یادداشتی بر داستان «گرفتن‌ِ سرویس به شکل حساب‌کشی از کارمندان» نویسنده «فاطمه حیدری»؛ «اسماعیل زرعی»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

esmaeil zarei

از مجموعه داستان کولی‌ها برنمی‌گردند (مجموعه داستان) چاپ اول. 1402، انتشارات: پیام چهارسو

انتشار مجموعه داستان (کولی‌ها برنمی‌گردند)‌ مژده حضور داستان‌نویسی ژرف‌نگر، پاکیزه‌نویس و خلاق را در عرصه ادب کشور می‌دهد. داستان‌نویسی که از طریق نوشته‌هایش اعلام می‌کند حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. درواقع فاطمه حیدری اگرچه به‌ظاهر تازه از گردِ راه رسیده، اما آنچه ارائه داده، بیانگر سال‌ها مطالعۀ دقیق، تعمق و تمرین‌ِ بسیار برای خوب نوشتن است.

(کولی‌ها برنمی‌گردند) شامل شانزده داستان کوتاه‌ِ دیریاب اما خوشخوان است که انتشارات پیام چهارسو با مدیریت خانم پژند سلیمانی در آخرین ماه تابستان امسال منتشر کرده؛ البته درواقع هفده داستان، که به‌رسم رایج، یکی‌شان مشمول عنایت ارشاد شده است.

از ویژگی‌ها مهم این مجموعه می‌توان ابتدا به زبان‌ِ شسته‌روفته آن اشاره کرد. نثر، مثل لباس می‌ماند بر تن آدمی؛ آنچه در نخستین نگاه بر دیده می‌نشیند و اساس داوری قرار می‌گیرد، پوشش ظاهر است. ماجرای قبا آش بخور را همه می‌دانند؛ اگرچه طنزی ساده و سرراست است اما ریشۀ عمیق دارد در روانشناسی انسان‌ها.

همین موضوع را اگر با ادبیات و آثار ادبی منطبق کنیم، زیبایی و زیبندگی ظاهری نوشته‌های ارزشمند، سخت گره می‌خورد به دقت در انتخاب‌ِ کلمات‌ِ شایسته، چینش‌ِ درست‌ِ واژگان و پرهیز از زیاده‌گویی‌ها و بیهوده‌گویی‌ها.

امیدوارم به عبارت (نوشته‌های ارزشمند) دقت شده باشد تا لازم نشود اضافه کنم کلام زیبا اما تهی از مفهوم یا به‌عبارتی سخنرانیِ باد، منظور ما نیست.

در مجموعه (کولی‌ها برنمی‌گردند) علاوه بر آنچه به اختصار در خصوص نثر نوشته شد، نهایت‌ِ ایجاز هم در کلام و هم در شرح رویدادها و روایت‌ها نیز مشهود است؛ به کلامی کوتاه: گزیده‌گویی‌ِ ناب صورت گرفته است.

(چشم‌ها را تنگ کرد و نگاهش را به پشت‌سر او دوخت؛ می‌توانست دورترین‌ها را هم واضح تصور کند. مرد گوشی را که از دستش کشید لبخندش جایی روی موج‌ها و کف قایق، زیر آفتاب جا ماند. داستان کولی‌ها برنمی‌گردند. ص ۹)

در همین پنج‌شش جمله با بیان و مفهومی بشدت موجز شاهد زنی هستیم که آرزوی سفر به سرزمین‌های دوردست را دارد؛ آرزویی که نه از راه‌ِ مشاهده تصاویر توی گوشی، به‌وسیلۀ ذهن‌ِ خیال‌پردازش مصور می‌شود؛ بقدری واقعی و عمیق که زمانی هم که مرد گوشی را از او می‌گیرد و تصویر را از برابر چشم‌هایش دور می‌کند، زن، همچنان در مقصد رویایی‌اش باقی می‌ماند.

جدا از نثر و ایجاز در شرح اشخاص و ماجراها، نوع روایت نیز قابل درنگ است. بدون‌شک مخاطب ساده‌نگر و ساده‌خوان و بویژه آنان که در پی سرگرمی‌اند نمی‌توانند چندان با داستان‌های فاطمه حیدری ارتباط بگیرند و لذت ببرند. زیرا برخلاف‌ِ باورِ عده‌ای که رسالت‌ِ ادبیات را تا سطح‌ِ سرگرم کردن‌ِ مخاطب تنزل می‌دهند، ادبیات داستانی اهداف‌ِ والایی را پی می‌گیرد. یکی از این هدف‌ها، بازتاب واقعیت‌های موجود در قالبی هنرمندانه است، نه به‌منظور سیاه‌نمایی بزعم‌ِ برخی خوش‌خیالان که در هر شرایطی هرقدر تلخ و دشوار، خواهان‌ِ دادن‌ِ تسلی و ترسیم‌ِ دورنماهایی کاذب از آینده‌ای موهوم‌اند؛ بلکه به قصدِ تلنگر، به قصد تکانه و یا حتا تکان‌هایی شدید که تغییرِ حس‌وحال را موجب شود. هنر به‌طور عام و ادبیات به شکل‌ِ اخص پدیده‌ایست محصول احساس و اندیشۀ بشر، ناگزیر در خدمت بشر و مددرسان برای تعالی بشریت.

