بررسی رمان «با ماهی‌ها غرق می‌شوم» نویسنده «شادی منعم»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

zahra farazandaam

درباره کتاب: رمان با ماهی‌ها غرق می‌شوم 683 صفحه دارد که در 27 فصل نوشته شده، راوی آن در بعضی قسمت‌ها دانای کل بوده و بخش‌های دیگر با راوی اول شخص نوشته شده و در سال 1398 توسط نشر علی به چاپ رسیده است.

درباره نویسنده: خانم شادی منعم سال 1368 در تهران دنیا آمد و مدرک کارشناسی خود را در رشتۀ مهندسی برق الکترونیک از دانشگاه آزاد تبریز گرفت، سپس تحصیلات خود را در رشتۀ روان‌شناسی ادامه داد و در حال حاضر کارشناس ارشد روان‌شناس بالینی است. وی اولین رمان خود را در سال 1393 توسط نشر علی به چاپ رساند.

دیگر رمان‌های منتشر شده از این نویسنده به قرار زیر است: سراغ خاطره‌ها را نگیر، عبور از پاییز، با ماهی‌ها غرق می‌شوم، حسی به رنگ سبز از جنس آسمان؛ جزر و مد، یکی از من

خلاصه رمان: رمان دربارۀ زندگی رادمهر و ماهنی نوشته شده است، ماهنی در شش‌سالگی پدر و مادر خود را از دست داده و بعد از آن با خانوادۀ مرتضی پاکدل زندگی می‌کند که دختری به نام یلدا و تقریباً هم‌سن او دارد. ماهنی در آن خانه اوقات خوبی را می‌گذراند؛ اما نقشه‌هایی که مرتضی برای او می‌کشد زندگی‌اش را دچار مخاطره کرده و ناچار می‌شود برخلاف میل باطنی شوهر و فرزند یک روزۀ خود را رها کرده و طبق برنامه‌ای پیش رود که خطر جانی برایش به دنبال داشته؛ اما یارای مقابله با برنامه‌ریزی‌های امیر را ندارد که پدرخواندۀ او محسوب می‌شود.

تحلیل و بررسی رمان: اسم جذابی برای رمان در نظر گرفته شده و طرح جلد نیز متناسب با نام کتاب انتخاب شده که می‌تواند محتوای آن را به نمایش بگذارد. با داستانی هیجان‌انگیز و پرکشش روبه‌رو هستیم که به‌راحتی می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند. نثر کم‌ایراد آن از جمله محسنات این کتاب بوده و با اشکالات انگشت‌شماری مواجه هستیم، از جمله: دوهزاری به‌جای دوزاری، توان به‌جای تاوان، از عذاب دراومد به‌جای از آب دراومد و دل‌کردن به جای دل‌کندن نوشته شده است.

چلیپا به معنی صلیب است و به‌اشتباه جای دست‌به‌سینه شدن استفاده می‌شود. به‌جای ”نفسم را بند می‌برد“ درست‌تر است نوشته شود نفسم را بند می‌کرد یا نفسم را می‌برد. داستان گاهی با راوی اول شخص مفرد و در برخی قسمت‌ها با دانای

کل نوشته شده، زمانی می‌توانیم راوی را عوض کنیم که ضرورتی خاص ایجاد شود و نیاز به تغییر راوی احساس شود که در این رمان جایگاهی ندارد و لزومی برای تغییر دیده نمی‌شود، بنابراین بهتر بود تمام داستان با راوی سوم شخص یا همان دانای کل نوشته می‌شد تا دچار اختلال نشود. البته شیوۀ پلی‌فنی یا چندصدایی هم برای نگارش وجود دارد که اصول خاص خود را دارا بوده و ضرورت استفاده از آن در این داستان ایجاد نشده است.

