نگاهی به رمان «جهان زندگان» نویسنده «محمد محمدعلی»؛ «سودابه استقلال»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

soodabeh esteghlal

تحلیل‌های روان‌شناختی در زمینۀ فرهنگی، اجتماعی و تربیتی کاربرد فراوان دارد. در این مقاله بر آنیم تا کهن‌الگوهای سفر قهرمانی را در رمان «جهان زندگان» اثر نویسندۀ گران‌مایه «محمد محمدعلی» بررسی کنیم

اسطوره داستانی است مربوط به زمان‌های دور که با آیین و عقاید دینی پیوند خورده است و کهن‌الگوها عناصر ساختاری اسطوره‌ها هستند. کهن‌الگوها همواره در ناهشیار روان بشر وجود دارند و وجودشان در هر متن ادبی به آن متن غنا می‌بخشد.

سفر، از کهن‌الگوهای نخستین است که در نهاد بشر ایجاد شده است و بهترین زمینه برای ظهور و بروز استعداد، رشد و تحول روان انسان‌هاست.

نظریۀ «بیداری قهرمان درون» کارل پیرسون و هیو کی‌مار، به‌دلیل آزمون‌پذیری و عینی‌بودن از کاربردی‌ترین روش‌های تحلیل روان‌شناختی است که هدفش نشان دادن چگونگی تکوین شخصیت در مسیر سفر قهرمانی است. این نظریه بدون در نظر گرفتن سفر قهرمانی در نظریۀ جوزف کمپبل ناقص است. نظریۀ

«اسطوره یگانه》کمپبل که مراحل سفر قهرمان درون را در بردارد، دارای سه مرحله《جدایی، تشرف و بازگشت» است. کارل پیرسون و هیو کی‌مار دوازده کهن‌الگو را برای بیداری قهرمان درون عنوان می‌کنند؛ این کهن‌الگوها طی مراحل سفر قهرمانی کمپبل بیدار می‌شوند و شخصیت پس از طی مراحل به «خودشناسی، هویت و فردیت» خود می‌رسد.

جهان زندگان، رمانی واقع‌گرا با زیرلایۀ اسطوره‌ای می‌تواند نمونۀ خوبی برای نقد کهن‌الگویی با رویکرد سفر قهرمانی باشد. زیرا داستان دربارۀ مردمان مصیبت‌زده‌ای است که میراث‌دار کین و کین‌خواهی با نقاب فریبنده آبروداری‌اند.

«ما وارث سرنوشت درگذشتگان خویشیم اما این به آن معنا نیست که گوشه‌ای بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و چون وارث سرنوشت درگذشتگان خویشیم در پی تغییر سرنوشت خود و اطرافیان خود نباشیم یا حتی ندانیم که چه به سرمان آمده، که نتیجه گرفته‌ایم که وارث سرنوشت درگذشتگان خویشیم.»

در این رمان، بین دو خانواده ظروفچی و عاصفی، اختلاف و کینه‌ایی دیرینه وجود دارد که حقیقت و اصل داستان گناه اول رازیست مبهم. براساس این کینه و دشمنی، علی عاصفی، پدر مسعود ظروفچی را می‌کشد. مسعود ظروفچی (راوی) در پی انتقام

 توسط قانون قاتل پدر را قصاص می‌کند. حسین عاصفی، برادر قاتل، زنجیرۀ کینه‌ورزی را ادامه می‌دهد و اقدام به قتل مسعود می‌کند و مسعود نیز او را می‌کشد؛ بدین ترتیب حسین و مسعود قاتل و مقتول یکدیگر می‌شوند.

روح مسعود (راوی)، که در زمان حیاتش نویسنده بوده است؛ در جستجوی حقیقت، به گذشته یعنی به جهان زندگان باز می‌گردد و از دریچه نگاه خود دنیای زندگان را می‌بیند و روایت می‌کند.

«جهان زندگان» رمانی غیرخطی و مدرن است که با درک زمانۀ پرشتاب، ایجاز را سرلوحه قرار داده است. رمان از وسط ماجرا، از زمانی که پدر راوی فوت کرده است آغاز می‌شود و سپس، در شانزده روایت در رفت و برگشت‌هایی به گذشته، به جهان زندگان و جهان مردگان و ملاقات با ارواح پدر، مادر، حسین عاصفی و ملیحه شاهسونی (مادر حسین عاصفی) پرده از راز برمی‌دارد.