ساختار داستان‌های مجموعه (کولی‌ها برمی‌گردند) نیز بر اساسی که اشاره شد استوار است؛ چون برای درک و دریافت ماجراها، یافتن زمان و مکانِ وقوع آن‌ها و همچنین تشخیص و تمییز اشخاص از یکدیگر ضروریست روی جمله‌به‌جمله مکث شود؛ هر کلمه و عبارت مورد مداقه قرار بگیرد، حتا گاهی در برداشت‌های پیشین تجدیدنظر و حدس و گمان‌های دیگری جایگزین شود شاید به قطعیتِ درک داستان رسید. به‌عبارتی کوتاه: فهم نوشته‌های این مجموعه حواس‌ِ جمع لازم دارد، خوانش مکرر و سخت‌کوشی برای دریافت مفاهیم، تا پس از عرق‌ریزانی جانانه، لذت‌ِ ناب کشف‌وشهود جلوه کند. و این، همچنان که به اشارت رفت، یکی از کارکردهای مهم ادبیات راستین است: واداشتن

 مخاطب به دقت و تعمق، به جستجو و کنکاش و نیز به پیگیر شدنِ یافتن پاسخ‌های چرایی و چگونگی؛ که در صورت استمرار، بتدریج نهادینه می‌شود و نه‌تنها در تجزیه و تحلیل آثار مکتوب

 کاربُرد دارد، دامنه‌اش مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... را نیز دربرخواهد گرفت. درواقع این نحله ادبی می‌کوشد علاوه بر خلق آثار ناب ادبی، نسلی را پرورش دهد پرسشگر که براحتی از کنار هر کلام، هر حرکت و یا هر پدیده‌ای نگذرند. ذهن‌ِ هشیارشان موجب شود با سنجش جوانب و غور در علل و انگیزه‌های آشکار و پنهان‌شان، فریب نخورند، یا کمتر فریب بخورند؛ با بررسی زوایای مختلف هر موضوع و اتفاق، تا اندازه‌ای عواقب آن را حدس بزنند و در یک کلام در چاه یا چاله نیافتند.

به‌عنوان نمونه در داستان (چنگ‌درچنگ) به نحوه ارتکاب عمل و ربطش با تأکید بر تعویض سیم‌ِ تار و همچنین وضعیت فعلی استادِ موسیقی موقع شرح روایت توجه شود: (...اولین نت به صدا درآمد؛ بعدش دومی و سومی؛ با فاصله و مکرر. چشم‌ها را بست، با نفسی عمیق عطر تن و موها را فرو داد. دلش می‌خواست می‌توانست برای همیشه آن‌را نگه دارد؛ ذخیره‌ای برای سال‌ها. انگشت‌ها سرعت گرفتند. صدا بلندتر می‌شد و نت‌ها اوج می‌گرفت. نفسش را پُرصدا بیرون داد. به سرفه افتاد، اما موسیقی قطع نشد. او تکان خورد؛ نگاه بهت‌زده و لب‌های پریده‌رنگش در آینه پیدا بود. نمی‌توانست نفسش را بیشتر نگه دارد؛ یعنی عطرش را، یعنی... صدا بیش از اندازه بلند شده بود؛ نت‌های زیرِ زنانه. با هر حرکت و تقلای او زیر دستش، ملودی به اوج نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. گوش‌هایش را می‌خراشید.. فکر کرد خیلی ناکوک شده، شاید لازم باشد همۀ سیم‌ها عوض شوند. صدای خودش را شنید: «گفتم که باید عوض بشه‌ن... نگاه، همه پاره شدن!. داستان چنگ در چنگ. صفحه ۵۱»

