درباره کتاب: رمان راز یک سناریو در 893 صفحه با روای سوم شخص و زاویه دید دانای کل نوشته شده که توسط انتشارات علی در سال 1399 به چاپ رسیده است.
خلاصه داستان: داستان دربارۀ سه شخصیت روایت میشود که در اثر حادثهای ناگوار، کلافی سردرگم پیش رویشان قرار گرفته و ناخواسته زندگیشان درهم گره میخورد طوریکه هریک برای رسیدن به اهدافشان ناچارند مسیر دشواری را طی کنند. گلی بدون ازدواج و برخلاف میلش مادر میشود، بزرگمهر عاشق همسرش ناهید است؛ ولی بچهای در بطن زنی دیگر دارد و وحید که برای اولین بار در عمرش عاشق دختری شده؛ ولی بعد از مدتی میفهمد بچۀ مرد دیگری را در شکم دارد.
هر سه در موقعیتی گرفتار آمده که تردیدهایشان برای ماندن در رابطه یا خروج از آن زندگیشان را دچار تلاطم کرده است؛ در نهایت رازی برملا میشود که سرنوشت آنان را تحت تأثیر قرار داده و تصمیمگیری را برایشان دشوار میسازد.
بررسی رمان:
نام مناسبی برای رمان انتخاب شده که با محتوای آن همخوانی دارد و میتواند کنجکاوی مخاطب را برانگیزد، طرح جلد نیز توانسته رازآلود بودن داستان را به نمایش بگذارد و رنگ انتخاب شده متناسب با موضوع داستان است. داستان آغازی پرکشش دارد و با طرح معما خواننده را مشتاق دنبالکردن ماجرا میکند، جذابیت کافی در کل کتاب وجود دارد و تعلیق ایجاد شده مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند.
اشکالات فراوانی در نثر دیده میشود که نیاز به ویراستاری اساسی در آن دیده میشود؛ گاهی نثر بین محاوره و معیار سرگردان مانده و دیالوگها در شکستهنویسی دچار اشکال شده است که نیاز به اصلاح دارد، برای مثال: موندهم بهجای موندم، بیارزه بهجای بیرزه، غمگینانه بهجای غمگینانه، مجردیش بهجای مجردیاش، زندگیش بهجای زندگیاش، بپاشاند بهجای بپاشد نوشته شده است. در مواردی که زمان و مکان در داستان تغییر میکند نیاز به گذاشتن سهستاره وجود دارد که در برخی قسمتها مراعات نشده است. استفاده از «ی» در نثر فارسی اشتباه است و مختص متون عربی میباشد.
کلمۀ «شلال» بارها در داستان برای دست و پا استفاده شده که صحیح نبوده و تنها میتوان برای مو بهکار برد. معنی عبارت «تناس بسته» در فرهنگ معین و دهخدا با معنی بهکار رفته در داستان تناسب ندارد و تنها در برخی گویشها مورد استفاده قرار میگیرد که معنی مدنظر نویسنده برای همگان عمومیت ندارد. کلمۀ «سگرمه» به معنای اخم است، پس نمیتوان نوشت سگرمههایش درهم رفت، بلکه باید نوشت ابروهایش درهم رفت. «خماند» فعل مجهول است و در جایی که فاعل مشخص باشد نباید از آن استفاده کرد، خم شد، خم کرد یا خمیده شد درست است. «چلیپا» بهمعنی صلیب است و به اشتباه بهجای دستبهسینه استفاده میشود.
کلماتی مثل اسپارش، کاپتوپریل، کاردکس، اکسترا، دنگال، اینتوبه، اتاق لنژ، قرص تیاِنجی، بِد ساید، تاکیکاردی، آژیته، ازواسپرمی و دالکت برای عموم ناآشنا بوده و لازم است برایشان پینوشت قرار گرفته و توضیح مختصری دربارهشان داده شود. آوردن «را» بعد از فعل اشتباه بوده و باید بلافاصله بعد از مفعول قرار گیرد. استفاده از نقطه در انتهای بعضی عبارات که جملۀ کاملی را تشکیل نمیدهد، نابجا بوده و بهتر است بهجای آن ویرگول گذاشته شود. مسئلۀ تجاوز به عنوان سوژۀ داستان در نظر گرفته شده و عوارضی که بعد از آن گریبانگیر شخص میشود مورد توجه قرار داده، همچنین موضوع ناباروری در داستان گنجانده شده که نویسنده توانسته به شکلی ملموس و باورپذیر آن را پردازش کرده و با تعلیقی مناسب در اختیار خواننده قرار دهد و الته در کنار اینها عشقی زیبا هم شکل میگیرد که توانسته جذابیت بیشتری برای داستان ایجاد کند..