داستان گاهی گذشته را روایت می‌کند و بعد به زمان حال برمی‌گردد. شرح حال زندگی دختری یتیم را می‌خوانیم که دوست پدرش از روی دلسوزی به‌جای آن‌که او را در پرورشگاه بگذارد به خانۀ خود برده و دست همسرش می‌سپارد تا در کنار دخترش بزرگ شود. غیر از مرتضی که رفتاری خشک با این دختر دارد بقیۀ افراد خانواده، او را از محبت سرشار می‌کنند طوری‌که کمبودی میان آنان احساس نمی‌کند.

مشکلات از زمانی آغاز می‌شود که امیر سعی دارد نقشۀ خود را اجرا کند و ماهنی را از قبل برای انجام مأموریتی خاص در نظر گرفته است. ماهنی تا آن‌جا که می‌تواند دربرابر خواستۀ امیر مقاومت می‌کند؛ اما در آخر کم آورده و ناچار تن به شرایطی می‌دهد که او برایش تعیین کرده است. شرایطی که از جهتی ظالمانه به نظر می‌رسد و از طرفی دیگر در راه هدفی والاتر یعنی کمک به منافع ملی و صیانت از کشور صورت می‌گیرد. راهی که هر کسی از عهدۀ انجام آن برنیامده و در توان همگان نیست این چنین فداکاری و از خودگذشتگی نشان دهند. ماهنی بالاجبار برای حفظ سلامت همسرش، جانش را به خطر انداخته و با وجود نارضایتی عمیقش با این مأموریتِ ناخواسته، پشت پا می‌زد به حضور نوزادی که تنها یک روز از تولدش گذشته است.

در ادامۀ داستان، ماهنی سؤال جالبی را مطرح می‌کند که چرا بین خیانت زن و مرد این همه تفاوت وجود دارد؟ چرا وقتی مردی خیانت می‌کند از همسرش توقع بخشش دارند؛ ولی خیانت زن نابخشودنی است؟ ”مگه هر دوی ما انسان نیستیم؟! مگه گِل هر دومون یکی نیست؟! اشتباه که همون اشتباهه. چی خون شماها رو نسبت به من رنگین‌تر می‌کنه؟! چی جون شماها رو باارزش‌تر می‌کنه؟! چرا به من یه فرصت دوباره داده نشد؟!“ در ادامه اضافه می‌کند: ”من و بقیه این دخترها اگه امروز وایستادیم اینجایی که حالتون رو به هم می‌زنه و مثل یه آشغال بهمون نگاه می‌کنید، به خاطر شماهاست. شما مردها دنیای ما رو به گند کشیدین و یه آخ هم نگفتین.“.

واقعاً چرا از اشتباهات مردان به‌سادگی چشم‌پوشی کرده و درمقابل، همان اشتباهِ مشابه را دربارۀ زنان چنان پررنگ جلوه می‌دهند که هیچ جای گذشتی برای فرد خاطی قائل نبوده، او را به بدترین شکل از خود می‌رانند؛ اغلب چنین زنانی به راه‌هایی کشیده می‌شوند که بازگشتی برایشان متصور نیست و در منجلابی گرفتار می‌شوند که شاید می‌شد با اندکی تأمل و گذشت شرایط بهتری برایشان فراهم کرد. نگاه حقارت‌باری که به این زنان می‌شود ناشی از آن است که اصولاً اکثر افراد، زن را موجودی حقیر می‌پندازند که هیچ‌گاه نباید مرتکب خطا شود.

تجارت‌هایی که زنان را برای ارضای نیازِ مردان مبادله می‌کنند، سود کلانی را برای عاملانش به همراه دارد و نشان‌گر آن است زن را در جایگاهی انسانی نمی‌بینند، او را تنها همچون کالایی می‌پندارند که هدف از آفرینشش ارضای شهوت مردان بوده و باید برای این منظور پرورش یابند. دیدگاهی که سالیان درازی است گریبانگیر جوامع بسیاری شده و برای از میان بردن این تفکر و تغییر ایدئولوژی موجود راه درازی در پیش داریم که نویسندگان‌مان می‌توانند برای تسهیل آن گام‌های بلند و مؤثری بردارند؛ همان‌طور که خانم منعم با نوشتن چنین رمانی کمک به‌سزایی در فرهنگ‌سازی کشورمان خواهد داشت.

