ریکاردو الیسر نفتالی ریس باسوآلتو در 12 ژوئیه 1904 در شهر پارل در ۴۰۰ کیلومتری جنوب سانتیاگو به دنیا آمد، اما دنیا او را با نام «پابلو نرودا» میشناسد که به پاسداشت «یان نرودا» شاعر اهل سرزمین چک این نام را برای خود انتخاب کرد. او نه تنها یک نویسندۀ بسیار توانا بلکه یک جامعهشناس، فیلسوف و همچنین یک سیاستمدار بلندپایه بوده است.
نرودا از کودکی به نوشتن مشتاق بود و بر خلاف میل پدرش با تشویق اطرافیان روبرو میشد. یکی از مشوقان او گابریلا میسترال بود که خود بعدها برنده جایزه نوبل ادبیات شد. در 13 سالگی به عنوان یک شاعر شناخته شد و به سبکهای مختلف از جمله اشعار سوررئالیستی، حماسههای تاریخی، مانیفستهای سیاسی، زندگینامه منثور، و اشعار عاشقانه پرشور مانند آنچه در مجموعه «بیست شعر عاشقانهاش و یک آواز ناامیدی» و ... مینوشت.
در طول زندگی خود مناصب دیپلماتیک بسیاری را در کشورهای مختلف اشغال کرد و مدتی به عنوان سناتور حزب کمونیست شیلی خدمت کرد. هنگامی که رئیس جمهور گابریل گونزالس ویدلا در سال 1948 کمونیسم را در شیلی غیرقانونی اعلام کرد، حکم دستگیری نرودا صادر شد. او مشاور نزدیک رئیس جمهور سوسیالیست شیلی، سالوادور آلنده بود، و هنگامی که پس از دریافت جایزه نوبل خود در استکهلم به شیلی بازگشت، آلنده از او دعوت کرد تا در استادیوم ناسیونال در حضور 70000 نفر سخنرانی کند.
او در سال 1971 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد و دو سال بعد، به ظاهر بر اثر سرطان پروستات، در سانتیاگو، شیلی، دقیقاً در 23 سپتامبر 1973، دوازده روز پس از کودتای خونین علیه رئیس جمهور سالوادور آلنده درگذشت. بدن او بعداً به دلیل این ظن که نرودا در روزهایی که در بحبوحه سرکوب جنایتکارانه به دستور آگوستو پینوشه در بیمارستان بستری بود، مسموم شده بود، نبش قبر شد.
مروری بر زندگینامه پابلو نرودا
او تنها فرزند خوزه دل کارمن ریس مورالس کارمند راه آهن و رزا نفتالی باسوآلتو اوپازو معلم مدرسه بود که دو ماه پس از تولد او در 14 سپتامبر درگذشت. پابلو دو سال اول زندگی خود را با پدربزرگ پدریش، خوزه آنجل ریس هرموسیلا گذراند. در سال 1906، به همراه پدرش که با ترینیداد کاندیا مارورده ازدواج کرده بود، به تموکو نقلمکان کرد. دو خواهر و برادر دیگر به نام رودولفو ریس کاندیا (متولد 1895) و لورا ریس تولرا (متولد 1907) داشت. آشنایی پابلو با گابریلا میسترال در مدرسه تموکو تأثیر زیادی بر زندگی و تربیت ادبی او داشت. میسترال، پابلو را با آثار شاعران اروپایی و به ویژه ادبیات روسی آشنا کرد که تأثیری شگرف را بر او گذاشت.
اولین اشعار خود را در زمستان 1914 سروده است. در 18 ژوئیه 1917، در سن 13 سالگی، اولین اثر خود، مقالهای با عنوان "Entusiasmo y perseverancia" (شوق و استقامت) را در روزنامه محلی La Mañana منتشر کرد و آن را با نام Neftalí Reyes امضا کرد. از سال 1918 تا اواسط سال 1920، اشعار متعددی مانند "Mis ojos" ("چشمهای من") و مقالاتی را در مجلات محلی به نام Neftalí Reyes منتشر کرد. در سال 1919 در مسابقه ادبی Juegos Florales del Maule شرکت کرد و برای شعر "Comunión ideal" یا "Nocturno ideal" مقام سوم را به دست آورد. در اواسط سال 1920، زمانی که بیش از 17 سال نداشت نام پابلو نرودا را انتخاب کرد تا از واکنش پدرش که نمیخواست پسری شاعر داشته باشد جلوگیری کند.