شخصیتپردازی به نحو احسن در داستان صورت گرفته و تفاوت دیدگاه هر یک از شخصیتها بهخوبی نمایش داده شده است. استیصالی که هر کدام از کاراکترها در مواجهه با حوادث ایجاد شده نشان میدهند به بهترین شکل توصیف شده و میتواند همذاتپنداری لازم را برای مخاطب ایجاد کند. فضاسازی کاملی در رمان دیده میشود که توانسته بهخوبی احساسات خواننده را با خود درگیر کرده تا در عمق ماجرا فرورود که نشان از تبحر نویسنده در امر داستاننویسی دارد.
صحنهپردازیها نیز تصویر روشنی را برای خواننده به نمایش میگذارد تا بتوان در دل داستان قرار گرفت و با آن پیش رفت؛ اما نکتهای اساسی وجود دارد که کل داستان را زیر سؤال میبرد، گُلی پرستار است پس چطور امکان دارد به این مسئله آگاه نباشد که بعد از یک رابطۀ کنترلنشده باید از قرص اورژانسی استفاده کند تا احتمال بارداریِ ناخواسته به صفر برسد؟ اگر شغل دیگری برای گلی در نظر گرفته میشد، چنین سهلانگاری به دلیل ناآگاهی باورپذیر بود.
گلی فردی خودساخته و مستقل است که بخش اعظم بار مالی خانواده روی دوش او سوار است، در جایی که بعد از زخمیشدن پایش، مادرش به دیدار او میرود بهزیبایی از محسنات مادر نام برده و مشخص میشود گلی مادرش را الگوی خود قرار داده تا بتواند بر مشکلات فائق آید. این همه حس قدردانی در مقابل مادرش ستایشبرانگیز است و نشان میدهد مادران سختکوش فرزندانی پرتلاش را پرورش خواهند داد.
در این داستان بارها نشان داده شده که مردان جامعه خواهان زنانی بکر و دستنخورده هستند و وقتی تجاوزی صورت میگیرد، زن را که دراصل قربانی حادثه میباشد از خود طرد کرده و نمیتوانند با این مسئله برخوردی منطقی از خود نشان دهند که جای بسی افسوس داد در قرن حاضر همچنان تفکر بسیاری از افراد بسته مانده و تلاش نمیکنند این ذهنیت نادرست را اصلاح کنند. زنی که خود آسیب دیدۀ حادثهای ناگوار است؛ اما در جامعه توان سربلندکردن ندارد و باید خود را از همه پنهان کند، نمیتواند زندگی نرمالی داشته و بعد از آن واقعۀ دلخراش همسر دلخواهش را انتخاب کند. با زخمزبانهایشان او را منزوی کرده و همچون جنس دست دوم با او برخورد میکنند، هیچ حقی برای او قائل نبوده و به دیدۀ بزهکار به او مینگرند، تفکری نادرست و تأسفبار که نیاز به بازنگری اساسی دارد تا برخوردی مناسب و درخور شخصیتشان با آنان نشان دهند.
گلی بهقدری دردمند است که در جایی گله میکند خانههای امروز دیگر خانهای امن و گرم نیست، خلوص و پاکی آدمها ازبینرفته و اعتمادکردن سخت شده، ارتباط خانوادهها تنها از طریق تلفن و شبکههای مجازی صورت میگیرد و روابط صمیمانه به حداقل رسیده. گلی از خانوادهاش دور افتاده، تنها بابت اتفاقی که در شبی سرد بر اثر سهلانگاری برایش به وقوع پیوست و زندگیاش را دگرگون ساخت، حالا دلتنگ خانوادهاش بوده و نمیتواند حس مثبتی از نزدیکی افراد جدید بگیرد، ناخواسته حالت تدافعی پیدا کرده به همه بدبین است؛ تصور میکند هر که به او نزدیک میشود هدف سویی دارد و به این خاطر دیر اعتماد میکند.
گلی توقع دارد او را سوای شرایط خاصی ببینند که درگیرش شده، از اینکه وحید برای ابراز عشقش شروطی تعیین کرده و از او میخواهد بعد از زایمان قید بچهاش را بزند، دلگیر میشود. معتقد است وجود بچه از او جداشدنی نیست و نباید او را سوای از جنینش بدانند. معتقد است بچهای که در بطنش رشد میکند جزئی از اوست و با آنکه هنوز دلبستگی خاصی به او پیدا نکرده؛ اما نمیخواهد وجودش را نادیده بگیرد. دیدگاهی که برخی مردان به چنین زنانی دارند برای گلی پذیرفتنی نیست و انتظار دارد او را با همان شرایط ویژهای که در آن گرفتار شده، بپذیرند.