نکته بعدی استقلال سبک و شیوۀ بیان فاطمه حیدری است. او مدرن می‌نویسد اما نحوۀ روایتش در بسیاری از داستان‌ها شباهتی با هیچ‌یک از مدرن‌نویسان داخلی و خارجی ندارد. او در بیشتر داستان‌هایش ماجراها و وقایع را بین شرح‌دادن و شرح‌ندادن نگه‌می‌دارد؛ همین‌طور معرفی و سرنوشت شخصیت‌هایش را. نه‌که به‌عمد داستان را ناقص کند؛ همه‌چیز آن‌چنان که باید، واقع می‌شود اما شیوۀ روایت به‌گونه‌ایست که به‌جای یک دریچه، دیدگاه‌های متعددی مقابل چشم مخاطبش می‌گذارد همه مه‌آلود، متزلزل، معلق بین یقین به بودن‌شان و یا در تردیدِ توّهم. مثل واقعه‌ای که در داستان (تنگنای سایه‌ها) اتفاق می‌افتد: (... نه؛ یادم نرفته، مگر می‌شود؟ چیزی به تن نداشتم، همه را پاره کرده بودند. پاهایم تا مچ در شن‌های داغ و روان فرو می‌رفت. آفتاب بی‌رحمانه به سروصورتم پنجه می‌کشید. رد قطرات عرق را روی تیرۀ پشتم حس می‌کردم. از وقتی که خودم را از چاله بالا کشیده بودم سایۀ چرخانش را می‌دیدم. اول باور نداشتم که آن‌قدری از من باقی مانده که برای او هم طعمه باشم. وضعیت رقت‌باری بود؛ اینکه باید نگران باشم یا خوشحال و امیدوار... صفحه ۸۴)

آمیختن رؤیا با واقعیت، ترکیب و تداخل خیال با عینیات و

 برداشتن دیوار بین درون و بیرون شخصیت‌ها از مولفه‌های داستان مدرن است. همچنین داستان‌نویس مدرن عملکرد زمان را مقتدرانه در اختیار دارد. فاطمه حیدری با آگاهی از این مولفه‌ها بخوبی توانسته است صحنه‌های درخشانی را خلق کند که نمونه‌اش را در داستان روزی که ماهی پرواز کرد می‌بینیم: (...دوید توی سالن، سمت میز کوچک گوشۀ آن، کنار پنجره. دو بال بزرگ قد بال کبوتر از توی تُنگ به‌سختی خودشان را بیرون کشاندند؛ دو بال سفید که هرچه به بیخ پیش می‌رفت رنگ می‌گرفت؛ گلی می‌شد تا در نقطه‌ای قرمز به پهلوهای ماهی گلی می‌چسبید. به اندازه‌ای شگفت‌زده شده بود که اگر همین حالا آن صحنه را در بیداری با چشم خودش می‌دید. حرکتی نکرد تا اینکه جلوی چشم‌هایش دو بال، کامل بیرون آمد و جثۀ کوچک گلی‌رنگ با دو لکۀ سفید دو طرف شکمش را به‌دنبال خود از آب بیرون کشید. اول چرخی توی سالن زد. قطره‌ای از امتداد دم نازکِ جنبانش روی گونه‌اش چکید. گوشۀ بالش به یکی از پنج حباب لوستر گیر کرد و نور به لغزش درآمد و سایه‌ها روی دیوار چرخیدند. سرش گیج خورد. یک‌لحظه نگاهش به پنجرۀ باز افتاد. سمتش دوید، اما دیر شده بود؛ سرعت تردمیلش بالا بود و هرچه تندتر گام برمی‌داشت بیشتر عرق می‌کرد، اما نمی‌رسید. ماهی دیگر آن سمت پنجره لای شاخه و برگ‌های کاج گم شده بود. صفحه ۶۵)

یکی دیگر از ارزش‌های مجموعه (کولی‌ها برنمی‌گردند) به‌روز بودن موضوعات انتخابی است. برخلاف برخی اهالی‌قلم که بعد از سپری شدن‌ِ بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی، همچنان از ظلم‌وستم‌ِ خان، سختی‌ها و مرارت دوران ارباب-رعیتی، شکنجه‌های ساواک و مشکلات دوران پهلوی‌ها می‌نویسند که از دید ضرورت‌های اجتماعی ناکارآمد؛ از نظر موضوعیت، منسوخ شده و از نظر قدرت‌نمایی در اظهار واقعیات،‌ درواقع لگد به جنازه زدن محسوب می‌شود؛ خانم حیدری دغدغۀ انسان‌ِ امروز را دارد. او سعی می‌کند آینه بی‌لکه‌ای باشد برای بازتاب هنرمندانۀ آرزوها، نیازها، محرومیت‌ها، معضلات و در مجموع چهره‌های متنوع درونی و بیرونی اکنون‌ِ جامعۀ ایرانی همچنان که در واقعیت هست.

در پایان، حیف است بحث را خاتمه بدهم اما اشاره‌ای نکرده باشم به بخشی از داستان (پایان‌ِ شروع نانوشته) و توانایی این داستان‌نویس جوان در پوشیده‌گویی به‌شکلی عالی: (همیشه گله داشت که تا بود سرش را از دنیای خودش بیرون نمی‌کشید مگر به قصد گرفتن سرویسی که درخواستش با شکل حساب‌کشی از کارمندانش چندان فرقی نداشت.) داستان را که بخوانید، از ضرورت‌ِ کاربردِ این جمله بیشتر لذت می‌برید. ■

یادداشتی بر داستان «گرفتن‌ِ سرویس به شکل حساب‌کشی از کارمندان» نویسنده «فاطمه حیدری»؛ «اسماعیل زرعی»