راوی اجازه دارد ضمن ریشه‌یابی علت شوربختی خود و

خانواده‌اش که نمادی از خود و خانواده ملی اوست، سیر تحول و تکامل ناکام‌مانده خود را نیز ادامه دهد.

مسعود ظروفچی (راوی) و مادرش دو شخصیت محوری داستان هستند. تقریباً تمام شخصیت‌ها مرده‌اند. روح راوی ضمن ملاقات با روح پدر، مادر، خواهر و حسین عاصفی، به گذشته، به جهان زندگان بازمی‌گردد. با مرور و یادآوری خاطرات، واکاوی وقایع و درون شخصیت‌های اثرگذار زندگی‌اش، ضمن ریشه‌یابی به تحول شخصیت خود نیز ادامه می‌دهد.

باید توجه داشت؛ همان‌طور که ممکن است هر شخصیت در برخورد با دیگران با وضعیت‌های متفاوت، ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری خاصی را بروز دهد. هر شخصیت می‌تواند یادآور چند کهن‌الگو در موقعیت‌های متفاوت باشد. به‌عنوان نمونه شاید فردی کهن‌الگوی اصلی زندگی‌اش جنگجو باشد، اما در مراحلی، کهن‌الگوهای یتیم و حامی را نیز بروز دهد. پیرسون می‌گوید:«اگر احساس می‌کنید از یک‌سو به چیزی علاقه دارید و از سوی دیگر به چیز دیگری فکر می‌کنید، این دوگانگی به دلیل وجود دو کهن‌الگوی متفاوت در شماست.»

معصوم که برگرفته از شخصیت اسطوره‌ای دافنه است، اغلب اوقات نخستین کهن‌الگویی است که ظهور و بروز می‌یابد. اما در«جهان زندگان» کهن‌الگوی معصوم وجود ندارد؛ همه

 شخصیت‌ها با گناه، رنج و واقعیت‌های تلخ زندگی مواجه شده‌اند.

در نخستین قسمت کتاب، داستان در جهان زندگان می‌گذرد، خواننده هنوز نمی‌داند قرار است با راوی مرده غافل‌گیر شود. راوی با مرور خاطرات، حال و وضع مادرش پس از فوت پدرش را روایت می‌کند.

مادر راوی، زنی رنج‌دیده، بیمار و لج‌باز نشان داده می‌شود. ظهور علائم یائسگی، رنگ پریدگی، غم، حسرت، اضطراب و نگرانی نشانه‌های منفی کهن‌الگوی یتیم است که با رفتارهای بدوی نق‌زدن و لج‌بازی همراه است. در طول داستان متوجه می‌شویم مادر راوی علاوه بر مظلوم، ظالم نیز بوده است. او با بددلی‌های مکرر، کینه‌ورزی و بدبینی به شوهرش، ناخودآگاه با کاشتن تخم کین در دل فرزندان و ریختن زهر به زندگی خود و فرزندانش آن‌ها را به نابودی می‌کشاند. در قسمت اول داستان، نابودگری مادر با خودویران‌گری و تمایل به خودکشی نشان داده می‌شود. او به کهن‌الگوی نابودگر منفیِ تمام عیار تبدیل شده است؛ نابودگری که تخریب می‌کند، اصرار بر قصاص داشته و فرزندش را مجری کین‌خواهی خود قرار داده است.

لباس‌های تاناکورا در دست دوره‌گرد (که زمانی لباس اهالی خانه بوده است.) و برگ‌های پاییز نماد کهن‌الگوی نابودگر است.

«برگ‌های زرد چنارهای قطور زیر پای من و مادر بی‌صدا می‌نالید.»

پدر راوی، به گفتۀ مادر راوی، مردی بی‌قیدوبند و بی‌مسئولیت بوده و در گذشته رمز و رازی داشته است. اگرچه توانسته در سایۀ جنگجوی پرتلاش بودن، مال و اعتبار اجتماعی کسب کند؛ اما در زندگی شخصی وظیفه و مسئولیت حاکمیت خانواده را به درستی انجام نداده است و با مسکوت گذاشتن رازش، به بددلی‌های زن و فرزندان و کینه‌ورزی‌های خانواده عاصفی دامن زده است. پدر نمایندۀ کهن‌الگوی حاکم منفی است و با سمبل‌های مستطیل و مربع از سنگ قبرش و تکه‌های مستطیلی که بر گردنش آویخته شده است و همچنین با رفتار باوقار و آهسته در داستان نشان داده می‌شود.