در سال 1921، در سن 16 سالگی، به سانتیاگو نقل مکان کرد تا در دانشگاه شیلی به تحصیل زبان فرانسه بپردازد و در نهایت به شغل معلمی بپردازد. اما عشق او به شعر مسیرش را تغییر داد و تمام وقت خود را صرف نوشتن شعر کرد. در آنجا با نویسندگان جوان دیگری آشنا شد، در بوهمای ادبی آن زمان و در فعالیتهای فدراسیون دانشجویان شیلی شرکت کرد، مشتاقانه خواند و شعر نوشت و با کمک ادواردو باریوس، نویسنده مشهور، موفق شد دون کارلوس جورج ناسیمنتو، مهمترین ناشر شیلی در آن زمان را ملاقات کند و تحتتاثیر قرار دهد. در سال 1923، اولین جلد منظوم او، Crepusculario (کتاب گرگ و میش)، توسط Editorial Nascimento منتشر شد، و سال بعد مجموعه Veinte poemas de amor y una canción desesperada (بیست شعر عاشقانه و یک آهنگ ناامید)، منتشر شد؛ اشعار عاشقانهای که به دلیل مضامین اروتیسمی آن بحثبرانگیز شد، به ویژه آنکه هنگام سرودن این مجموعه نرودا بیش از 19 سال نداشت با اینحال هر دو اثر مورد تحسین منتقدان قرار گرفتند و به بسیاری از زبانها ترجمه شدند، آثاری که او را در این سن کم به شهرت رساند، بخصوص. اگرچه او در سن 20 سالگی، یک شاعر با شهرت بینالمللی بود اما شاعری بود که با فقر زندگی میرد.
در سال 1927 کار خود را به عنوان دیپلمات در برمه آغاز کرد. بعداً به کلمبو، سیلان، و سپس به باتاویا، جاوه منتقل شد. در 6 دسامبر 1930، با «ماریا آنتونیتا هاگنار ووگلزانز» ازدواج و از او در سال 1934 صاحب یک دختر به نام «مالوا مارینا ترینیداد» شد که در سال 1943 به دلیل ابتلا به هیدروسفالی درگذشت. این زوج در سال 1936 از هم جدا شدند و در سال 1942 در مکزیک طلاق گرفتند.
در 1931 به عنوان کنسول در سنگاپور منصوب شد و در سال 1932 به شیلی بازگشت. در 10 آوریل 1933، Editorial Nascimento، کتاب Residencia en la tierra، یکی از مهمترین آثار شاعر را در یک نسخه لوکس، تنها در صد نسخه منتشر کرد. در همین سال به عنوان کنسول در بوئنوسآیرس منصوب شد. در آنجا با روشنفکران آوانگارد بوئنوسآیرس، رائول گوزالس تونیون، اولیوریو ژیروندو، نورا لانگ و خورخه لوئیس بورخس آشنا شد. همچنین با فدریکو گارسیا لورکا شاعر گرانادایی که برای ارائه رپرتواری از نمایشنامههای خود به پایتخت آرژانتین آمده بود. باشگاه قلم بوئنوسآیرس ادای احترامی را برای هر دو نویسنده تدارک دید که از فرصت استفاده کردند و سخنرانی معروف خود را که به روبن داریو تقدیم شده بود، به زبان اسپانیایی خواندند.
دوستی بین این دو نویسنده با انتصاب غیرمنتظره نرودا به عنوان سفیر در اسپانیا در سال 1934 ادامه یافت. در سال 1934 به عنوان کنسول در بارسلونا و سال بعد به عنوان کنسول در مادرید منصوب شد. اودر مادرید با شاعران بزرگ دیگری مانند رافائل آلبرتی، میگل هرناندز، ویسنته آلیساندر، مانوئل آلتولاگویر، لوئیس سرنودا، خوزه برگامین و دیگران رابطه برقرار کرد.
مانوئل آلتولاگویر به نرودا پیشنهاد میکند که یک مجله منظوم به نام برای شعر ایجاد و مدیریت کند. اولین شماره آن، از پنج شمارهای که ادامه یافت، برای شاعر عصر طلایی مکتب گرانادا-آنتکورا، پدرو اسپینوزا "چقدر درخشش طلایی و مینای دندان" منتشر شد. چهار شماره بعدی مقالاتی درباره فدریکو، سرنودا، الکساندر، خوان رامون خیمنز و آلبرتی منتشر و شماره ششم که به خولیو هررا و ریسیگ اروگوئهای (1875-1910) اختصاص داشت و قرار بود در 19 ژوئیه 1936 منتشر شود، به دلیل جنگ داخلی هرگز منتشر نشد.
بین سالهای 1927 و 1935، دولت او را مسئول تعدادی کنسولگری افتخاری کرد که او را به برمه، سیلان، جاوه، سنگاپور، بوئنوس آیرس، بارسلونا و مادرید برد. تولیدات شعری او در آن دوره دشوار، در میان آثار دیگر، مجموعه اشعار سوررئالیستی باطنی، Residencia en la tierra (1933) را شامل میشد که نشان دهنده پیشرفت ادبی او بود.
