مقاله «ناعدالتی اجتماعی در قهرمان‌پردازی زنان در ادبیات داستانی» نویسنده «رؤیا مولاخواه»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

roya molakhah

عدالت اجتماعی و عینیت‌بخشیدن به برابری حقوقی و تساوی مدنی از برخورداری منابع عمومی و موقعیت‌های اقتصادی، اجتماعی و صنفی، از پارادیم‌ترین چیزهایی است که در نیات هدفمند هنرمندان و مؤلفان بدل به آثاری حماسی، عاطفی، سیاسی و درنهایت امیدواره‌ای منتج برای بیان آزادی بوده و هست.

در این تحلیل تطبیقی با چند داستان برجسته از ادبیات داستان ایرانی، تلاش نویسنده استرداد جایگاهی برابر یا حداقل اشاراتی بر نابرابری وضعیت اجتماعی زنان و سوژگی زن در روایت‌هایی است که مورد واکاوی قرار گرفته است.

در داستان‌های قهرمان‌محور در ادبیات داستانی، آنچه مبرهن است پیوست حضور زنی مستوره در بزنگاه قیام‌هایی از سر عدالت‌خواهی در خانواده یا اجتماع است و شور وطن‌پرستی و فریادبرآوری «زنده بادها» با توجیهاتی از عوامل عرفی یا روانی زنان به‌رغم تلاششان، اسیر دال‌های استعلایی است که دلایل تاریخی بر آن چیره گشته است.

زنان عموماً در جایگاهی نبوده‌اند که درگیر چنین فعالیت‌هایی شوند. داستان کلیدر با مارال کلید می‌خورد و به‌زعم شروع و پرداختن به وی همچنان که انتظار می‌رود، شخصیتی فرعی و مرد یعنی گل‌محمد بدل به قهرمان می‌گردد و پردازش قدرت از کاراکتر زن داستان که در مثلثی عشقی روایت شده، به‌سمت مرد بر می‌گردد. عموماً روابط عنفی و حسی در پیرامون زن، همواره موقعیت ابراز زن را در داستان‌ها داده است. در کلیدر نیز آرمان‌خواهی و مبارزه بر گُردۀ مرد داستان تبیین و زن‌ها در پیوست ماجرا روایت می‌گردند.

البته می‌توان استدلال کرد زنان چه در واقعیت، چه در روایت داستانی که مستندی از تاریخ است، به‌خاطر شرایط اجتماعی که بر آن‌ها حاکم بوده است و همچنین به‌خاطر ناخوداگاهی‌هایی که با بدن خود دارند، بیشتر از مردان به‌نحوی خودانگیخته ماتریالیست بوده‌اند و مردان چنانچه فروید می‌گوید به‌علت تأثیر قضیب (منطق قضیبی) به‌طور ضمنی به ایدئالیسم انتزاعی تمایل دارند و چنانکه ژاکلین رز می‌گوید: «قضیب در هرحال یک فریب است.» و درنتیجه مردان به دلایل روانی و وجود قضیب در زندگی اجتماعی و سیاسی بیشتر فریب قهرمانی و خودپسندی قدرت قرار می‌گیرند؛ اما در داستان‌هایی که سوژه به‌واسطۀ دردمندی و وضعیت ناعدالتی به عصیان و مبارزه برمی‌خیزد، دلایل روانی از بی‌اهمیت‌ترین استدلال‌هایی است که این خلأ نابرابری را در روایت‌های مستند یا داستانی پوشش داده است.

در رمان سووشون، عطف پرداخت داستانی به نابرابری عینی با قهرمان‌پروری بازپرداخته می‌شود. راوی داستان زنی است که در سیال ذهن خود آمالی ایدئال و عصیانی را می‌پرورد؛ اما در واقعیت مادر سه فرزند است که چهارمین فرزند خود را آبستن است و ذیل تمام افکار جسورانه و آزادی‌خواه و تابوشکنی که دارد؛ درنهایت وظیفۀ متجلی در روایت و نقشی که، دانشور، نویسندۀ داستان با تاریخی مستند از واقعیت زنان بر دوش وی گذارده است، به خانه‌داری و مطبخ برمی‌گردد.

همان‌طورکه یوسف، همسر زری، که راوی داستان است، رهبری و سازمان‌دهی مقاومت در برابر اشغال‌گران خارجی را بر عهده دارد، زری نیز بی‌سروصدا کارهای زنانه خود را انجام می‌دهد: مادری می‌کند، به افراد بدبخت و بیچاره کمک می‌کند، از شوهرش حمایت می‌کند؛ اما در تمام این مدت او تعداد فزاینده‌ای از سؤالات را در مورد سرکوب زنان در مواجهه با سلطۀ مردان در سر می‌پروراند.

