کتاب چیز خاصی نیست به قلم بانو ملیحه سادات خاتمی کتابی بسیار ارزشمند برای درک اختلال دوقطبی و ایجاد دانش در مورد این اختلال ست. این اثر یک داستان با سبک نگارشی سیال ذهن است که از همان ابتدا توانایی بالای نویسنده را در جمله بندی و تسلط به این سبک دشوار و پیچیده نشان را میدهد. قلم شیوا و پرهیز از زیاده گوییهای رایج، تصویر سازی بسیار قوی و انتقال حس و حال ذهنی با انتخاب بهترین واژگان و جملهبندی بی عیب و نقص از نکات بارز این کتاب است.
در تقدیم نامه آمده: «تقدیم به همۀ کسانی که فقط ذرهای از جراحت و رنج اختلال دو قطبی را بر روح و جان و جسمشان حس و لمس کردهاند و آزرده شدهاند
با ارادت و همدلیِ عمیق…
و تقدیم به همسر عزیزم برای درک عمیق و احساسات بینهایتش…»
از همان ابتدا، کتاب ما را میخکوب میکند.
اولین پاراگراف در مقدمه به صورت کامل مخاطب را جذب کرده و ذهن او را در اختیار میگیرد. پارگراف اولِ مقدمه که به قلم نویسنده است اینگونه آغاز میشود:
«باید یک چیزهایی را نوشت. باید یک چیزهایی را بدانی تا تصور نکنی آنچه را نمیدانی چیز خاصی نیست. نه چیز خاصی نیست. فقط یک عبور ساده است. یک رد شدن، یک جرقه، یک انعکاس یک ارتباط ناقص، که به طرز غریبی دچار اختلالات شیمیایی نابسامان است. چیز خاصی نیست. فقط به طرز خاصی، دیگر نمیتوانی یک آدم عادی با واکنشهای عادی باشی.»
خواندن همین پاراگراف من را میخکوب کرد. رقص واژگان، قدرتمند و آزاد و شجاعانه بر صفحه سفید کاغذ جلوهگری میکنند. شاید اگر جلد کتاب را نمیدیدم تصور میکردم یک فیلسوف این پاراگراف را نوشته.
آغاز کتاب هم طوفانی و کوبنده شروع میشود با این عبارت:
«دیشب زیبا خودش را کُشت و حالا مرده. دارند زیبا را میبرند و برف لحظهای از باریدن نمیایستد. شعور برف تا همین حد است...»
در تمام طول اثر اختیار ذهن شما کاملاً در دست نویسنده است. فضا سازی عالی، شخصیت پردازی قوی و تسلط بسیار بالا در سبک نگارشی سیال ذهن این اثر را به یک اثر تأثیر گذار و آموزنده تبدیل کرده.
از آن دسته کتابهایی که بعد از خواندش آدم قبل نخواهید بود.
علاوه بر همراه کردن مخاطب با خود و از دریچۀ نگاه خود همزمان دیدگاه دیگران را نسبت به این اختلال به خوبی نشانداده و همچنین تأثیر رفتار آنها را بر افرادی که از این اختلال در رنج هستند، نمایان میکند.
اختلالی که به راحتی با دارو و درک اطرافیان قابل کنترل است و در غیر این صورت بسیار رنج آور و فرساینده میشود.
در این کتاب میتوانیم نگاه دقیقی به افکار و نوع نگرش یک انسان دوقطبی داشته باشیم و به درک و تعامل با او برسیم. ذهن زیبایش را ببینیم، هوش سرشارش را باور کنیم و رنج او را به وضوح درک کنیم.
بخشی از داستان در بیمارستان روانی روایت میشود که چنان با دقت، ظرافت و تصویر پردازی قوی روایت شده که ناخودآگاه خود را آنجا احساس میکنید.
معمولاً در آثاری که به صورت سیال ذهن نگاشته میشوند، نوعی سرگردانی و پیچیدگی و گیجکنندی، مشاهده میشود اما در این اثر آنقدر خوب از این تکنیک استفاده شده که پس از پایان، تصور میکنید بر امواج ذهنی نویسنده شناور بودهاید؛ ضمن این که کل ماجرا را به راحتی و بدون هیچ سرگردانی و عدم تمرکز درک کردهاید.
چیز خاصی نیست، کتابی است که پس از خواندنش تا چند روز در فضای کتاب میمانید.
گاهی فضای داستان به سورئال نزدیک میشود زیرا در عمق ناهوشیار شخصیت اصلی داستان نفوذ میکند و از ژرفای ذهن کسی که به این اختلال مبتلاست دریچهای به جهان میگشاید.
پارگراف پایانی کتاب هم به اندازه پارگراف نخست کوبنده و تأثیر گذار است.
«شما هم بروید آقا، آمبولانس دارد میرود. راستی توی گزارشتان حتماً بنویسید چیز خاصی نبود و میتوانست هیچ وقت هم نباشد، اگر زیبا به جای علی به مادرش دروغ میگفت و قرص و دواهایش را میخورد! بنویسید شاهدهای زیادی چون کلاغها، کاجها و لیلیها بودند که شهادت دادند، زیبا خودش را پرت نکرده و به زیبا حمله شده. حملهای بیصدا، بیوزن و نامرئی از سوی نامهربانها، بیتوجهها و بیشعورها…»
همین پارگراف پایانی کافیست تا نگاهمان را به این اختلال تغییر دهیم و بپذیریم میتوانیم با کمی درک و پذیرشِ تفاوت این افراد، موجبات آسایش آنها را فراهم کنیم و از ذهن زیبای آنها بهرمند شویم.
این کتاب در سال نود و شش توسط کانون فرهنگی چوک و نشر آقاپور در هزار نسخه منتشر شد و اکنون از طریق این کانون قابل تهیه است.
باشد که آگاهی موجب آرامشمان شود. ■