واقعاً این سؤال مطرح است چرا اکثریت مردان انتظار دارند زنها همیشه بدون عیب و نقص بوده، قدرت باروری داشته و قبلاً با مردی در ارتباط نبوده باشند؟ مگر خود زنها مقصر نابارویشان هستند که به دیدۀ تحقیر به آنان مینگرند؟ چرا زنی مثل ناهیدِ داستان باید تا این حد از نازابودنش واهمه داشته باشد که به هر دستآویزی چنگ زده تا مرد دلخواهش را از دست ندهد؟ چرا داشتن بچهای از خون خود باید تا این اندازه مهم جلوه کند که او را ناچار سازد حتی به اعمال خلاف روی آورد تا مرد مورد علاقهاش را کنار خود داشته باشد؟
چه زمانی قرار است نگرش جامعه عوض شود و به مرحلهای از آگاهی برسیم که زن را تنها با توانایی برای مادرشدن نسنجیم یا بکربودن و رابطۀ قبلی نداشتن را نشانۀ پاکدامنی بدانیم؟ چه راحت دربارۀ مردان حکم میدهیم که هر تعداد بخواهد زن صیغهای داشته باشد؛ اما زنها نباید هرگز به غیر از همسر خود به مرد دیگری فکر کنند! آیا این عدالت است؟
تفاوت در کجاست که زن حق ندارد برای آیندۀ خود تصمیم بگیرد و باید منتظر اجازۀ مردان اطرافش بماند؟ حق و ارادهای در انتخاب نداشته و مجبور است تن به خواست مردانی دهد که خود را بزرگتر و قیمش میدانند. در این داستان شاهد هستیم که مدام مردان دوروبر گلی راهی را برایش انتخاب کرده و از او میخواهند مطابق آن عمل کند تا حمایتشان را داشته باشد، درواقع برای حامیبودن خود شرط میگذارند و آن هم اطاعت از فرامینشان است.
برادرش در حساسترین زمان رهایش میکند به این خاطر که از حرف مردم میترسد، مبادا تهمت ناروایی به او نسبت دهند، خانوادۀ بزرگمهر توجه لازم را به گلی ندارند و زیاد پیگیر وضعیتش نیستند؛ زیرا میخواهند از حرف فامیل و آشنایان در امان باشند تا آبرویشان حفظ شده و وجهۀ اجتماعیشان خدشهدار نشود، همکارانش از او رو میگردانند چون خبر ازدواجش را نشنیده بودند و نگاهشان به او همراه سوءظن است، همسایهها راحتش نمیگذارند برای اینکه زنی تنهاست و مردی در کنارش نیست.
جامعۀ مردسالاری که زن را تنها در سایۀ یک مرد به رسمیت میشناسند و برای زنی مجرد ارزشی قائل نمیشوند. دردآور است چنین دیدگاهی که بهای زن را با خصوصیاتی سطحی میسنجند پیش از آنکه با افکارش آشنا شوند، ظاهرش را دستمایۀ قضاوت قرار میدهند قبل از آنکه سیرتش را بشناسند. زنی که قدرتمندانه بار زندگی را یکتنه به دوش میکشد و در کنار تلاش بیوقفهاش ناچار است صبری پولادین داشته باشد تا بتواند در چنین جامعۀ سطحینگری دوام آورده، با تهمتهای جانسوزشان فرونریزد و زیر بار زخمزبانها کمر خم نکند.
کتاب حاضر توانسته بهشیوایی فرهنگ غلط حاکم بر جامعۀ کنونی را دستمایۀ خلق داستانی قرار دهد که ثابت میکند زن را اغلب به دیدۀ تحقیر مینگرند و فضایل اخلاقی او را نادیده میگیرند. گلی زنی است که تواناییهای بسیاری دارد؛ ولی مشکلی که برایش ایجاد شده او را از سادهترین نیازهایش محروم کرده، مردانی که اطرافش هستند و ادعا دارند همهکارۀ او میباشند، در مواقع ضروری که به کمک احتیاج داشته، پشتش را خالی کرده و دست نیازی که سویشان دراز شده، نادیده میگیرند. گلی مجبور است بهتنهایی با مشکلات اطرافش مواجه شود و نشان میدهد زنان جامعۀ ما تا چه حد بردبار و مقاوم هستند که باید این همه ناملایمات را تاب آورده و استوار بمانند.
عشقی که این میان شکل میگیرد نیز بسیار زیبا ترسیم شده و ستودنی است، عشقی پاک که آلوده به هوس نبوده و باطن یکدیگر را ستایش میکنند. اوج این عشق در پایان داستان رقم میخورد که آسایش گلی را به خوشنودی خود ترجیح داده و میداند شاید نتواند در آینده آنچنان که شایستۀ گلی است با او رفتار کند، میترسد از روزی که ناخواسته باعث رنجشش شود و سعی دارد شرایط بهتری برایش فراهم کند که کمتر آسیب ببیند تا آرامش را برایش به ارمغان آورد.
رمان حاضر توانسته با بکارگیری مناسب عناصر داستانی ماجرایی را پیش روی مخاطب قرار دهد که علاوه بر کشش فراوان، نکات ارزشمندی را یادآوری میکند؛ توجه به کرامت انسانی یک زن در گرو بچهدار شدن یا بکربودن او نیست و صفات شخصیتیشان است که آنان را متمایز میسازد. برای این نویسندۀ عزیز آروزی توفیق روزافزون داریم. ■