خیلی وقتها این عقیده که «هر کسی داستان و مسیر زندگی خودش را دارد» به ما کمک میکند، از اینکه احساساتی داشته باشیم که دیگران چیزی از آن را درک نمیکنند، نترسیم. چون حتی در اعضای یک خانواده، باز هم هر کسی مسیر، اهداف، شرایط، امتحانات، تکامل، اشتباهات و پاداش و مجازات خودش را دارد. ما فقط باید روی مسیر و داستان خودمان تمرکز کنیم.
پس، هر کسی از دریچه نگاه خود دنیا را میبیند و برداشت و نگرشی که از اتفاقات مختلف مسیر زندگیاش دارد مخصوص به داستان خودش است. این یعنی برداشتی که از اتفاقات زندگی دیگران داریم تحت تأثیر نقشه ذهنی و کانالهای ترجیحی ماست که میتواند ورود به همان شعار بیعمل «قضاوت دیگران ممنوع» باشد. بهطوری که وقتی به خودمان اجازه میدهیم وارد داستان و مسیر ناشناخته دیگران شویم و او را قضاوت کنیم، در واقع داریم بر اساس نقشه ذهنیمان حکم صادر میکنیم. حکمی که نشاندهنده محدودبودن دید ماست.
احتمالاً شما هم این روزها جمله "قضاوت نکنیم" را زیاد شنیدید. ولی واقعیت این است همه ما به صورت ناخوداگاه در ذهنمان دیگران را به راحتی قضاوت میکنیم و مسئولیت آن را خواسته یا ناخواسته قبول نمیکنیم.
درحالیکه اگر هر کدام از ما بهدرستی داستان خودش را بشناسد و بتواند تأثیر قضاوت نادرست را بر زندگی دیگران درک کند، قطعاً به خودمان اجازه نمیدهیم هیچ وقت و در هیچ شرایطی دیگران را قضاوت کنیم.
اینکه بدانی در راه درستی هستی یک چیز است، و این که فکر کنی راه درست فقط همین است یک چیز دیگر، ما هرگز نمیتوانیم درباره زندگی دیگران قضاوت کنیم؛ هر کس رنجها و چشمپوشیهای خودش را دارد «آنتونی رابینز». هر یک از ما در خانوادهها و شرایط خاصی متولد و بزرگ شدهایم. امکان ندارد فرهنگ تربیتی و خانواده در افراد مشترک باشد. تمام
رفتارهایی که از ما سر میزند، ریشه در نوع تربیت و محیط زندگی و داستان زندگی ما دارد. پس بپذیریم اگر ما هم در شرایط و جایگاه طرف مقابل بودیم شاید همین رفتاری را که به دیگران برای انجام آن خرده میگیریم، انجام میدادیم.
زندگی هر یک از ما داستانی است خواندنی و جذّاب. گاه سرشار از غم و اندوه و گاه آکنده از عشق و محبّت. بسیاری از ما در درون خویش، دنیایی متفاوت با برون داریم و هیچ یک از ما بهدرستی نمیداند در درون دیگری چه میگذرد؟ حتی دنیای درون بعضی از ما بسی بزرگتر از دنیای برونمان است؛ چرا که در دنیای برون ما، هر روز داستانهایی مثل تولّد، مرگ، دلبستن و دلکندن تکرار میشود. اما در دنیای درون هر روز اتفاقات تازهتری از تنشها، اضطرابها، استرسها، درگیریها و کشمکشها برای عشق، نفرت، محبّت، دوستی، غمها و شادیها میافتد که دیگران از آن ناآگاهند و دست به قضاوتهای خودسرانه میزنند. اتفاقاتی که ناگفتنیهای یک انسان را بسیار بیشتر از گفتنیهای او میکند و ما حقی برای قضاوت او نداریم.
پما از درون دیگران و نیت آنها آگاه نیستیم و قضاوت در مورد خوب و بد دیگران و نیت اعمالشان جزء وظایف و صلاحیت ما نیست. به همین خاطر ما حق نداریم به خاطر باورها و دیدگاه خودمان به کسی برچسب بزنیم و او را قضاوت کنیم. پس، بیایید تمرین کنیم به داستان و اتفاقهای مسیر زندگی یکدیگر احترام بگذاریم و همانند فردی با دید محدود و سطحینگر به راحتی دست به قضاوت نزنیم. یاد بگیریم من کارهای خویش را به انجام میرسانم و تو نیز کارهای خودت را، و تو نیز به این جهان نیامدهای تا به مراد من زندگی کنی، تو، «تو» هستی و من، «من»... «فریتز پرلز»■