در 18 ژوئیه 1936، جنگ داخلی اسپانیا شروع و در 16 آگوست همان سال، فدریکو گارسیا لورکا ترور شد. در 24 سپتامبر، نرودا شعر خود را با عنوان "من برای مادران شبه نظامیان مرده میخوانم" در مجله El Mono Azul به صورت ناشناس منتشر میکند (این شعر بخشی از "اسپانیا در قلب" است که در کتاب Tercera residencia گنجانده شده است.) از آنجهت ناشناس منتشر کرد زیرا در ارتباط با موقعیت کنسولی خود در مواجهه با منازعه باید نگرش بیطرفانه میداشت، اما این آغازگر مرحلهای نو در اشعار نرودا بود اشعاری که متعهد به اهدافی چون دفاع از آزادی، حقوق بشر مسائل سیاسی و اجتماعی میشد. این تغییر تنها در اشعارش رخ نداد بلکه زندگی او نیز دستخوش تغییراتی شده بود. نرودا در حمایت از جمهوری اسپانیا بیطرفی را کنار میگذارد و همراه با سزار والهو، گروه اسپانیایی-آمریکایی برای کمک به اسپانیا را تأسیس و در پاریس، با نانسی کانارد، مجله Los poetas del mundo defens al pueblo español را ویرایش و منتشر میکند. موضع آشکار او طرفدار جمهوریخواهان در جنگ اسپانیا منجر به اخراج او از سمت خود به عنوان کنسول شد.
در سال 1937 به شیلی بازگشت و بنیان Aurora de Chile را که یک نشریه فرهنگی ضد فاشیست ویرایش شده توسط اتحاد روشنفکران شیلی، که از جمهوری واهان اسپانیا و نامزدی آگویر سرودا حمایت میکرد، هدایت و حمایت کرد.. در 1939 به عنوان کنسول ویژه مهاجرت اسپانیا منصوب و به پاریس میرود و سفر نزدیک به دو هزار پناهجوی اسپانیایی به شیلی را با کشتی وینیپگ مدیریت میکند. در سال 1940 به عنوان سرکنسول در مکزیک منصوب میشود سال بعد، وی ویزای ورود به شیلی را به دیوید آلفارو سیکیروس، نقاش مکزیکی، که به اتهام مشارکت در حمله علیه سیاستمدار روسی، لئون تروتسکی، زندانی شد، اعطا کرد. این تصمیم باعث شد تا وزارت خارجه شیلی او را به مدت یک ماه از سمت خود تعلیق کند. در پایان آن سال، توسط یک گروه طرفدار نازی در شهر کوئرناواکا مورد حمله واقع میشود اما بلافاصله مورد حمایت روشنفکران از سراسر آمریکا قرار میگیرد.
کشور مکزیک به دلیل غنای فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی در آثار شعری آیندۀ نرودا تأثیر زیادی داشت. سال بعد، از گواتمالا دیدن کرد. توسط مدیر فرهنگ وزارت آموزش و پرورش به کوبا دعوت شد و با بهرهگیری از فرصت اقامت خود، سلسله کنفرانسهایی برگزار کرد و آثارش در مجلات مختلف ادبی به چاپ رسید. در مکزیک اثر Canto General de Chile خود را بازنویسی و آن را به شعری حماسی در مورد کل قاره آمریکای جنوبی و ماهیت آن، مردم و سرنوشت تاریخی آن تبدیل میکند. این اثر با عنوان Canto General در سال 1950 در مکزیک و همچنین به صورت زیرزمینی در شیلی منتشر شد. این شامل تقریباً 250 شعر است که در پانزده چرخه ادبی گرد هم آمدهاند و بخش مرکزی تولید نرودا را تشکیل میدهد. مدت کوتاهی پس از انتشار، Canto General به ده زبان ترجمه میشود. تقریباً همه این اشعار در شرایط دشواری خلق شدند، زمانی که نرودا در خارج از کشور زندگی میکرد.
در اکتبر 1941 مدرک دکترای افتخاری Causa را از دانشگاه میچوآکان دریافت میکند. در سال 1942، او شعر "Canto a Stalingrado" را منتشر کرد که بعداً روی پوسترهای اطراف مکزیکوسیتی پخش شد. این اقدام، شعر او را به ابزاری سیاسی تبدیل نمود. او متهم به نقض بیطرفی سیاسی بود که باید رعایت میکرد و به دلیل فشارها و انتقاداتی که به او وارد شد، تصمیم گرفت به فعالیت دیپلماتیک خود پایان دهد.
