آهنگهای شکلاتی نمایشنامهایست از اکبر رادی با مضمون تقابل نسلها دربارۀ جوان تحصیلکردهای که به دلیل اختلاف سلیقه با خانوادهاش از خانه بیرون میزند و اتاقی در خیابان ناصرخسرو اجاره میکند و در نیمشبی به پارک میرود. با پیرمردی هم صحبت میشود که طی این گفتمان جوان را مجذوب رفتار پیرمرد میکند.
آهنگهای شکلاتی آخرین نمایشنامه اکبر رادی است در چهل و دو صفحه با موضوع روز که بسیار خواندنی است.
آوردن سلایق شخصی نویسنده در بطن نمایشنامه و دیالوگهای فاخر و در عین حال روان و پرکشش که وصف حال روزگار ماست، پرسشهایی را در ذهن مخاطب متبادر میکند.
پرسشهایی از این دست که آیا اکبر رادی لزومن شکاف بین دو نسل و تعارض با سنتگرایی و مدرنیته را میپذیرد و راهحل مناسبی برایش ارائه میدهد؟
راهحلی از نوع بازگشت جوان تحصیلکرده به خانه و احترام گذاشتن به علایق پدر و مادر و خواهرش که از نظر جوان پوچ و کسلکننده هستند.
راهحلهایی که علیرقم نظر واقعی پسر که دور از اعتقادات قلبی اوست و به ناچار او را به ظاهر سازی و از خودگذشتگی سوق میدهد.
ملاحظاتی که در جامعۀ اخلاقمدار، هویت فردی را به مخاطره میاندازد و ثمرهاش انزوای بیشتر فرد است.
و یا شناخت واقعی نسل جدید. نه از نوعی که نویسنده خود در جوانی با آن مواجه بود. بلکه تطبیق آن با انسان عصر مدرن. که با لزوم انواع ارتباطات و تقابل با فرهنگهایی جدید همراه است.
و راه حلی که اکبر رادی در آهنگهای شکلاتی سعی دارد نشان دهد این است که جوان را توسط پیرمرد متقاعد کند که به خانه برگردد و از عواقبِ تلخ جدایی از خانواده آگاه کند.
عاقبتی که در پایان داستان میفهمیم خودِ پیرمرد دچارش شده و بیخانمانی و آوارگی را نصیبش کرده است.
و البته میشود موضوع نمایشنامه را از منظری دیگر دید.
و این به گمانم خاصیت هر داستان استخوان داری است که میتوان معناهای متفاوت را در ذهن مخاطب بیافریند.
همانطور که شخصیت پسر جوان در این نمایشنامه با فخرفروشی و غرور بیجا و با توقعاتی که از خانوادهاش دارد تا مثل او رفتار کنند و به علایقش اهمیت دهند، در واقع نوعی خودبرتربینی نسبت به مردم جامعه و اطرافیانش پیدا کرده است که جوان را منزوی و از خانه فراری میدهد.
و طی صحبتهایی که با پیرمرد میکند و با تحکم از آرمانهایش دم میزند، بقیه را کوتهفکر و در بعضی رفتارها آنها را حیوانصفت مینامد.
آهنگهای شکلاتی مانند تمام کارهای اکبر رادی که روان و خودمانی روایت میشود آدم را به هزارتوهای تفکرات بشر امروزی میکشاند و با اتفاقات ساده، ذهن را درگیر میکند و به تعمق وامیدارد و مجبورمان میکند نگاهی به کارهای گذشتهمان بیندازیم و مسایلی که رادی در داستان مطرح کرده را از نظر بگذرانیم و ببینیم کجای این زندگی ایستادهایم و آیا ما هم راجع به چنان مسائلی درست میاندیشیدیم و میاندیشیم، یا نه.
بنمایۀ اصلی نمایشنامه به میانهروی در سنتگرایی و مدرنیته میپردازد و قائل شدن به این که تفاوتها قابل احترامند و تمایز در انسانها با همین تفاوتها شکل میگیرد و خلاقیت و زیست بهتر در یک جامعه، توجه به علاقهمندیهای مختلف است که آدمها را از یکنواختی میرهاند و دنیای رنگارنگی را میسازد.
نمونهاش در این پاره از متن آهنگهای شکلاتی در صفحه ۳۶ مشهود است که از زبان پیرمرد آمده:
پیرمرد بذار ترانه «تولد» شو بزنه، بذار مادر با غمنالههای خوانندۀ محبوبش بره توی هبروت، بذار پدر قیافۀ عبوسشو پشت روزنامه قایم کنه. این به کجای قبای تو میخورد؟ تو هم سمفونیتو گوش کن؛ البته نه سر میز شام و با هدفون، که بزنی رو عصبشون.
جوان خلاصه هر کی ساز خودشو بزنه!
پیرمرد. پس میخواستی همه ساز تو رو بزنن؟ (بیآنکه منتظر جواب بماند.) نگاه کن! فرقهها، اقوام، ملتها.. با تمام آداب و رسوم و دین و آیین شون چه نقش و نگار متنوعی روی زمین کشیدهن! و حالا مجسم کن مردم عالم یه دست تیشرت زرد و شلوار لی بپوشن و موهاشونو دم اسبی کنن!
(بار دیگر شورش میکند.) نه نمیخوام مثل اونا یکدست و روزمره و مبتذل باشم.
به نظر میآید این گفتمان شخصیتها توجه دادن ما آدمهایی است که میخواهیم همه چیز را از منظر عقاید خودمان ببینیم و با فیلترسازی افکارمان درِ هر چه اختلاف سلیقه است را به روی خودمان ببندیم و با نگاهی تکقطبی خودمان را به گونهای خاص و منحصر به فرد نشان دهیم.
در حالیکه میتوانیم با احترام به نظرات متفاوت دیگران، سازگاری از نوع مطلوبش را بیاموزیم و با اذعان به کمبودهایمان و احتمال خطا و دقیق نبودن اندیشهمان به تکامل خود کمک کنیم و رشد فردیمان را بیاغازیم. ■