نشر برج / 182 صفحه / 95 هزار تومان / چاپ اول، سال 1401
داستانِ بلند «رد خون بر پلکهایمان»، یک داستانِ معمایی، رازآلود، جنایی و حادثه محور است. داستان دربارۀ راز یک قتل است. انصافی، استاد دانشگاه و یک وکیل خبره، پروندۀ یک قتل را به عنوان اولین کار مستقل به یکی از شاگردانش به نام سینا میسپارد.
سپردنِ همین پرونده به سینا، اولین راز داستان است. چرا انصافی این پرونده را به سینا سپرده؟! سینا هرگز فکرش را نمیکرد که در اولین پروندۀ مستقل خود، وکیل یک قاتل باشد، آن هم قاتلی که سر صحنه بازداشتش کردهاند. اما حالا انصافی این پروندۀ جنایی را زیر بغلِ سینا گذاشته؛ چرا...؟! این اولین سوالی است که به ذهنِ سینا و خوانندۀ داستان میرسد.
فردی که در صحنۀ قتل بازداشتش کردهاند، دختری جوان، زیبا، دلربا و هم سن و سالِ سینا به نامِ نگار است؛ وظیفۀ سینا چیست؟ رفع اتهام قتل عمد؟!
مقتول، دختری به نام شیرین است. شیرین، دختر وزیرِ سابق و کاندیدای اصلی ریاست جمهوری آینده. کار برای سینا خیلی سخت شده بود. این خبر قطعاً به رسانههای داخل و خارجی درز میکرد و رقابتهای حزبی کار را برای سینا حتی دشوارتر میکرد. یک پروندۀ جنایی و امنیتی.
«حقیقت» و «عدالت». دو واژۀ مهم در قضاوت. بیشتر مواقع، این دو واژه در مسیر از هم جدا میشوند و انسان در میانِ دو راه قرار میگیرد. کدام را باید انتخاب کرد؟ حقیقت؟ یا عدالت؟
«باید همیشه یادتون باشه که برای شما فقط و فقط یک چیز حقیقته: اون چه موکل رو نجات می ده. تمام حقیقت گاهی چنان به وضوح دست نیافتنیه که باعث می شه عدۀ زیادی به کلی از روابط انسانی ناامید بشن. شما نیاز نیست همیشه دروغ بگین، اما یادتون باشه برای احترام به حقیقت و برای حفظش، برای حفظِ اصلِ صداقت، اگه نیاز بود دروغ هم بگین.» (صفحۀ 43 کتاب)
اصل عدالت چیست؟ حقیقت از موفقیتِ وکیل مهمتر است.
وکیل نمیتواند به خاطر پیروزی خود در پرونده، «حقیقت» را زیر پا بگذارد. اصل «عدالت» همین است: «پیروزیی که به عدالت نزدیک ترمون نکنه، شکسته.» (متن کتاب).
سینا باید برای پی بردن به راز پروندۀ قتل، «حقیقت» را پیدا کند. سینا درگیر باند بازیهای حزبی میشود. هر دو جریان سیاسی سعی میکنند تفسیری به نفع خود در رسانهها داشته باشند.
سینا باید مثل فرشتۀ عدالت، برای رسیدن به حقیقت، چشمانش را به روی جریانهای سیاسی، عشق، قدرت، ثروت و شهرت، ببندد و «عدالت» را برقرار کند. مسیر برای سینا دشوار میشود.
برای حلِ معمای قتل، نیاز است تا نگار حرف بزند؛ اما نگار سکوت کرده. او بازیگر ضعیفی است اما برای پیروزی بر آدمهای قویتر از خودش، باید قویتر باشد. چرا نگار حرف نمیزند؟ این دومین تعلیق داستان است و خواننده را وادار میکند تا داستان را ادامه دهد.
در ادامۀ داستان، سینا وارد زندگی خصوصی و گذشتۀ نگار میشود. تک روایتهایی کوچک در مسیر داستان رخ میدهد تا خواننده را به کشفِ راز اصلی و پیدا کردنِ راهِ نجاتِ نگار میرساند. داستان، شروع خیلی خوبی دارد. خواننده را وادار میکند داستان را تا آخر ادامه بدهد. رگههایی از «ادبیات سیاسی» در مسیر داستان دیده میشود و نویسنده خیلی تاکید میکند که مقتول، دختر یک سیاستمدار اصلاح طلب است اما با این وجود نمیتوان داستان را در ژانر داستانهای سیاسی قرار داد زیرا نویسنده تنها به بیان عنوان و معرفی مقتول بسنده میکند و این نارسایی به زیبایی و جذابیت داستان لطمه می زند. با وجود کشش و جذابیت ابتدای داستان، با پایانی کلیشهای رو برو هستیم. در اواسط داستان رازها آشکار میشوند و این به جذابیت و کشش داستان لطمه می زند. داستان «رد خون بر پلکهایمان»، شروع خوب اما پایانی غیر جذاب دارد. ■