در ماه ژوئیه 1943، در ایالت مورلوس، با «دلیا دل کاریل» در مکزیک ازدواج (که در سال 1955 از او جدا شد.) و به شیلی بازگشت و در سال 1945 با حمایت حزب کمونیست شیلی (PC) نامزد سناتور تاراپاکا و آنتوفاگاستا، در مجلس سنای شیلی شد و چند ماه بعد به حزب کمونیست شیلی پیوست. در سال 1946، توسط اتحادیه احزاب دموکراتیک شیلی- اتحاد انتخاباتی که PC به آن تعلق داشت به عنوان رئیس تبلیغات ملی برای مبارزات انتخاباتی نامزد ریاست جمهوری گابریل گونزالس ویدلا منصوب و در حمایت از او مقالاتی را در مطبوعات منتشر کرد که عبارت «مردم او را جبرئیل میخوانند» را ابداع کرد، اما این حمایت در سال 1947 به دلیل اعتراضاتش به سیاست سرکوبگرانه رئیس جمهور گونزالس ویدلا علیه معدنچیان اعتصابی و حزب کمونیست، پابلو را مجبور کرد به مدت دو سال در کشورش مخفیانه زندگی کند تا اینکه در 1949 موفق به ترک کشور با پاسپورت دوست شاعر و نویسندهاش «میگل آنخل آستوریاس» شد که به او شباهت زیادی داشت؛ او از رشته کوه آند، از طریق منطقه جنوبی عبور کرد و توانست به آرژانتین برسد. از آنجا مخفیانه به اروپا میرود و به طور غیرمنتظرهای در اولین کنگره جهانی حامیان صلح در پاریس حضور پیدا میکند.
پبرای شرکت در جشن تولد 150 سالگی الکساندر پوشکین به اروپا سفر کرد و سپس به اتحاد جماهیر شوروی رفت و توسط اتحادیه نویسندگان شوروی در مسکو مورد قدردانی قرار گرفت. در ماه ژوئیه برای شرکت در فعالیتهای ادبی از لهستان و مجارستان دیدن کرد. کتابها یا منتخبی از اشعار او نیز در آلمان، چکسلواکی، چین، دانمارک، مجارستان، ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی، مکزیک، کوبا، کلمبیا، گواتمالا و آرژانتین منتشر شد.
در ژانویه 1951 در کنگره جهانی صلح در رم شرکت کرد. در ماه مه، در جشن روز جهانی کارگر در مسکو بود. همچنین در کنگره جهانی صلح که در وین برگزار شد شرکت کرد. در ژانویه سال بعد، وزارت کشور ایتالیا دستور اخراج وی از این کشور را صادر کرد. اما پس از فشار شدید و اعتراضات گسترده اهالیروشنفکران و سیاستمداران، دستور برعکس شد. هنگامی که در شیلی بود، جنبش برای حمایت از بازگشت او شروع به فشار بر دولت گابریل گونزالس ویدلا کرد تا حکم بازداشت او را لغو کند. در ژوئیه همان سال، او بازگشت خود را به شیلی آغاز و در ماه اوت 1952 به سانتیاگو رسید و در آنجا با یک مراسم عمومی بزرگ مورد استقبال قرار گرفت.
در سال 1954 برای شرکت در اولین کنگره ملی فرهنگ به برزیل سفر کرد. اولین نسخه Las uvas y el viento را منتشر در دانشگاه شیلی سخنرانی کرد. جشنی در پنجاهمین سالگرد تولدش با ادای احترام به رویدادهای فرهنگی برای حضورش، با مدعوینی از نویسندگان سراسر جهان برگزار شد. این جشن با افتتاح بنیاد نرودا و اهدای کتابخانه و مجموعه صدفهای دریایی آن به دانشگاه شیلی به اوج خود رسید. بار دیگر به اروپا سفر کرد و در مسکو در دومین کنگره نویسندگان شوروی شرکت و جایزه صلح لنین را دریافت نمود.
در فوریه 1955، به رابطه تقریباً بیست ساله خود با دلیا دل کاریل پایان داد و در 28 اکتبر 1966 با ماتیلده اروتیا تا زمان مرگش در سپتامبر 1973 ازدواج کرد. در سال 1955 مجله La Gaceta de Chile را تأسیس و مدیریت کرد. از اتحاد جماهیر شوروی، چین، لهستان و مجارستان و همچنین ایتالیا، فنلاند و فرانسه بازدید کرد. به آمریکا برگشت و در برزیل و مونته ویدئو رسیتال اجرا کرد. به ریاست انجمن نویسندگان شیلی (Sech) منصوب شد. در سال 1957 به برزیل و اکوادور سفر کرد. همچنین در چین، هند، برمه، رانگون و کلمبو بود و در کنگره جهانی حامیان صلح شرکت کرد. در حین سفر به اروپا و کشورهای مدار شوروی، مشغول کار بر روی کتابهای استراواگاریو و صد غزل عشق نیز بود.
