با انتخاب بعضی از واژگان و عبارات، قبح و تلخی بعضی از مسائل تقلیل پیدا میکند و این مسئله باعث شیوع رفتارهای نامناسب در جامعه میشود. این معادله در بسیاری از رفتارها که حتی گاهی هنجار تلقی میشوند نیز برقرار است.
کلمه و عبارت زیبایی همچون سالار که به دلیل معنای عمیق و فهوای خاصی که در خود مستتر کرده است، درخشش و تلالو منحصر به فردی دارد؛ اما وقتی به کلمات زن، مرد، پدر و ... افزوده میشود؛ انگار از مقبولیت و درخشش آن کم میشود و در عوض موجب مقبولیت و پذیرش رفتارهایی مانند مرد سالاری، پدرسالاری و زنسالاری و ... میشود.
در کلام کوتاه این سالاریها را میتوان این گونه معنا کرد: رهبری و تصمیمگیریهای مهم و گاه حتی بیاهمیت و همچنین امور خانه و خانواده را به دست گرفتن؛ اما اشکال از آنجایی شروع میشود و در ادامه تشدید مییابد که در مراحل و شرایط مختلف از نظر اعضای خانواده نیازهای مادی و معنویشان از سوی مرد یا پدر یا زن و ... نادیده گرفته میشوند و این سالاریها، در کل اعضای خانواده را دارای صلاحیت تصمیمگیری نمیدانند و دائم امر و نهی میکنند و افراد خانواده را در همهی امور تسلیم تصمیمگیریهای خود میکنند. اگر کسی هم جرأت کند تا در مقابلش ایستادگی کند و یا خلاف میل او رفتار کند؛ بدترین و سختترین تنبیهها و رفتار را اعمال میکند.
یکی از سریالهایی که در طی این سالها بسیار بحثبرانگیز بوده و هست و به همین نام بوده سریال قدیمی «پدرسالار» میباشد.
با بررسی و اندکی دقیقتر شدن بر مدل رفتاری و دیالوگهای شخصیت «اسدالله خان»، بیش از آن که این دریافت را داشته باشم که این فرد حقیقتاً توانایی رهبری و پیشبرد اهداف افراد تحت تکفل و مورد نظر خود را داشته باشد؛ بیشتر به نظر میرسد با این نوع رفتارها که _من از همه بهتر تصمیم میگیرم و صلاح همه را میدانم و بهتر و بیشتر میفهمم و دائم دستور میدهد؛_ بر روی تحقیرشدنها و خشمهای سرکوب شدهی گذشتههای دور خود سرپوش میگذارد.
به ویژه در قسمتهای اول که شخصیت «اسدالله خان» را به عنوان «پدرسالار» به مخاطب میشناساند؛ زمانی که در کوچه و بازار مشغول خرید است با فروشندگان و افراد از موضع بالا حرف میزند و شوخی کلامی و دستی تحقیرآمیز میکند؛ که اصولاً از فرد قابل احترام نباید این نوع رفتار سر بزند و دیده شود. و بیش از اینکه این بازخورد را بدهد که این افراد کوچه و بازار و خانواده برای «اسدالله خان» حقیقتاً احترام قائل باشند؛ به نظر میآید برای در
امان ماندن از نیش و گزند زبان و رفتار این فرد در برابر حرفها و رفتارهایش یا سکوت میکنند یا لبخند میزنند.
از سوی دیگر برای «سالار» ماندن این فرد در خانواده، دختران و همسرش دائم از رفتار او دفاع میکنند. در حالی که میدانند این پدر، زورگویی میکند و حتی خودشان از گزند و آسیب این مرد در امان نماندهاند.
یک رهبری درست، و شایستهی بزرگی بودن، نیازی به زورگویی و بددهانی و گستاخی ندارد. در حالی که در این شخصیت و رفتارهایش بیش از هر چیزی زورگویی و استبداد دیده میشود. بهانهی او از این تصمیمگیریهای خودخواهانه این است که این خانواده و افراد تحت نظرش بدون او در همهی امور زندگیشان درمانده خواهند شد و هیچ کس قدرت ادارهی زندگی خود را ندارد. و این خود به نوعی تحقیر این افراد است. چگونه فردی صلاحیت ازدواج و فرزندآوری دارد اما نمیتواند برای خود و خانوادهاش تصمیمی بگیرد.
اما یکی از مهمترین مسائل در این روند این است که خانواده و دوستان و آشنایان بیش از پیش باعث میشوند تا یک نفر بیش از پیش، این حس بزرگی و از همه بهتر بودن را در خود پرورش دهد. با موافقت کردنهای بی مورد، گذشت کردن از تحقیر شدنها، مقابل حرف زور او ایستادگی نکردن و احترام گذاشتنهای بیش از حد... و هر گونه رفتار و برخورد دیگری که از ترس و نگرانی به وجود آمدن تنش و بحث و جدل از آن خودداری میکنند و باعث میشود که این فرد خودخواه به مسیر رفتاری خود ادامه دهد.
یکی از هزار دلیل این نوع رفتار دستوری و ابراز خشم، ترس است. ترسی که از گذشتهی دور هنوز بر ذهن و جان فرد مستولی است. از طرفی به نظر میآید افرادی همچون پدرسالار به نوعی از بیماری مازوخیسم و سادیسم توأمان رنج میبرند. چون از طرفی بار تمام مسئولیتها را میخواهد تنهایی به دوش بکشد که این امر رنج بیش از اندازهای بر او تحمیل میکند و از طرفی از تحقیر کردن افراد به هر شکلی مضایقه نمیکند که انگار با این کار روح زخم خوردهی خود را مرهم میگذارد.
بیش از این که این گونه افراد خودمحور برایم محترم به نظر برسند؛ بیشتر قابل ترحم و دلسوزی هستند. کسانی که با اخم و فریاد و بروز عصبانیتهای بی مورد و یا گاه با فحاشی کردن سرپوشی بر زخمهای کهنهی روحشان میگذارند. در حالی که به نظرم بهتر است اول دردها و آلام روح و دل خود را درمان کنند و به آرامش برسند و بعد در ارتباط با خانواده و مردم جانب تعادل را نگهدارند. ■