مریم- خواهر راوی، حامی است. او در زمان حیات از مادر مراقبت می‌کند. دلگرمی‌دهنده و حمایت‌کننده برادرش است. پس از مرگ نیز برادرش را تشویق می‌کند تا به جهان زندگان بازگردد و حقیقت را دریابد. «گفتم ذهن تو همیشه روشن‌تر از صبح است. باید به فهم آدم‌هایی چون تو دل‌خوش بود که روزی خون در رگ‌هاشان جاری شود. با غیرت و حمیت به قلب دیگران هم نقب

 بزنند و به‌هم عشق بورزند. برای هم جان دهند تا دیگر جنگی در نگیرد.»(ص. ۲۲)

راوی: راوی پس از زندگی دنیوی، جستجوگر است و با مرور گذشته و زندگی دنیایی‌اش به شناخت و آگاهی می‌رسد. راوی در زمان حیات، کودکی ناامنی داشته، شاهد دعواهای والدین و رنج مادر بوده و قربانی خشونت‌های عاطفی خانوادگی و آسیب‌دیده است. یتیم بودن از کودکی او شروع شده و در اوایل جوانی واقعیت تلخ مرگ پدر، به اجبار مسئولیت کهن‌الگوی حامی بودن را بر دوشش گذاشته است؛ چنان‌که فرصتی برای رشد در جهت مثبت نمی‌یابد. اجرای قصاص قاتل او را به نابودگری می‌کشاند. سعی بر خلق و آفرینش در نوشتن، در او به شکوفایی کامل نمی‌رسد. در عشق نیز ناکام مانده است. رنج حاصل از ناکامی‌ها موجب توقف رشد مثبت او و سرانجام با کین‌خواهی حسین عاصفی، قاتل و مقتول می‌شود. مراحل سفر قهرمانی راوی: جدایی در قسمت دوم رمان، اولین مرحله سفر اسطوره‌ای راوی روایت می‌شود. دردی موهوم، آرام و قرار روح راوی را گرفته است. ندایی درونی او را وادار به سفر می‌کند. «در قسمت شرقی مردانه، با وجود ترسی موهوم از آینده به نوعی بی‌حسی، شاید بی‌دردی تن می‌دهیم گویی طوفانی در چرخ‌های تندرو در فضا گردی می‌پاشد و همه را به رخوتی دلپذیر دچار می‌کنند.»(ص. ۲۶)

به‌راستی برای یک مرده آینده چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ به‌درستی باید دانست که آینده‌ای که راوی از آن می‌گوید، آیندۀ ملت خویش است. راوی، پس از اعلام آمادگی برای شناخت حقیقت ناکامی خود و به تعبیری شناخت ریشه‌های شوربختی ملی خویش با کهن‌الگوهای یتیم، جنگجو و حامی همراه می‌شود. «دلم می‌خواهد به قبرستانی زمینی بروم. همراه به برخی از صاحبان آن سنگ‌ها…به گفتگو بنشینم، حتی به خانه‌هایشان بروم، ببینم آیا آن‌ها هم وارث سرنوشت پیشینیان خویش هستند؟》 (ص. ۳۱) بار دیگر در هیأت یتیم، با مرور گذشته با واقعیت روبه‌رو می‌شود. به کهن‌الگوی حامی دست می‌یابد و در پی یافتن متحدین و کسب حمایت برای خود، از پشتیبانی خواهرش بهره‌مند می‌شود. «مریم آمد. گفت: برات مرخصی گرفتم… باید این‌بار تصویر خوبی از خودت به‌جا بگذاری.» (ص. ۳۶) و هم‌زمان برای طلب یاری به درون خویش می‌نگرد و توانایی مهر ورزیدن و حمایت از خود و دیگران را می‌یابد. با«بله» گفتن به خود، کهن‌الگوی جنگجو را فرامی‌خواند و راهی سفر قهرمانی می‌شود■.

نگاهی به رمان «جهان زندگان» نویسنده «محمد محمدعلی»؛ «سودابه استقلال»