کتاب “ایوب” داستان بسیار تاثیرگذاری دارد. این داستان درشهری دورافتاده درروسیه اتفاق می افتد ومربوط به زندگی مردی یهودی وبا ایمان به نام 'مندل' است که ازطریق درس دادن کتاب تورات به بچهها در آمد بسیارناچیزی کسب میکند.
مندل وهمسرش صاحب چهار فرزندهستند که آخرینشان با وجود معلول بودن بسیارمورد توجه آنهاست. زندگی این زوج فقیر، روال عادی خود را طی میکند تا آنکه بعد از شروع جنگ جهانی دوم، نگرانی آنها به خاطردوپسرویک دختربزرگشان، آنها را به فکرمهاجرت به آمریکا میاندازد. تصمیمی که میتوان آن را به نوعی مقابله با سرنوشت تلقی کرد. دراین میان مجبورمی شوند پسرمعلول ویکی ازپسران بزرگ خود را به جای بگذارند تا دو فرزند دیگررا نجات دهند.
مسائل وماجراهای مربوط به مهاجرت این خانواده، تأثیر بچه معلول درزندگی آنها وپیشگویی یک خاخام یهودی درباره پسرمعلول، همه داستانی به راستی جالب وخواندنی میسازد. درتدارک این سفرودرامریکا، بازی سرنوشت چنان درسهایی برای مندل و خانوادهاش دارد که من رابی اختیاربه یاد بیتی ازمولانا میاندازد که همواره ورد زبان مادرم بود:
'گر بگریزی زخراجات شهر/// بارکش غول بیابان شوی'
نویسنده دراین داستان ما را با مندل تا اوج شوربختی میبرد وکشمکش درونی اووسست شدن ایمانش به خداوند و
شعائرمذهبی را به زیبایی به تصویر میکشد.
با وجود آنکه داستان کتاب درکل ناراحت کننده است اما از طرفی نحوه بیان نویسنده ازجزئیات این زندگی ساده به قدری جالب و خواندنی است که همه لحظههای آن در وجود خواننده نیزجریان پیدا میکند واز طرف دیگر پایان بسیار دلنشین وزیبای داستان نیز تلخی لحظههای ناراحت کننده کتاب را جبران میکند. من شخصاً بارها قسمت آخر داستان را مرور کردم وهربارتا چند روزاحساسات مربوط به آن را با خود داشتم. پایانی که همچنان که ازاسم کتاب پیداست، انسان را به یاد داستان ایوب پیامبردرعهدعتیق میاندازد وبه ما این پیام را میدهد که هراندازه که شوربخت باشیم بازخداوند معجزاتی بس بزرگتر برای ما دارد.
پاراگرافی زیبا از کتاب،
پیشگویی خاخام یهودی درباره پسرمعلول خطاب به همسرمندل:
"منوخیم، پسرمندل شفا خواهد یافت. این درد اورا دانا، این زشتی اوراخوش قلب، این تلخی اوراملایم واین بیماری اورا نیرومند خواهد کرد. چشمهایش ژرف نگر خواهند شد وگوشهایش بازوپرطنین. بردهان مهرسکوت خواهد داشت، هنگامی که لبهایش را ازهم باز کند مژده خواهد داد. ترس به خودت راه مده وبه خانهات برو!(رمان ایوب، صفحه ۱۸)
این کتاب توسط 'محمداشعری' ترجمه شده است و در سال ۱۳۹۹ در نشر'ثالث' برای سومین باربه چاپ رسیده است.
'یوزف روت ' روزنامه نگارونویسنده اتریشی کتاب ایوب، بعد از شرکت درجنگ جهانی اول همیشه نویسندهای ضد جنگ باقی ماند. بعد از به قدرت رسیدن هیتلر کتابهای او درآلمان ممنوع شد وبه همین دلیل به تبعیدی خودخواسته رفت ودر فقر وتنگدستی درگذشت.
این نویسنده کتابهای ترجمه شدۀ دیگری نیز به زبان فارسی دارد که عبارتند از: "عصیان"، "اعترافات یک قاتل"، "افسانۀ میگسار قدیس"، "هتل ساوی"، "مارش رادتسکی" و"فرار بی فرجام".
از این میان, گفته شده که داستان 'عصیان' مانند داستان 'ایوب'است ومی توان امید داشت به اندازه به اندازه این کتاب جذاب و خواندنی باشد.■این