درباره کتاب: رمان عروسکجون 523 صفحه دارد که در هشتفصل، با راوی اول شخص مفرد و به زبان محاوره نوشته شده که در سال 1401 توسط انتشارات آرینا به چاپ رسیده است.
خلاصه رمان: رمان از زبان افسانه و دربارۀ زندگی او روایت میشود که کودکش را مخاطب قرار داده و منتظر دنیا آمدنش است و اولین فرزندش میباشد. داستان از جایی آغاز میشود که مدت زیادی از مرگ همسرش نمیگذرد، از سر ناچاری به خانۀ پدری بازگشته و مجبور است برای تأمین مایحتاجش کار کند تا بتواند پولی برای هزینههای بارداری و زایمانش پسانداز کند؛ از یک طرف حرف و حدیثهای نامربوطی که پشت سرش گفته میشود او را احاطه کرده و از طرفی خانوادۀ همسرش، او را مقصر مرگ شوهرش معین قلمداد میکنند.
پدرش هم از طرفی دیگر او را تحت فشار قرار داده که باید دنبال گرفتن مطالباتش از خانوادۀ همسرش بوده و از آنان بخواهد مسئولیت مخارجش را بهعهده گیرند؛ مزاحمتهای برادرشوهرش نیز بهنوعی دیگر افسانه را در تنگنا قرار داده تا جایی که برخلاف میلش به مادربزرگش پناه میبرد با آنکه میداند از او دلخور بوده و ممکن است برخورد مناسبی نشان ندهد.
تحلیل و بررسی رمان:
اسم و طرح جلد سادهای برای رمان انتخاب شده؛ اما با محتوای آن تناسب و همخوانی دارد. نثر بهشکل محاوره بوده که شیوۀ مناسبی برای روایت نیست و درست آن است از زبان معیار استفاده شود، بااینحال داستان با نثری روان و دلنشین به نگارش درآمده که اشکالات اندکی در آن دیده میشود، از جمله: بیجا بهجای بیجا، زدهن بهجای زدن، ایرانیـه بهجای ایرانیه، پیشانیش بهجای پیشانیاش و اونااَم بهجای اونام نوشته شده است.
«گاهاً» اشتباه است زیرا نباید برای کلمات فارسی از تنوین استفاده کرد. بهجای «آب پیدا نمیدید» بهتر است نوشته شود آب پیدا نمیکرد. بهجای «اخمهای توهمگرهخورده» درستتر است نوشته شود ابروهای گرهخورده زیرا کلمۀ اخم به معنای گره ابرو بوده و نوشتن آن به این شکل حشو است. در بعضی قسمتها جملات بیدلیل نیمهکاره رها شده و ادامه از سر سطر بعد دنبال شده که نشان میدهد ویراستاری لازم برای رمان صورت نگرفته است.
داستان طرز فکر نادرست برخی والدین را سوژه قرار داده که معتقدند ازدواج حلال مشکلات بوده و اگر پسرشان نااهل باشد با ازدواج سر بهراه خواهد شد، زمانی هم که دختر نتواند زندگی موفقی را برای پسرشان رقم بزند او را مقصر دانسته و مورد سرزنش قرار میدهند. افسانه با آنکه بسیار شکیبا بوده و در برابر کجرفتاریهای همسرش معین تا جای ممکن صبوری بهخرج داده؛ اما به مرحلهای میرسد که رفتن را به تحمل الواتیهای همسرش ترجیح داده با آنکه میداند بعد از طلاق شرایط بهتری پیش رویش نخواهد بود.
معین بهدلیل حمایت و توجه افراطیِ والدینش به فردی خودشیفته بدل شده که با ورود به زندگی متأهلی توقع دارد همسرش نیز مانند آنان همۀ خواستههای ریزودرشتش را برآورده کند تا حس بزرگبینیاش ارضا شود. افسانه طی سالها زندگی با معین سختیهای بسیاری را پشت سر گذاشته و زمانی از او دل میبرد که به این نتیجه میرسد دیگر امیدی به بهبود شرایط وجود ندارد؛ با همۀ اینها پدر و مادر معین همچنان متوقع بودند افسانه باید باز هم صبوری به خرج میداد، همچون گذشته گناهانش را میبخشید و به زندگی در کنار پسرشان با همۀ مصائبِ لاینحل ادامه میداد.
