معرفی کتاب «تبعیدگاه‌های پروردگار» نویسنده «اشرف الخمایسی»؛ مترجم «صالح بوعذار» اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

zzzz

    مرگ و ناامیدی به عنوان مفاهیمی ایهامی و مبهم از آغاز حیات انسان و شکل­گیری تفکّر در بشر، ذهن آدمی و بخصوص اندیشه­ی هنرمند را به خود معطوف داشته و بن­مایه­ی آثارش قرار گرفته .از این میان نویسندگان و شاعران با طیف وسیع مخاطب، بیشترین تاثیر را از اندیشه مرگ و به تبع آن میل به جاودانگی برده و متقابلا در ذهن مخاطب تاثیر گذاشته­اند.

در این جستار سعی شده تا رمان درخشان «تبعیدگاه های پروردگار» اثر «اشرف الخمایسی» نویسنده­ی مصری که توسط مترجم توانا «دکتر صالح بوعذار» به فارسی ترجمه شده واکاوی شود. در این رمان مقوله­ی مرگ و میل به جاودانگی به شیوه­ی زیبایی پرداخته شده است از این رهگذر جنبه های درخشان رمان را بیشتر مورد بررسی قرار می­دهیم و برای درک هرچه عمیق­تر مخاطب مصادیقی از رمان ارائه می­گردد.
«علیرغم آنکه «مرگ» می­کوشید تا از هرسویِ زندگانیِ انسان، به وی بنگرد و ولوله و آشوبی بیافریند که پژواکش پایان نپذیرد؛ امّا انسان، شکوهمندانه و پُرسرور زیست و والاترین پیروزیِ وی، این بود که مرگ را واپسین جان­پناهی قرار داد که چون روزگار بر وی سخت گیرد، بدان روی آورد».
اگر بخواهیم به مرگ­اندیشی در آثار ادبی اشاره کنیم، می­توان گفت پیشینه­ی مرگ­اندیشی در ادبیات به سه دوره تقسیم می­شود:
_دوره قرون وسطی؛ آثار هنری به دلیل شرایط ویژه­ی اجتماعی بیشتر آخرت­گرا و رنج­محور بوده­اند.
_با شروع دوره­ی رنسانس و عصر روشنگری تا قرن نوزده؛ زندگی محوری و دنیاگرایی، وجه غالب هنر زمانه می­شود و مرگ و نا امیدی عملا به حاشیه می­رود.
_امّا از قرن نوزده به بعد و با ورود به دوره­ی مدرنیته و آغاز عصر جدید در ادبیات، فردگرایی و به دنبال آن مرگ­اندیشی و احساس پوچی به عنوان مولفه­های اصلی عصر مدرنیته، مجدداً به متن داستان و شعر باز گشت و این­بار به نحوی بارزتر در صحنه­ی ادبیات قدرت­نمایی کرد.
رمان تبعیدگاه­های پروردگار از جمله آثاری است که با قلمی توانا به پدیده­ی مرگ و میل به جاودانگی توأمان پرداخته و یکی از درخشان­ترین آثاری­ست که به این مقوله در سال­های اخیر پرداخته است.
مقصود از نگارش این نقدر بررسی جنبه­های گوناگون این رمان شگفت­انگیز، در خصوص کارکرد و شیوه­ی تحلیل عناصر رمان مانند:
شخصیت، رویدادها، مکان وقایع، کشمکش، پیرنگ و درون­مایه، و حال و هواست تا مباحث مربوط به نظریه­های ادبی متاخر همچون­ :بینامتنیت، مرگِ مولف، روایت­شناسی، مدرنیسم و پسامدرنیسم و غیره که نگارنده کوشیده در چهارچوب محدوده­ای از نقد رمان، بر اساس صحنه­ی آغازین (پاینده،۱۲:۱۳۹۴) مجموعه­ای از مرتبط­ترین مفاهیم را در این نگاره ملحوظ دارد.
بسیاری از رمان­های مدرنیستی ساختاری شعرگونه دارند، یعنی گفتار راوی در آن­ها استعاری است و اجزای روایت به شکلی تکراری و دایره­وار به خود ارجاع می‌کنند
(پاینده،۱۹:۱۳۹۴)­ ساختاری که در رمان تبعیدگاه­های پروردگار به طور آشکار به چشم می‌خورد.
صحنه­ی آغازین داستان با اشاره به هوای مه­آلود و تاریک شروع می‌شود­. جایی که نمی­دانی روز است یا شب و این ابهام عجیب برای قهرمان داستان«حجیزی» تا پایان رمان به طرق مختلف باقی می­ماند و نشان از فضای مبهم، رازگونه و خیال­انگیز داستان دارد و نقطه­ی اوج این رمزگونگی و ابهام در هبوط مسیح در کنار غار یوأنَّس و راهبان اتفاق می­افتد.
داستان در فضایی بین واقعیّت و رویا روایت می­شود و از این جهت نویسنده به رئالیسم­ جادویی نزدیک می­شود­. دنیای واقعی که با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده می­شود؛ در واقع ترکیبی از واقعیّت، افسانه و تاریخ است که در آن همه چیز عادی به نظر می­آید امّا یک و یا چند عنصر جادویی و غیر طبیعی در آن وجود دارد.
