معرفی کتاب «آله و آلاله» نویسنده «لیلا رعیت»

چاپ تاریخ انتشار:

4

آله و آلاله رمانی عاشقانه با جنبه های روانشناسی-اجتماعی است. رمانی مناسب افرادی که به دلایلی عشق و عاطفه را در زندگی خود حذف کرده اند. داستان از یک روز صبح شروع می‏شود. دختری روزنامه نگار به نام آلاله فرجی خانه را به مقصد محیط کار جدیدش کلانتری ترک می کند. قرار است او از امروز اخبار داغ کلانتری را بگیرد و برای صفحه حوادث ارسال کند. فضای کار و اخبار حوادث با روحیه لطیف و زنانه او چندان هماهنگ نیست، اما او به کار ادامه می دهد.

سکوتی چندلحظه ‏ای اتاق را فراگرفت. سرهنگ گفت: "گره که با دست باز می‏شه رو یه جوری می ‏پیچونین دیگه نشه با دندون بازکرد. به جای اینکه گزارش سرقت بدهید ما دنبال کاراتون باشیم می ‏رین تله می‏گذارین واسه دزد، به خیال اینکه چون دیروز موتور دزدیده، امروزم می‏آد همون نقطه همون مدل موتور رو می‏ دزده. الان یه آدم ب ی‏گناه رو زخم و زیلی کردین، دزد واقعی هم بیرون داره واسه خودش راست راست می ‏چرخه.

بعد از گذشت مدتی افکار آلاله دستخوش تحولاتی جدید می شود. خاطراتی از گذشته های دور به سراغش می آید که برایش شفاف و روشن اند اما نمی‎ داند به چه زمانی تعلق دارند. کمی بعد یک روز در جلسه ای مهم رئیس کلانتری را به شکلی دیگر می‏ بیند. وحشت زده برای حل این اتفاق در ذهن خود به سراغ هر شخصی می رود. ابتدا دست به دامن عقاید خرافه گرایانه می ‏شود اما وقتی از این وادی پاسخی نمی‏گیرد به سراغ دکتر روانشناس می‏رود. سوالاتی که دکتر از او می‏پرسد و تست‏هایی که می دهد بیانگر یک چیز است: عشق.

این چه حرفی بود که زدم؟ چرا به یک مرد غریبه ابراز علاقه کردم؟ من که او را دوست ندارم. این به کنار، از کی تا به حال من شده‏ام جزء آن دسته دخترها که به راحتی می‏روند سراغ مردی غیرخودی و به او می‏گویند «دوستت دارم»، آن هم عاشقانه؟

گارسون دمنوش قرمزرنگ را گذاشت جلوی دستم و رفت. پسری جوان بود، با نگاهی رفتنش را بدرقه کردم، چنددرصد ممکن بود من به کسی مثل این پسر جوان ابراز علاقه کنم؟

رمان آله و آلاله براساس خاطرات واقعی سرهنگ بازنشسته صمد صدری مهرآباد نوشته شده. تمامی وقایعی که از کلانتری نقل شده برپایه واقعیت نوشته شده اند. برخی از ماجراها بسیار پرهیجان و بکرند و به داستان، شور و حالی متفاوت بخشیده اند.

از کوچه پس کوچه‏ها انداختم و راست رفتم دم در آدرسی که سرهنگ داده بود. دو سرباز اسلحه به دست دم در ایستاده بودند. ماشین را پارک کردم و دویدم داخل.

آپارتمانی بود تک واحده، قدیمی و زهواردررفته. درِ طبقه اول نیمهباز بود سروصدا و شلوغی از داخلش می‏آمد. از پله‏ها که رفتم بالا همان جا نزدیک در چند قطره خون دیدم. در آستانه در ایستادم، سرهنگ بود، کنارش سرباز نهنگی. مردی خونین و مالین خودش را به دست و پای سرهنگ انداخته بود، و آن سوی اتاق زنی با جاروی دسته بلند در دست. جارو که چه عرض کنم، دسته‏ای چوبی با تارهای نازک که همه جایش قطرات ریز و درشت خون بود.

هرچه فکرش را می‏کردم نمی‎توانستم بفهمم این دیگر چه سرقت عجیب و غریبی است، دزد کیست  و مالباخته کی؟ این مرد چرا خونین و مالین شده؟ آن زن چرا جارو به دست گرفته؟

آله و آلاله در نمایشگاه کتاب سال 1402 در غرفه انتشارات نسل نواندیش رونمایی شد و با استقبال خوبی مواجه شد. دلیل علاقه خود مخاطبین موفقیت دو رمان قبلی نویسنده آذرخش و پاندوراست که پیشتر در همین نشر به چاپ رسیدند.