فعالیتها و آثار او دردهه 50 و 60 بیشتر نقد سیاستهای امریکا - جنگ ویتنام و به نوعی دفتر خاطرات تبعید او بود. در ۱۹۶۶ به کنفرانس انجمن بینالمللی قلم در نیویورک دعوت شد که ابتدا به علت کمونیست بودن وی دولت آمریکا از دادن روادید به او خودداری کرد اما سرانجام با تلاش نویسندگان آمریکایی بهخصوص آرتور میلر، به او ویزا داده شد.
ترجمه و اقتباس او از رمان رومئو و ژولیت ویلیام شکسپیر منتشر شد. در جلسه PEN Club در مجارستان شرکت کرد و به همراه میگل آنخل آستوریاس کتاب Eating in Hungary را نوشت. به عنوان هیئت داوران برای جایزه لنین که به شاعر رافائل آلبرتی اعطا شد به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد. در ایتالیا در اولین نشست جهانی شاعران شرکت کرد و در پاریس شعرخوانی خود را در دانشگاه سوربن برگزار کرد. سرانجام در برلین شرقی در کنگره بینالمللی نویسندگان شرکت نمود.
از جمله افتخارات متعددی که او در سالهای بعد دریافت کرد، انتصاب عضو مسئول مؤسسه زبانهای عاشقانه در دانشگاه ییل است. عضو آکادمیک دانشکده فلسفه و آموزش دانشگاه شیلی و دکترای افتخاری در فلسفه و ادبیات دانشگاه آکسفورد.
در سال 1969، حزب کمونیست او را به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی کرد. اما او از نامزدی به نفع دوستش، دکتر سوسیالیست سالوادور آلنده، که در سال 1970 به قدرت رسید، کنار کشید. سپس به عنوان سفیر در فرانسه منصوب شد.
در 21 اکتبر 1971 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. در 11 سپتامبر 1973 کودتا در شیلی، مرگ رئیس جمهور سالوادور آلنده و تأسیس حکومت نظامی به ریاست ژنرال آگوستو پینوشه رخ داد. پابلو نرودا در خانهاش در Isla Negra متوجه شد که بسیاری از دوستانش که از طرفداران اتحاد مردمی بودند تحت تعقیب، بازداشت یا به دنبال درخواست پناهندگی سیاسی در سفارتخانهها هستند. وضعیت سلامتی او به علت سرطان پروستات رو به وخامت گذاشت و به همین دلیل به سانتیاگو منتقل شد و در 23 سپتامبر درگذشت. تشییع جنازه او تحت تدابیر شدید امنیتی و در میان خیل عظیم جمعیت و اعتراضات و ادای احترام به مرگ او و رئیس جمهور آلنده برگزار شد. (محققین به این نتیجه رسیدند که علت مرگ او، عوارض ناشی از سرطان پروستات، دقیق نیست و ممکن است او در بیمارستان کشته شده باشد.)
در سال 1986، بنیاد پابلو نرودا با انتشار در روزنامه رسمی فرمان عالی 368 وزارت دادگستری، در 4 ژوئن 1986، موجودیت قانونی کامل پیدا کرد. در دسامبر 1992، بقایای او به همراه ماتیلده اوروتیا نبش قبر شد. و در تالار افتخار کنگره ملی سابق دفن گردید. در طول سال 2002، رئیس جمهور ریکاردو لاگوس اسکوبار کمیسیونی را برای بزرگداشت صدمین سالگرد تولد پابلو نرودا ایجاد کرد که دو سال بعد با فعالیتهای مختلف در سراسر جهان جشن گرفته میشود.
آخرین اثر او با نام دریا و زنگها در پایان سال 1973، پس از مرگ او منتشر شد.
سبک ادبی پابلو نرودا
نرودا را اغلب شاعر ملی شیلی میدانند و آثار او در سراسر جهان محبوب و تأثیرگذار بوده است. گابریل گارسیا مارکز، رماننویس کلمبیایی، زمانی او را «بزرگترین شاعر قرن بیستم به هر زبان» نامید، و منتقد، هارولد بلوم، نرودا را بهعنوان یکی از نویسندگان مرکزی سنت غربی در کتابش «قانون غربی» نامید. نرودا را شاعر زندگی گفتهاند ازاینرو که او زندگی را بهتماممعنا در آثار خود منعکس میکرد. او نظرات مختلفی نسبت به عشق، شادی، غم و بهطور کل زندگی دارد که حال پس از سالها آن نظرات تبدیل به نظریات ادبی شدهاند و از هرکدام آنها در بسیاری از آثار بهعنوان یک سبک استفاده میشود.