در جای دیگری ماهنی مسئلۀ قابل توجهی را پیش می‌کشد: ”کی و کجا شیرازه کار از دستمان دررفت که انسانیت تا اینجا سقوط کرد. چطور آن‌قدر راحت می‌توانیم با آبروی بقیه بازی کنیم و برای اشتباهاتشان روزها و ماه‌ها زمینه‌چینی کنیم و با زورِ تهدید و ترس و کتک بکشیمشان درون منجلاب؟! برای چه؟! پول؟! یعنی ارزش پول آن‌قدر بالاست؟!“ نکتۀ ظریفی که کل سیستم بنا شده را جهت به بازی گرفتن زنان زیر سؤال می‌برد و نشان می‌دهد تنها برای رسیدن به پولِ بیشتر چه فجایعی صورت می‌گیرد؛ انسانیت تا آن‌جا تنزل پیدا کرده که جان افراد در مقابل اهداف‌شان بی‌ارزش شده؛ به هر شکل ممکن آنان را مورد سوءاستفاده قرار می‌دهند تا قدرت و ثروت افزون‌تری در اختیار داشته باشند.

در بخش بعدی ماهنی می‌گوید: ”هیچ‌وقت حرفی نزد؛ نه گله کرد و نه محبت، نه فحشم داد و نه دلداری. اینها اذیتم نمی‌کرد. اینکه آن‌قدر ساده و راحت خیانتم را قبول کردند، آزارم می‌داد. همه قبول کردند، خیلی راحت و آسان؛ انگار که خیانت من چیز دور از انتظاری نبوده، انگار که از قبل پیش‌بینی شده بود، انگار خیانت بخشی از من بوده است!“ چقدر تأسف‌آور است در بحبوحۀ مشکلاتی که درگیرش هستی کسی حمایتت نکند، کسانی که زمانی ماهنی را همچون فرزند خود میان جمع‌شان پذیرفته بودند به‌سادگی پشتش را خالی کردند بدون آن‌که کوچک‌ترین شکی به دل راه دهند که شاید اشتباهی صورت گرفته باشد.

بی‌اعتمادی اطرافیانش او را به‌شدت ناامید کرد، با این حال برای سرپا ماندن از پا ننشست و تمام همت خود را به کار بست تا ثابت کند گناهکار نبوده و برای دستیابی به هدفش از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد. رفتار ماهنی نشان می‌دهد قدرت مادرانه تا چه اندازه قوی بوده که او را وادار می‌کند پذیرای مصائب پیش رو باشد و برای رسیدن به فرزندش همۀ سختی‌ها را به جان خریده تا بتواند بعد از به ثمر رسیدن زحماتش او را در آغوش گیرد و نشان دهد جایگاه عشق واقعی کجاست. ماهنی نمایندۀ زنانی است که برای اثبات عاطفۀ مادری و نشان‌دادن عشق حقیقی حتی تا پای جان ایستادگی کرده و کمر خم نمی‌کنند.

آن‌چه اساس این رمان را تشکیل می‌دهد فداکاری تا پای جان است برای رسیدن به اهداف والاتر، ازخودگذشتگی برای کشور و به دام انداختن افراد شرور، نادیده گرفتن باارزش‌ترین دارایی‌هایت برای فراهم کردن آسایش هم‌وطنت که کاری بس دشوار بوده و از عهدۀ هر انسانی برنمی‌آید.

همچنین پذیرش این مسئله چندان آسان نیست افرادی مانند امیرِ این داستان وجود دارند که حاضرند همه چیز را فدای مصالح عالیه کرده حتی جان اطرافیان خود را و البته دور از انتظار هم نیست که این‌گونه روایت‌ها با واقعیت هم‌خوانی دارد و هستند افرادی که با توجیه رفتارشان، اعتماد نزدیک‌ترین کسان‌شان را نیز خدشه‌دار می‌کنند برای رسیدن به مقاصد مهم‌تر.

