یادداشتی تحلیلی از بر داستان «عصمت» از مجموعه‌داستان‌ «شمع‌ها بی‌صدا آب می‌شوند» نویسنده «شهناز شهبازی»؛ «رؤیا مولاخواه»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

roya molakhah

کتاب شمع‌ها بی‌صدا آب می‌شوند دومین مجموعه‌داستان از خانم نویسنده شهناز شهبازی است که تابستان ۱۴۰۱ از نشر پریسک منتشر شد. این مجموعه مشتمل بر 17 داستان کوتاه می‌باشد. داستان‌های این مجموعه بازخوانی حادثه یا رویدادی است که بر بینش یکی از شخصیت‌ها نوشته شده است.

شکل و نحوۀ ترسیم روایت درصدد نمایاندن درون شخصیت‌ها نیست و شهبازی در داستان‌های این مجموعه از شیوۀ نامستقیم پرداختن به روایت، بهره برده و پیام‌های انسانی و اشارات زن‌ستیزی در باورها و سنت‌های اقلیمی در درون‌مایۀ داستان صورت بیرونی یافته‌اند.

داستان عصمت در این مجموعه، ساختاری روایی‌ترسیمی دارد. موقعیت راوی نامتعین است؛ اما ضمن داستان بدل به دانای کل می‌شود و موقعیت ناپایدار نخست در طول روایت از راوی که معلم مدرسه است به عصمت که خدمتکار مدرسه و در موقعیت پساروایت به شرح ماوقع داستان صونا می‌رسد. این گردش روایی داستان از شخصیت راوی به شخصیت فرعی عصمت و بعد شخصیت اصلی صونا و بازآفرینی سویۀ قهرمان داستان به شخصیت عصمت که به‌عنوان شخصیت فرعی، گره داستان را یدک می‌کشد، در داستان «عصمت» سویۀ فنی اثر را برجسته کرده است. این نحوۀ چرخش روایی از موقعیت قهرمان در داستان، روایت را به موازنه‌ای ترکیبی از شخصیت‌ها می‌رساند؛ اما در تحلیل ساختاری انتقال زاویه دید راوی به دانای کل محاط بر درون و برون، باورناپذیر و تأثر عاطفی مخاطب را محدود می‌نماید. زاویۀ دید ناظر در ابتدای داستان اخته و دچار ایستایی گردیده است.

در داستان عصمت انتخاب زاویۀ دیدِ صفر می‌توانست در باورپذیری و گره‌افکنی روایت پرداخت مؤثری را در شیوۀ روایی داستان ایجاد نماید. زمان، در داستان عصمت با زعم تلاش مؤلف برای فلاش‌بک در صیغۀ افعال دچار تنش‌هایی نگارشی است و از ماضی به مضارع، بی‌منطق روایی پرش می‌کند.

رخدادها در داستان عصمت بی‌توسل به تخیل یا برانگیختن احساسات مخاطب در تبیین ماوقع می‌پردازد تا سویۀ اجتماعی اثر بر شگرد ساختاری داستان غلبه و طرح داستان، نقاط ضعف شیوۀ بیان روایت را تقلیل دهد. تودوروف معتقد است ادبیات شگرف، در درون‌مایه‌های خیالی اثر استوار است. به‌گفتۀ وی ادبیات شگرف بر پایۀ احساسی شکل می‌گیرد که از معنای ناشناخته حوادث به دست می‌آید. شاید اگر علت آبستنی و رنج تعرض به صونا از حادثه‌ای زبانی پیش‌تر روایت می‌شد، مناسبات تأثرگذاری و هم‌سویی مخاطب با رنج وی هم‌ذات‌پنداری و روش بیان درد فردی بدل به رنجی اجتماعی می‌شد.

به‌نظر می‌رسد شهناز شهبازی با سانسور احساسی در تبیین داستان، درواقع نه سانسور نهادی (اخلاقی، دینی، سنتی...) بلکه تأثر ضمنی مؤلف را از داستان حذف کرده است تا سلیقه و نظرش را به‌عنوان دانای کل از داستان تفکیک نماید.

شهبازی در داستان‌هایش با زدوبندی بومی نگاه زن‌ستیزانۀ اجتماع را بدل به روایتی داستانی می‌نماید تا رنج‌های متبادر در حوادث و سویۀ مردسالارانۀ اتفاق‌ها از شعارزدگی به مستندی از واقعیتی بدل گردند که در مذاق مخاطب آشناست. بارت معتقد است مؤلف این قدرت را دارد که کدورت وجودی داستان‌ها را بزداید و می‌تواند در هر مکالمه، کنش‌ها را از حد نشانه به واقعیتی مستند بدل نماید.

اتیمولوژی نام عصمت در داستان با موقعیت شخصیت در راست‌نمایی اتفاقی که دیگری را تطهیر می‌نماید، هدفی مشترک دارد. عصمت نشانه‌ای دوپهلو است از آنچه زن در اجتماع سنت‌زده تعریف می‌شود و آنچه بر خود، بدون تعین‌های جنسیتی می‌پذیرد.

در داستان عصمت، هنجارهای اخلاقی سویۀ نشانه‌مندی است که با ابزارهای تجاوز، تعرض، پستو، قند، برادر، پدر، نوزاد پسر...نشانه‌مند گردیده است تا به‌صورت یدکی جزم‌گرایی یا بازپروری اذهان زنگ‌زده را بی‌دخالت مؤلف که اتفاقاً زن است، به مخاطب بازنمایی کند... .

در داستان عصمت هرچند فداکاری عصمت برای فروکاستن گناه دیگری است؛ اما به‌زعم آن امری والا و تحسین‌برانگیز نیست؛ زیرا خصلتی از تسلیم را بر گردۀ زن از نظام مردسالارانه به نمایش درمی‌آورد تا حتی ایثار تقلید مضحکه‌آمیزی از صحه‌گذاری بر گناهکاربودن صونا را باور نماید؛ درواقع نمادشناسی عصمت در محتوای اثر تعریف بینامتنی از تسلیم و سازش است.

والتر بنیامین می‌گوید: گذشته را باید به‌زور به‌خدمت زمان حال آورد. نویسنده با راست نمایی در تعهد خود این مبارزه را دچار تعلیق نموده است؛ اما در بیان مستند رنج‌ها، بذر تکلیفی کاشته می‌شود که می‌توان بدعت‌های سرکوبگرانه را به‌زیر کشید و انقلابی را از روایت داستانی آغاز و به واقعیت کشاند. ■

یادداشتی تحلیلی از بر داستان «عصمت» از مجموعه‌داستان‌ «شمع‌ها بی‌صدا آب می‌شوند» نویسنده «شهناز شهبازی»؛ «رؤیا مولاخواه»