند.  نویسنده آشنایی ملموس و خاصی با محیط کارگری و فقر، آدم‌ها و دیگر عناصر مورد استفاده داستانش دارد و در جای جای اثر با تجارب عمیق و اصیلی از شخصیت‌ها روبروییم که نشان از ژرفای تجارب نویسنده از شخصیت‌هایی که از همان ایام کوچکی خود را " بچه‌های ریش دار " می‌خواندند. این نام در ضمیر ناخودآگاه آن‌ها نقش بسته تا هرچه زودتر ببالند و کمک حال فقر خانواده باشند. می‌بینیم یکی از بچه‌ها در حالی که کارنامه‌اش را در دست دارد، کامیون بار میوه را خالی می‌کند تا دست خالی به خانه بر نگردد.

استفاده از تشبیهات ساده و طبیعی محیط اطراف، برای تجسم فضا و جو منطقه " برزخ آباد" به خواننده‌ای که کمتر به آن منطقه شناخت دارد باعث ملموس‌تر شدن نوشته شده است که خواننده را به تحسین وا می‌دارد.

صناعات ادبی که حاصل قلم فرسایی سالیان متمادی نویسنده است و بسیار طبیعی کنار هم نشستند و گاه سر و گوش خود را نمایان می‌کنند عبارتند از " براعت استهلال، کنایه، ایهام، مطابقه، ارسال المثل، جناس، استعاره، و....

نظری و گذری بر کتاب «توله‌های تلخ» نویسنده «قباد آذرآیین»؛ «خرم سعیدی» / اختصاصی چوک