آنچه نرودا را بیش از هر چیز در نوشتن یک اثر تشویق میکرد، به گفتۀ خودش، اصلاح جامعه و بهبود انسان بوده است. شعر نرودا عمیقاً بدیع است. با شعر آزاد و بیقافیه، ریتم انعطافپذیر و تصویرسازی تداعی مشخص میشود. شعر او که در امتداد خطوط رئالیسم سوسیالیستی توسعه یافت، تأثیر قابل توجهی بر شعر بسیاری از کشورها داشت.
نرودا که یک سوررئالیست بود، عبارات روزمره را احیا کرد و از استعارههای جسورانه در شعر آزاد استفاده کرد. اشعار خاطرهانگیز او مملو از اندوه و ناامیدی است و حکایت از جستجوی سادگی دارد. آنها مناظر دراماتیک شیلی را جشن میگیرند و علیه استثمار مردم بومی خشمگین میشوند. نرودا در نوشتههای خود و در طول فعالیت سیاسی خود به عنوان رهبر حزب کمونیست شیلی (که در سال 1945 به آن پیوست) و به عنوان یک دیپلمات، نفوذ گستردهای در آمریکای لاتین داشت.
پابلو از اوایل کودکی خود به دنیای طبیعی غنی که او را احاطه کرده بود، علاقه نشان داد، طبیعتی همراه با دریا، که به مضامین الهامبخش مهمی برای آثار شعری او تبدیل شدند؛ او این دنیای طبیعی غنی را در ترکیب چند رنگی و پر جنب و جوش عناصر سبک و ابزارهای ادبی مانند شخصیتپردازی، نمادگرایی، تصویرسازی، تکرار و... در
اشعارش گنجاند و مطمئن بود که خواننده را غور در اشعارش نگه میدارد. او در جستجوی کلمات مناسبی بود که خواننده را به وجد مآورد، به ویژه در چیزهای بیجان، آنهایی که توصیفشان دشوارتر است. استفاده از مکانهای طبیعی در طول دوران شاعریاش عنصر مهمی در اشعارش بود، همچنین تصویرسازی تصویری یکی دیگر از عناصر مهم در اشعارش است که درانتقال پیام به همه مردم صرف نظر از اینکه از کجا آمدهاند مؤثر بوده. استفاده او از تصویرسازی، جنبههای مهمی از طبیعت را با تجربه شعری شخصی او مرتبط کرده است و این به خواننده دید و تفکر جالبی میدهد. در واقع بیشتر از تجربیات، این احساسات اوست که خیلی حرف میزند.
پابلو نرودا دارایی مهم ادبیات اسپانیا و همچنین ادبیات جهان است. اگرچه اشعارش بخاطر تصویرسازی و طبیعت شناخته شده است اما آنها معنایی عمیقتر از آنچه مردم معمولاً درک میکنند دارند. بدون اشعار نرودا بسیاری از اظهارات سیاسی بیان نمیشد، بسیاری از اظهارات تاریک مخفی نگه داشته میشد و از همه مهمتر بسیاری از جزئیات هنری رونمایی نمیشد. از منظر تحلیلی، شاید یا ممکن است به نظر برسد در زمان ترجمه اشعار پابلو، بار معنایی آنها از بین رفته باشد، زیرا همه آنها به زبان مادری او، اسپانیایی سروده شدهاند. اما با اینحال نرودا در آنها عناصر سبکی و ابزارهای ادبی متعددی را به کار گرفته از جمله زبان تصویری، تکنیکهای صوتی و ساختاری، تا در ترجمهها بار معنایی اشعار کمترین آسیب را داشته باشند.
زمان او را کاملاً آماده کرد تا بخشی از جنبش هنری سوررئالیستی اوایل قرن بیستم باشد. او عمدتاً شعرهایی مینوشت که صمیمیت و محبت، تاریخ و برنامههای سیاسی آشکار را نشان میداد. جالب اینجاست که گفته میشود او حتی نماد رنگ جوهری بود که با آن مینوشت، رنگ سبز، قلم قدرتمندی از جوهر سبز رنگ داشت زیرا معتقد بود این رنگ نماد امید است و میل.
وقتی اشعار پابلو نرودا را به طور کلی در نظر بگیریم، او را به عنوان صدایی همیشه حاضر معرفی میکند و با استفاده از استعداد شخصیتپردازی دقیقاش، در همه آنها بهعنوان یک بینا صحبت میکند، (شاید به این دلیل است که او بیشتر به صورت اول شخص صحبت میکند، یعنی
«من…».) به طور کلی، شعر نرودا با شدت عاطفی، درگیری سیاسی و تجلیل از جهان طبیعی و لذتهای زندگی مشخص میشود.