در سر پروراندن ایده‌های آزادی‌خواهی، یک امتیاز برای زن ایرانی محسوب شده است و اینجا ذیل تلاش‌های نویسنده برای تکریم نقش زن آمده است؛ اما تاریخ اجتماعی زنان بیشتر از در سر پروراندن آزادی، به نویسنده مجال پرداخت نمی‌دهد.

نویسنده تلاشش را برای ابراز نابرابری اجتماعی زن در روایت، کرده است؛ زیرا بعد از حذف مرد داستان، سکان را به زری می‌دهد تا بعد از مرد خویش قد علم نماید.

«زری به دیگران می‌گوید که یوسف مرده است؛ زیرا می‌خواست غله داخل انبارش را برای کشاورزان خودش نگه دارد. این نشان می‌دهد که زری زنی است که در عین وفادارماندن به ساختار خانواده، بسیار فراتر از نقشی که برای یک زن قائل بودند، عمل می‌کند. درحالی‌که شوهرش زنده بود، او از سرپیچی جسورانه

 

خودداری می‌کند؛ اما پس از کشته‌شدن یوسف، به زنی جسور تبدیل می‌شود.»

لوتمن معتقد است هر اثر هنری یا ادبی دربردارندۀ پیامی است که از راه منش ارتباطی اثر به گیرندگان منتقل می‌شود. این ارتباط متعارف نیست؛ ولی می‌تواند الگویی از واقعیت را با شیوۀ روایی خود برای خوانندگان یا بینندگان خود به ارمغان آورد.

در داستان سووشون هرچند ناعدالتی در تبیین آرمان‌خواهی در زنان در مقایسه با مردان به چشم می‌خورد و با تمام تلاش نویسنده برای برجسته‌کردن راوی، درنهایت سوژگی در حضور مرد معنامند گردیده است؛ اما فراشد داستان، آفرینش زنی است که در سیال ذهن خود قهرمانی را بازپرداخته و در بدن مرد زندگی‌اش روح مبارزه را دمیده است.

در بوف کور که عطف داستان‌سرایی در ادبیات روایی ایران محسوب می‌شود، زن هویتی اثیری را در ذهن راوی بازخوانی می‌نماید و لکاتگی از شیوه‌های کهنی است که در هنر و ادبیات برای تبیین زن، بدل به مفاهیمی از استعاره و درون‌مایه گشته است.

در بوف کور روح تاریخی زن، از فریبی تاریخی بیرون می‌زند و جنسیت واقعیت واضح گناه را با نگارگری مؤلف بر گردن زن می‌گذارد تا هرمنوتیک زن در تاریخ، موتیف‌هایی جنسیتی باشد که مدام در حال موقعیت فریب و اغواکردن قرار می‌گیرد.

در رمان دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست داشت، نیز زن به‌مثابۀ گناه‌کار مفروض تاریخی برای ایجاد گسست در آرمان‌خواهی مرد داستان محکوم به طردشدگی است و در روایت داستان تنها حقی که شامل وی می‌شود، تبیین زیبایی روح و مظلومیت وفادارانۀ زن در روایت است.

در داستان‌های ایرانی، با بهره‌وری از فضیلت‌های تعریف‌شدۀ دینی و قانونی بر گردۀ زن مانند: مادرانگی، تعهد و تأهل، نجابت و خانه‌داری...، ضمن تصاحب ایده‌ورزی زنان در موقعیت‌های اجتماعی از آنان به‌عنوان جنس دوم یا پاورقی یاد می‌شود.

در رمان شازده احتجاب در پرش‌های ذهن شازده، دو زن متوالی بازنمایی می‌شوند: فخری و فرخنده. در سیال ذهن شازده هر دو در حکم تدقیق خاطره‌اند و در خاطرۀ راوی با نقشی توأمان به‌دنبال خود می‌گردند.

زنان در شازده احتجاب در تصویری که بر دیوار کوبیده شده، همچنان لال و چهره‌هایی مسخ‌شده دارند و تملک مردان بر بدن‌های آنان ضمن استهلاکی که روایت شده است، در قاب عکس نیز مستند گردیده‌اند.

داستان‌ها مستندی از تاریخی وضعیتمندند که مؤلف سعی در بیان آن دارد. ناعدالتی در تبیین موقعیت زن در تاریخ، دو سویۀ بازنمایی را در داستان‌ها دربردارد. نویسندگان یا در تلاش برای ایجاد وضعیتی ممکن در برابری تخیلاتی‌اند که در ذهن کارکترها روایت کرده‌اند تا ناعدالتی اجتماعی را در روایت تعدیل کنند یا خود نیز به استناد تاریخ به این ناعدالتی صحه گذارده‌اند. ■

مقاله «ناعدالتی اجتماعی در قهرمان‌پردازی زنان در ادبیات داستانی» نویسنده «رؤیا مولاخواه»