پدر و مادری که آسایش و راحتی پسرشان را به امنیت و سلامت عروسشان ترجیح داده و نیازهای او را نادیده میگرفتند، از دختری که خود خواهان یک زندگی ساده و آرام است توقع داشتند مُصلح رفتارهای نادرست معین باشد، کاری که خود نتوانستند در طی دوران تربیتشان انجام دهند. انتظار داشتند کمکاریهای خود را دختری جبران کند که خودش تجربۀ چندانی در زندگی نداشته و با هزار امید برای داشتن آیندهای خوش پا به خانۀ معین گذاشته بود. ازدواجِ چنین افرادی که خود را برتر از دیگران دانسته، توقعات نابجا از اطرافیان دارند و نیازمند درمان اساسی هستند، یعنی قرارگرفتن در بنبستی که فرد دیگری را نیز همراه خود اسیر کرده و راه علاجی برای این زندگیها نمیتوان یافت. پیش از ورود به زندگی زناشویی باید دنبال حل معضلات شخصیتی افراد بود چرا که ازدواج خود بهتنهایی میتواند بحران جدیدی برای آنان ایجاد کند که نیازمند حضور فردی سالم در این برحه است. قبل از تشکیل زندگی باید دنبال برطرفکردن تعارضات شخصیتی بود و توقع اصلاح رفتار با کمک همسر آینده انتظاری نابجا و تفکری غلط است.
وقتی یک زندگی با شکست مواجه میشود، فرد بیشازپیش نیاز به حمایت و پشتیبانی دارد که دربارۀ افسانه با وجود پدری که حس مسئولیت ندارد این امر میسر نمیشود. پدری که حتی برای همسر خود نمیتواند تکیهگاه مناسبی باشد، زن و زندگی دومی برای خود مهیا کرده و تنها در شناسنامه پدربودن را نمایش میدهد. پدری که بیشتر نمک بر زخم روح دخترش میپاشد جای آن که مرحم باشد بر آلام او، زخمزبانهایش عرصه را بر افسانه تنگ کرده تا جایی که او را از خانۀ پدری فراری میدهد جای آنکه پناهگاه امنی باشد برایش.
خواستگارهایی که سراغش میآیند افسانه را مزجر میکنند از مردانی که او را احاطه کردهاند، اجبارهای اطرافیان او را سوق میدهد سمت این تفکر اشتباه که هر زنی نیازمند سایۀ سر است؛ اما او مخالف این دیدگاه غلط است و میخواهد از هر جنس نری دوری کند زیرا نتوانسته حمایت لازم را از هیچکدامشان دریافت کند، بنابراین به همۀ افراد مذکر بدبین شده وقتی میبیند هیچیک از مردان اطرافش پذیرای او نبوده و هریک دنبال منافع شخصی خود هستند.
معین ابتدای آشنایی با افسانه ادعای عاشقی داشت و توانسته بود طی سه سال دوستی با او توجهش را به خود جلب کند، با دادن خرج دانشگاهِ افسانه، او را مدیون خود کردهبود؛ اما شخصیت تنوعطلب و خودشیفتۀ او که طی همان دو سه ماه اول ازدواج آشکار شد، پس از مدتی کوتاه دچار روزمرگی شده و راه خیانت را در پیش میگیرد تا پاسخگوی روحیۀ زیادهخواهانهاش باشد. عشق کورکورانۀ افسانه سبب میشود بسیاری از رفتارهای ناپسند همسرش را نادیده گرفته و چشم روی تفریحات رنگارنگش ببندد که بهتنهایی در آن شرکت میکرد و بهراحتی حضور افسانه را در زندگیاش نادیده میگرفت.
آنچه موجب شد این زندگی چندین سال دوام یابد، چشمپوشی افسانه روی گناهان ریز و درشت معین بوده و صبوری نابجایی که به خرج داده به امید آنکه شاید تغییری در رفتار همسرش حاصل شود. درواقع افسانه همان راهی را انتخاب کرد که دیدهبود مادرش در زندگی اعمال کرده؛ یعنی نادیده انگاشتن خطاهای همسر و تحمل شرایط ناگوار به این دلیل که حامی و پناهگاهی برای فرار از آن موقعیت نابسامان وجود نداشته است. افسانه در خانوادهای رشد کرده که همواره دچار تنش بوده و به گمان خود میخواسته با تحمل شرایط ناگوار زندگی زناشویی به عقب بازنگردد.
محسن برادر بزرگتر معین نیز بهشکل دیگری از تربیت غلط والدینش صدمه دیده، کمتوجهی و نادیدهگرفتن تلاشهای محسن باعث شد برای رسیدن به خواستههای خود از راهی ولو نادرست وارد شود تا بتواند به جایگاه حقیقیاش دست یابد، حتی شده با اعمال فشار و استفاده از خشونت یا دورزدن قوانین برای کسب امتیاز بیشتر که همانها در دادگاه علیهش ارائه شد تا افسانه بتواند به حقوق واقعی خود دست یابد.