سبک او در چندین ویژگی متمایز قرار دارد از جمله:
1-شور و شدت: اغلب احساسات عمیقی مانند عشق، میل و اشتیاق را بیان میکند.
2-استفاده از استعاره و نمادگرایی: اغلب برگرفته از طبیعت و جهان پیرامون اوست.
3- مضامین سیاسی و اجتماعی: او یک کمونیست متعهد بود و اشعارش اغلب منعکس کننده تمایل او به عدالت اجتماعی و محکومیت بیعدالتی اجتماعی و سیاسی است.
4- حس گرایی و اروتیسم: در اشعارش مکرراً مضامین شهوانی را بررسی میکند و بدن فیزیکی و لذتهای جسم را تجلیل میکند.
5- شعر آزاد: استفاده از ریتمهای نامنظم و گسستهای خطی در اشعارش آهنگ و موسیقیایی متمایز به کارش بخشیده.
6- طیف وسیع موضوع: از عشق و طبیعت گرفته تا سیاست و تاریخ. او همچنین به خاطر شعرهایش درباره اشیاء و تجربیات روزمره، مانند قصیده معروفش برای چیزهای رایج، شهرت داشت.
کوتاه با مجموعه وینته «بیست شعر عاشقانه و یک آواز ناامیدی»
اشعار وینته (Veinte poemas) یکی از مشهورترین آثار ادبی قرن بیستم به زبان اسپانیایی است؛ اثری که در سالهای پس از انتشار، میلیونها نسخه از آن فروخته شد و به معروفترین اثر این شاعر تبدیل شد. تقریباً 100 سال بعد، Veinte Poemas هنوز هم پرفروشترین کتاب شعر در زبان اسپانیایی است. این کتاب به دوران جوانی نرودا تعلق دارد و اغلب به عنوان تحولی آگاهانه در سبک شعری او توصیف میشود، که از قالبهای مدرنیستی غالب که مشخصههای ساختههای قبلی او و اولین کتابش، Crepusculario بود، جدا میشود. این مجموعه شامل بیست شعر عاشقانه است و به جز شعر پایانی که با عنوان «آواز ناامیدی» سروده شده؛ تک تک اشعار مجموعه بدون عنوان هستند.
اگرچه این اشعار از تجربیات عشقی واقعی نرودا در دوران جوانی الهام میگیرد، اما این کتاب صرفاً به یک عاشق اختصاص ندارد. شاعر به طرز ماهرانهای ویژگیهای بدنی زنان مختلف از دوران جوانی خود را در هم میآمیزد تا تصویری اثیری از معشوق ایجاد کند که با شخص خاصی مطابقت ندارد، بلکه ایدهای کاملاً شاعرانه از موضوع محبت او را در بر میگیرد. خود نرودا اذعان داشت که «بیست شعر عاشقانه و یک آواز ناامیدی» عمداً جایگزین جاهطلبی شاعرانه و فصاحت والایی شد که میخواست اسرار بشریت و جهان را با رویکردی جدید در برگیرد.
واژگان به کار رفته در این مجموعه به طور کلی ساده است و به قلمرو زبان ادبی متعارف مرتبط با رمانتیسم و مدرنیسم تعلق دارد. از نظر متر، دو مفهوم متفاوت در این اثر وجود دارد. از یک طرف، بخش قابل توجهی از اشعار به یک الگوی متریک منظم پایبند هستند و از سوی دیگر، شاعر عمداً از این گرایش به قاعدهمندی در برخی اشعار دور میشود و آزادی زیادی در بیان خود اعمال میکند.
از طریق این کتاب، نرودا به شکل ایدهآلی از ارتباط با خواننده دست مییابد و در عین حال شرح و بسط پیچیده و سختی را حفظ میکند که هم ارزشهای سنت بلافصل و هم جنبههای جدید شعر معاصر را که در زمان سرودن آن پدیدار میشوند، در بر میگیرد.
«بیست شعر عاشقانه و یک آواز ناامیدی» عنوان الهام بخش آثار موسیقی بسیاری بوده از جمله گروه اسپانیایی La Oreja de Van Gogh در آهنگ Canción desesperada، خواننده و ترانهسرای اسپانیایی الکس اوباگو شعر XX نرودا را دوباره تفسیر میکند، گروه راک مکزیکی Anabantha متن آهنگ خود را نیز به شعر XX نرودا تنظیم میکند. در سال 2005، گروه آمریکایی «دختران برزیل» آهنگ Me gustas cuando callas را ضبط کرد که عنوان آن را از شعر پانزدهم این اثر گرفته بود. در سال 2001، لیندا توماس، نوازنده آلترناتیو راک، آهنگ فلامنکو Ay, Ay, Ay را به صورت تک آهنگ منتشر کرد که بر اساس این اثر ساخته شده بود. ترانه سراهایی مانند پاکو ایبانیز و خوان مانوئل سرات شعر XX نرودا را خواندهاند، در طول راهپیمایی فمینیستی در روز جهانی زن در 8 مارس 2020، در سانتیاگو، شیلی، استفاده شد، همچنین این کتاب شعر به عنوان موضوع فیلم بلند تحسین شده پابلو لارن، نرودا، با بازی گائل گارسیا برنال مورد استفاده قرار گرفت.
