یادداشتی بر داستان «میز گرد» نویسنده «سیمین دانشور»؛ «نوشین جم‌نژاد»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

nooshin jamnejad

داستان پیچیده و تامل‌برانگیز «میز گرد» داستانی پسامدرن است که یک مصاحبه‌گر روایت می‌کند که با بعضی از شخصیت‌های ادبی و اسطوره‌ای مانند رستم، سعدی، حافظ و مهدی اخوان ثالث به گفت‌وگو نشسته است. پیرنگ داستان از پرسش‌های مصاحبه‌گر و پاسخ‌هایی که شخصیت‌های نام برده شده به او می‌دهند تشکیل شده است که بیشتر هم به نمایشنامه شباهت دارند،

مانند این‌که می‌گوید: «رستم سر به زیر می‌اندازد. اشک می‌ریزد روی ریش دوشاخه‌اش…». در کلِ داستان مصاحبه‌گر پرسش‌های گوناگونی می‌کند که همگی به نحوۀ عملکرد شخصیت‌ها در طول تاریخ و متون ادبی مربوط می‌شوند. برخی از پرسش‌های راوی دربارۀ شخصیت‌ها با تردید و عدم قطعیت نشان داده می‌شوند. برای مثال، مصاحبه‌گر از رستم می‌پرسد: «معروف است وقتی جنازۀ سرایندۀ شرحِ حال شما را از دروازۀ شهر بیرون می‌بردند، صِلۀ سلطان محمود غزنوی شصت هزار دینار طلا، بارِ شتر، برای او به شهر وارد شد. آن مرحوم در دنیای مردگان در این باره چیزی به شما نگفت؟». یا در قسمت دیگری از داستان، مصاحبه‌گر از حافظ در خصوص صحّت یا سقم ملاقاتش با امیر تیمور سؤال می‌کند: «آقای حافظ، دیدار شما با امیر تیمور راست است؟». یا بعضی از پرسش‌ها صورتی آیرونی‌دار و حالت طنزآمیز دارند. مثلاً مصاحبه‌گر خطاب به سعدی می‌گوید: «آقای سعدی، راست است که زن یا دختر شما سر و گوش‌شان می‌جُنبیده؟». راوی به همین صورت از حافظ هم می‌پرسد: «آقای حافظ، شما هم زن‌وبچه داشتید و هم عاشق شاخ‌نبات بودید؟» و پس از انکار حافظ که می‌گوید: «خانۀ ما در کوچۀ حیران بود و خانۀ شاخ‌نبات در کوچۀ عاشقان. گاهی دیدار میسر می‌شد.»، مجدداً با لحنی طنزآمیز می‌پرسد: «با بوس و کنار؟ آن زنی که پیراهن چاک کرده و غزلخوان نصف شب به سراغ شما آمده شاخ‌نبات بوده؟». با مطرح کردن این پرسش‌های راوی، تصورات ما دربارۀ این شخصیت‌های تاریخی در ادبیات داستانی دگرگون می‌شود. حتی پاسخ‌های شخصیت‌های داستان به این پرسش‌ها بر خلاف توقع ما می‌باشد که بسیار عجیب، مضحک و حیرت‌آور است و در تصورات ما نمی‌گنجد.

سعدی در قرن هفتم و حافظ در قرن هشتم بوده است. اخوان ثالث هم که شاعری معاصر بوده. گرد هم آمدن این سه شخصیت در سه برهۀ زمانی مختلف حاکی از «زمان‌پریشی» نویسنده می‌باشد و باعث می‌شود مفاهیم و معانی متفاوتی را به ذهن خواننده متبادر سازد. از طرفی رستم شخصیتی اسطوره‌ای و قهرمان اثر ادبی شاهنامه بوده است. نویسنده ملاقات شخصیت‌های واقعی و غیرواقعی را در این داستان به تصویر کشیده است که با این کار مرز بین واقعیت و تخیل را مخدوش ساخته است.