وقتی نه قوانین حمایتگرانه وجود دارد و نه خانوادهها به آسایش دخترانشان در زندگی زناشویی بها میدهند، نتیجه آن میشود که دختران ناچارند شرایط ناگوار موجود را تاب آورده و با کمبودها بسازند. زمانی که فرهنگ حاکم بر جامعه آسایش مردان را در اولویت قرار میدهد، زنان مجبورند خواستههای خود را نادیده گرفته و تن به سختیهای ریز و درشتی دهند که آنان را احاطه کردهاست. فرهنگ فعلی غالب بر کشور با اولویتدادن به نیازهای مردان، زنان را مجبور میکند شرایط نابسامان موجود را پذیرا بوده و برای بهبود وضعیت خود تلاشی نکنند.
افسانه در جایی با خود واگویه میکند: «تجاوز که فقط به جسم نیست. همین که روحت، فکرت و رؤیاهاتو با حرفاشون زیر دست و پای خواستههاشون له کنن، یعنی بهت تجاوز کردهن.» تعبیر جالبی است که فقط نباید تجاوز به تن و بدن را نوعی تعرض دانست، گاهی تجاوز میتواند روحی باشد و با رسوخ به تفکرات فرد آسایش و آرامش را از او سلب کند.
همان کاری که عمورضا در حق افسانه انجام داد و باعث شد ذهنیت زیبایی که از او ترسیم کردهبود خدشهدار کند و برای همیشه حمایتش را از دست بدهد، عمویی که زمانی جای
خالی پدر را برایش پر میکرد با آن پیشنهاد غیرمنصفانه سبب شد دیدش به این مرد تغییر کند و به این نتیجه برسد که باز هم مرد دیگری از اطرافیانش خودخواهانه دنبال برآوردهکردن نیازهای خودش بوده و غرور او را زیر پا گذاشته است.
افسانه با آنکه خود رشتۀ حقوق خوانده و به بسیاری از قوانین آگاهی دارد باز هم نمیتواند در دادگاهها از حقانیت خود دفاع کند و به این نتیجه میرسد آنجا هم محیطی ناسالم بوده و نمیتواند حقوق واقعی زنان را احیا کند. برخوردهای که میبیند او را دلزده کرده و بهشدت ناامید است که جایگاه شایستهای برای زنان کشرمان قائل نبوده و صدماتی که در زندگی به او وارد شده، ادلۀ کافی برای دادگاه به شمار نمیرود تا بتواند امور مربوط به فرزندش را خود در دست گیرد.
نکتۀ تأملبرانگیزی که تا انتهای رمان به آن توجه شده و جای امیدواری دارد که نویسنده برخلاف معمول سعی نکرده پدر را بیجهت مقدس جلوه دهد، افسانه از رفتارهای پدرش ناراضی است و نمیتواند گناهان و کمکاریهای او را ببخشد، تمام تلاشش را بهکار میبرد تا مادرش را از زیر سلطۀ پدر رهایی دهد و همانگونه که در زندگی خود تحولی ایجاد کرد، میخواهد برای مادرش نیز سرپناهی امن ایجاد کند، در پایان از او میخواهد تغییری در زندگیاش بهوجود آورده و خواهان شرایط بهتری برای خود باشد.
جای تقدیر دارد که خانم ایمانی برخلاف عقیدۀ عموم و متفاوت از شیوۀ معمول، داستان را پیش برده و نشان دادهاند که گاهی والدینی پیدا میشوند که به ضرر فرزندانشان عمل میکنند و نباید انتظار داشت همیشه اشتباهاتشان بهسادگی بخشوده شود. در دنیای واقعی والدینی وجود دارند که ممکن است تا پایان عمر متوجه رفتارهای ناشایست خود نشده و درست نیست از فرزندان چنین افرادی بخواهیم بهسادگی چشم بر خطاهای پدر و مادر بسته و از گناهان آنان گذشت کنند وقتی عملکرد اشتباهشان سبب نابودی یکی زندگی شده باشد.
در مجموع رمان حاصل توانسته با بهکارگیری عناصر مناسب و ایجاد فضاسازی بهینه داستانی باورپذیر را در معرض دید مخاطب قرار دهد که با تعلیقی شایسته خواننده را تا انتها با خود همراه کرده و جمعبندی درستی برای آن در نظر گرفته شده است. برای این نویسندۀ گرامی آرزوی موفقیت روزافزون داریم. ■