جوایز و افتخارات پابلو نرودا: سال 1917: جایزه سوم را در Juegos Florales del Maule با شعر Nocturno ideal دریافت کرد.
اکتبر 1920: او نام مستعار پابلو نرودا را برگزید. در 28 نوامبر همان سال، او جایزه اول جشنواره بهار Temuco را به دست آورد.
سال 1943: دانشگاه سان نیکلاس د هیدالگو در مورلیا، مکزیک، عنوان دکتر افتخاری را به او اعطا کرد.
مه 1944: برنده جایزه شهرداری برای ادبیات سانتیاگو شد.
مه 1945: جایزه ملی ادبیات شیلی را دریافت کرد.
ژانویه 1946: نشان عقاب آزتک توسط دولت مکزیک به او اعطا شد.
نوامبر 1950: همراه با دیگر هنرمندان جایزه صلح بینالمللی را برای شعر "بگذار هیزم شکن بیدار شود" دریافت کرد.
سال 1953: جایزه استالین را برای تحکیم صلح بین مردم دریافت کرد.
ژانویه 1959: او به عنوان مهمان کاراکاس معرفی شد.
نوامبر 1960: دانشکده فلسفه و آموزش دانشگاه شیلی او را به عنوان عضو افتخاری آکادمیک معرفی کرد. ادغام آن در 30 مارس 1962 انجام شد.
سال 1961: شهرهای Cañete، Lebu و Curanilahue او را به عنوان مهمان برجسته معرفی کردند و موسسه زبانهای عاشقانه در دانشگاه Yale، ایالات متحده، او را به عنوان عضو متناظر معرفی کرد.
سال 1962: به عضویت علمی دانشکده فلسفه و آموزش دانشگاه شیلی منصوب شد.
سال 1965: عنوان دکتر افتخاری در فلسفه و ادبیات را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد، اولین عنوانی که به یک آمریکایی جنوبی داده شد.
مارس 1966: مدال لیاقت را از انجمن روابط خارجی چکسلواکی در منزل سفیر آن کشور در سانتیاگو دریافت کرد. در همان سال او جایزه سول دل پرو را در پرو دریافت کرد، دانشگاه کونسپسیون جایزه آتنیا را به او اعطا کرد و شهرداری والپارایسو به او عنوان شهروند افتخاری را اعطا کرد.
سال 1967: جایزه ادبی بین المللی Viaréggio-Versilia را در ایتالیا دریافت کرد، که شخصیتهای جهانی را که برای فرهنگ و تفاهم بین مردم تلاش میکردند، قدردانی میکرد. در پایان همان سال، او مدال پسر برجسته پارال، زادگاهش را دریافت کرد.
سال 1968: به عنوان عضو آکادمی هنر و ادبیات آمریکای شمالی انتخاب شد. مدال جولیوت کوری را از شورای جهانی صلح در شیلی دریافت کرد. به عنوان عضو متناظر آکادمی بینالمللی روبن داریو ثبت شد. دکترای افتخاری از دانشگاه کارت مارکس در لایپزیگ، جمهوری آلمان دریافت کرد.
آوریل 1969: به عنوان عضو افتخاری آکادمی زبان شیلی انتخاب شد. در همان سال مدرک دانشگاهی Doctor Scientiae et Honoris Causa را از Pontificia Universidad Católica de Chile دریافت کرد و سنا او را به عنوان پسر برجسته شیلی معرفی کرد.
کتبر 1971: جایزه نوبل ادبیات به او اعطا شد. او آن را در 10 دسامبر در استکهلم دریافت کرد.
سال 1973: دپارتمان بوم شناسی و تکامل دانشگاه نیویورک مجوز نامگذاری یک جنس از پروانههای آمریکایی را به نام او دریافت کرد.
شعری از نرودا
و اگر دیدی به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته
منابع
https://www.universolorca.com/en/personaje/neruda-pablo-ricardo-eliecer-neftali-reyes-basoalto/
https://www.nobelprize.org/prizes/literature/1971/neruda/lecture/
https://writingbros.com/essay-examples/major-characteristics-of-pablo-neruda-poetry/