داستان توانسته سوژه‌ای را مد نظر قرار دهد که تجارتی پرسود در دنیای امروز است و همچنان در کل جهان جریان دارد و به‌راحتی نمی‌توان ریشۀ آن را خشکاند. سود کلانی که از این راه عاید دست‌اندرکارانش می‌شود اجازه نمی‌دهد چشم روی آن بسته و جان انسان‌های بسیاری را فدای امیال بلندپروازانۀ خود می‌کنند. این تجارت منحوس تنها مختص کشور ما نبوده، در تمام دنیا جریان دارد و زنان بی‌پناه بی‌شماری را در دام خود اسیر می‌کند، زنان و دخترانی که حامیانی بااراده و پشتوانه‌ای محکم نداشته و تنها در جامعه رها می‌شوند.

نویسنده توانسته با دست گذاشتن روی معضلی حساس، داستانی را رقم بزند که نیازمند توجه ویژه است. اگر خانواده‌ها بهای بیشتری برای زنان این سرزمین قائل باشند کمتر شاهد فرار زنان و دختران از شهر و کشور خواهیم بود و به‌تبع آن طعمه برای چنین تشکیلاتی کمتر خواهد شد. نارضایتی زنان از وضعیتی که گریبانگیرشان است آنان را آمادۀ به دام افتادن در تشکیلاتی می‌کند که سردمدارانش جز سود و منافع شخصی فکر دیگری ندارند. سخت‌گیری‌های نابجا و دیدگاه‌های غلط، سنت‌های پوسیده و اعتقادات نخ‌نما شده، دختران بسیاری را از خانواده فراری داده به امید یافتن راه‌های جدید برای رهایی و آزادی از قید و بندهای دست و پاگیر. گریز به دنیای آزاد به امید موفقیت‌های بیشتر آنان را به مسیری می‌کشاند که درواقع منجلابی پیش رویشان قرار گرفته و خلاصی از آن امکانپذیر نیست.

در کنار تبادل زنان برای رفاه مردان، تجارت اعضای بدن نیز از جمله خلاف‌های پرسود است و برای رسیدن به پول بیشتر جان انسان‌های بی‌شماری در این راه از بین می‌رود. بسیارند کسانی که ناآگاهانه گول تبلیغات باندهای این‌چنینی را خورده و تنها به سودای زندگی در کشوری خارجی خود را در اختیار

 اشخاص سودجو قرار می‌دهند؛ البته ریشۀ اصلی تمامی این معضلات به شرایط نامساعد افراد در خانواده و پس از آن در جامعه برمی‌گردد.

اگر به نیازهای اساسی اشخاص توجه شده، هر کس از حداقل امکاناتِ انسانیِ لازم در محل سکونت خود برخودردار باشد و بتواند احتیاجات اولیه‌اش را در کشورش فراهم کند، هرگز به فکر فرار نیفتاده و زندگی در جایی ناشناخته و موعود را به خانوادۀ خود ترجیح نمی‌دهد.

شاید نوشتن این قبیل رمان‌ها بتواند کمکی هرچند اندک باشد برای آنان که به سودای یافتن آینده‌ای مطلوب، آسایش و امنیت اندکِ خانۀ خود را رها کرده و پا در راهی می‌گذارند که چشم‌انداز روشنی برایش متصور نیست. در مجموع رمان حاصل توانسته با به‌کار گیری عناصر مناسب و ایجاد باورپذیری لازم روایتی را در معرض دید مخاطب قرار دهد که به لحاظ داستان‌نویسی اصول نگارش را رعایت کرده و فضایی ملموس را در معرض دید خواننده قرار داده است.

برای این نویسندۀ عزیز آرزوی پیشرفت روزافزون داریم. ■

بررسی رمان «با ماهی‌ها غرق می‌شوم» نویسنده «شادی منعم»؛ «زهرا فرازاندام»