کاوش معنا در این داستان معناگریز چیزی مرتبط به مفهوم «تاریخ» می‌باشد. همه عناصر داستان «میزگرد» از زاویۀ دید گرفته تا زمان و شخصیت و پیرنگ و کشمکش به رابطۀ بین ذهنیت فردی و تاریخ معطوف می‌شود و اینکه تفسیر ما از رویدادهای تاریخی بر پایه‌های‌معرفتی استوار است. (درک واقعیت، یقین و تردید به ادراک) جلوۀ دیگری از آیرونی در نخستین سطر داستان هم دیده می‌شود. «آقای رستم، از شما شروع می‌کنم.» یعنی راوی مصاحبۀ خود را با شخصیت اسطوره‌ای و غیرواقعی رستم شروع می‌کند و نه با شخصیت‌هایی که زمانی واقعاً حیات داشته‌اند و این موضوع نشان می‌دهد که برای فهم حقیقت، اسطوره مهم‌تر از تاریخ است. جالب اینجاست که در ادامۀ مصاحبه، راوی در خصوص فردوسی (شخصیتی واقعی) از رستم پرسش می‌کند (و نه - آن‌گونه که ما توقع داریم- از فردوسی دربارۀ رستم)؛ همچنین رستم دربارۀ قدرت شعرسرایی خالق خود نظر می‌دهد: «آن کس که ماجرای مرا سروده، این صحنه (ازدواج رستم با تهمینه) را بسیار دلکش گزارش نموده است». بدین ترتیب، طبق داستان‌های مدرن، شخصیت تخیلی دربارۀ نویسندۀ واقعی اظهار نظر می‌کند. این بدان معناست که شخصیت‌های داستانی می‌توانند مستقل از آفرینندۀ خود وجود داشته باشند. مصداق آیرونی را همچنین در ادعای حافظ مبنی بر نفع بردن از اشعار سعدی می‌توان دید: «شما هم که یک نیم مصرع از غزل من ربودید.» امکان ربودن اشعار سعدی از حافظ محال است، چون سعدی حدود یک قرن پیش از حافظ می‌زیسته و اگر هم انتحالی در کار بوده باشد، حافظ می‌توانسته است از سعدی انتحال کند و نه برعکس. کارکرد صنعت ادبی آیرونی در این داستان، تردیدآفرینی دربارۀ صحت دانسته‌های ما درباره «تاریخ» است. راوی با سوالاتی خلاف توقع (از قبیل اینکه می‌پرسد آیا زن و دختر سعدی «سر و گوش‌شان می‌جنبیده»، یا آیا حافظ به‌رغمِ داشتن زن و فرزند معشوقی هم به نام «شاخ‌نبات» داشته

 است)، نوعی معرفت تاریخی را نشان می‌دهد که موضوعی حل‌وفصل ناشده است و می‌گوید تاریخ می‌بایست بحث‌انگیز باشد نه بی‌چون‌وچرا. به عبارتی، تاریخ در این داستان، خود حکم نوعی داستان را دارد. داستان «میزگرد» فراداستانی است که در آن چهره‌های شاخص حماسی- اسطوره‌ای ادبیات ساختارشکنی کرده است و سخنان شخصیت‌ها پراکنده، آشفته، گلایه‌آمیز و گاه پرخاش‌جویانه است تا آشفتگی جهان را به خواننده نشان دهد و قطعیت هویت آنها را در هم بشکند. همسو با عدم قطعیت معرفت‌شناختی، در این داستان نوعی عدم قطعیت وجود شناختی هم به نمایش گذاشته می‌شود که نماد تمام‌عیاری از وضعیت نااستوار و مغشوش هستی‌شناختی این شخصیت‌هاست. ■

یادداشتی بر داستان «میز گرد» نویسنده «سیمین دانشور»؛ «نوشین جم‌نژاد»