در رمزگونگی داستان از نوع کلامی و غیر کلامی بهره برده شده­. حرکات بدنی، استفاده از زمان بر فضا، لباس و صداهایی که به زبان مربوط نیستند و در جهت پویایی و حرکت­پذیری جریان داستان و اثرگذاری بیشتر بر مخاطب به کار گرفته شده است.
پر بسامدترین و برجسته­ترین پیام برگرفته شده از نشانگرهای کلامی و غیر کلامی؛ مرگ، غم و اندوه است؛ به گونه­ای که در ابتدای رمان و قبل از شروع روایت نویسنده به وضوح و در یک نمای جداگانه و شاخص به آن می­پردازد.
علیرغم آنکه «مرگ» می­کوشید تا از هر سو...
و با همین چند خط آغازین تکلیف خواننده را تا پایان داستان روشن می­کند که علیرغم آنکه رمان در حیطه­ی مرگ و مرگ­اندیشی نگاشته شده است امّا بار منفی و سیاه ­نمایی­های معمول چنین داستان­هایی را در خود ندارد بلکه برعکس به آن به چشم دریچه­ای می نگرد که جایگاه و امکان جان­پناه بودن دارد و می­توان سختی و تنگی زمانه و زندگی را در کنارش مرتفع گردانید و گویی پنجره­ای رو به امید می­گشاید.
داستان همچنین با توجه به صحنه­ی آغازین و فضای مه ­آلود به تغییرات خلقی و رفتاری شخصیّت اصلی داستان«حجیزی»که بسیار قوی و پر مایه پرداخته شده؛ اشاره می­کند­ .­او برای اولیّن­بار با کفش وارد مسجد می­شود، حتّی وضو ندارد و نماز صبح را به جماعت نخوانده از مسجد خارج می­شود.­­ اتفاقی که در زندگی طولانی «حجیزی» تا زمانی که در الوعرده حضور داشت، رخ نداده بود.
استفاده از نمادهای متعدد و زبان استعاره در داستان برای بیان خط روایی داستان به کمک نویسنده می­آید. کلماتی چون­­: نیزه، گنجشک، الوعره، قطار، انگلیسی­ها، شتران و صحرا همه استعاری هستند.­ به طور مثال­:گنجشک نماد راهنمای معنوی، قدرتمند و مولّد است یا وجه مشترک صحرا و اندوه به واسطه­ی خشکی و سوزندگی و بی­کرانگی است.
زبان متن گاه ادبی و فاخر و گاه زبان معیار است­. آنجا که دانای کل روایتگر است از زبانی فاخر و متناسب متن و هدف­گذاری داستان بهره برده است.
نگاه فیلسوفانه حاکم بر داستان توسط شخصیّت­های داستان و گفتمان آنان حمل می­شود و این وظیفه گاه بر دوش «حجیزی» است، گاه «غنیمه» و سعدون و گاه توسط یوأنَّسِ راهب بیان می­شود که هریک نماد وجهی از فیلسوف دنیا دیده یا عارف جوینده است.
امّا حجیزی بسی پیشروتر از مردمان زمانه­اش زندگی می‌کند­. آداب و سنن کهن بادیه (به عنوان جامعه­ی آماری) را نمی­پذیرد و در صدد تغییر سرنوشت محتوم بشر بر می­آید .او فلسفه­ی نوینی دارد و همچون فیلسوفی که زود و نابجا آمده باشد از یک­سو با سنت­های کهنه و پوسیده در تضاد است و از سویی قصد پایه­گذاری نگرش نوینی را در اندیشه دارد­. عشق را صاحب­اختیار و تصاحب­کننده­ی انسان می­داند و می­اندیشد که­: «شکوه و عظمت، از آن انسانی­ست که قدر خویش را بداند». او می‌خواهد به بوته­ی فراموشی سپرده نشود و در پایان در می­یابد که عاشقانه زیستن و دوست­داشتن و دوست داشته شدن است که او را جاودانه می‌کند و گنجینه­ی حیات بشر است و گور کلید این گنجینه­. گنجینه­­ای که تو را از رها شدن در تبعیدگاه­های پروردگار نجات می­دهد ازین­رو، «عشق» عنصر قوی و ژرف این رمان است که می­تواند اتّحاد و یکپارچگی و سعادت انسان را به نسبت تضمین کند و او را بر «اندوه» که مصداقی از تبعیدگاه­های پروردگار است، چیره گرداند. رمان «تبعیدگاه­های پروردگار»، به­نوعی جستجویِ زندگانی پس از مرگ است و نشانگرِ پیروزی «انسان» در امرِ جاودانگی است. به­راستی می­توان این اثر را، «حماسة مرگ» نامید، چراکه قهرمان در کشاکش آن و در طول سفرِ دور و درازش بر مرگ چیره می­گردد.

از این رهگذر این که قهرمان، سرانجام سعادت را در این امر می­یابد که: «سعادت، زنی­ست که دوستت بدارد و دوستش بداری. اگر هر یک از ما، زنی را می­یافتیم تا دوست­مان بدارد، هرگز خود را به تبعیدگاه­های پروردگار نمی­افکندیم».

معرفی کتاب «تبعیدگاه‌های پروردگار» نویسنده «اشرف الخمایسی»؛ مترجم «صالح بوعذار»