خُوآن رامُن خیمِنِس (اسپانیایی Juan Ramón Jiménez Mantecón) 24 دسامبر ۱۸۸۱، اسپانیا - ۲۹ مه ۱۹۵۸، شاعر اسپانیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۶ برای «شعر غنایی خود که در زبان اسپانیایی نمونهای از روح بلند و خلوص هنری است.
یکی از مهمترین کمکهای خیمنس به شعر مدرن، حمایت او از مفهوم «شعر ناب» بود. خوان رامون خیمنس مانتکن (این نام از رسم نامگذاری اسپانیایی تبعیت میکند: نام خانوادگی اول یا پدری خیمِنِس و نام خانوادگی دوم یا مادری مانتکون است)، شاعر، ویراستار و منتقد اسپانیایی، سومین فرزند خانواده مانتکن، در نیمه شب 23 دسامبر 1881 در موگر، نزدیک هوئلوا، در اندلس، در خیابان ریبرا، خیابان لاس فلورس از پدری اهل کاستیلی و مادر اندلسی به دنیا آمد. (منطقهای که در مجموعه نثر پلاترو و یو (پلاترو و من، 1914) به تصویر کشیده است.) پدرش ویکتور خیمنس تاجر شراب بود، از این رو کودکیش در رفاه گذشت.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه سانخوزهدوموگر گذراند و در سپتامبر 1891 در آزمون آموزش ابتدایی در موسسه آموزش متوسطه هوئلوا شرکت کرد و نمرات قابل توجه و برجستهای کسب کرد. در موسسه یسوعی سان لوئیس گونزاگا، در «آل پوئرتو د سانتا ماریا»، نزدیک کادیز پذیرفته شد، جایی که بیشتر فرزندان بورژوازی در آنجا تحصیل میکردند. در آنجا با افرادی از جمله، شاعر فرناندو ویلون و پدرو مونوز سکا همدوره و همراه بود. در همین دوران است که اولین تمایلات هنری، نقاشیها و اشعارش در کتابها و دفترهایش منعکس میشود.
در تابستان 1896 برای اولین بار عشق را با بلانکا هرناندز-پینزون فلورس، که از اقوام نزدیک به خانواده بود تجربه کرد. اگر چه از همان دوران کودکی راه خروجی روح متعالی و حساس خود را در شعر و نقاشی یافته بود، اما در بهار 1899 برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه سویل رفت که البته هرگز حرفه حقوق را که به اجبار خانوادهاش آغاز کرده بود، به پایان نرساند، زیرا متوجه شد که از استعدادهایش برای نوشتن بهتر میتواند استفاده کند، به ویژه موقعیت اجتماعی بالای خانواده او را از سختی مبارزه برای زندگی در امان میگذاشت و این اجازه را به او میداد تا خود را کاملاً وقف حرفه هنریش کند. شروع به گذراندن کلاسهای نقاشی با هنرمند متولد کادیز «سالوادور کلمنته» کرد. طبیعت بیجان، مناظر، برخی پرترهها را نقاشی و از بزرگانی مانند ولاسکوز کپیبرداری میکرد. اگرچه در ابتدا میخواست نقاش شود، اما با خواندن آثار «روبن داریو»[1] و نویسندگان رمانتیک، دنیای هنرش را در شعر مییابد. با تصنیفها و ادبیات کلاسیک اسپانیایی آشنا شد و به این باور رسید که روزی میتواند شاعر بزرگی شود.
اولین همکاریهای او در مجله مادرید Vida Nueva مورد استقبال مشتاقانه مدرنیستها قرار گرفت، بنابراین تصمیم گرفت در سال 1900 به مادرید نقل مکان کند و دو اثر خود را در همان سال با عناوین، Ninfeas (نیلوفرهای آبی) و Almas de violeta (روحهای بنفش)[2] به پیشنهاد «رامون ماریا دل واله-اینکلان»[3] و «روبن داریو» منتشر کند. آنها به گروه نویسندگانی تعلق داشتند که در پی از دست دادن مستعمرات اسپانیا در ایالات متحده (1898) یک احیای ادبی را به نمایش گذاشتند وروبن داریو، را رهبر این گروه از مدرنیستها، میخواندند.
مرگ ناگهانی پدرش بر اثر آمبولی مغزی، چنان او را بهتزده و غافلگیر میکند که باعث حملههای عصبی شدیدی در او میشود شوک ناشی از این مرگ چنان بود که خوان رامون فکر میکرد ممکن است برای او هم اتفاق بیفتد همین ترس، شبهایش را برای ضربان بیش از حد قلبش و ترسی بیاندازه از مرگ تبدیل به کابوس میکرد. تنش انباشته شده چنان شده بود که او هر از گاهی دچار حملاتی میشد که از هوش میرفت، تکرار این حملات در روزهای متواالی، احساس مرگ قبل از غش و ترس عمیق از مرگ ناگهانی، اضطرابش را به ترسی بیمارگونه از مرگ تبدیل کرده بود و سعی میکرد اضطراب خود را با جست و جوی محافظت بیرونی آرام کند برای همین همیشه خواستار حضور پزشک بود، اما درنهایت این اضطراب و ترس بیمارگونه خانواده و او را مجبور کرد تا به مدت تقریباً 3 سال در آسایشگاههایی در بوردو و مادرید تحت درمان قرار گیرد. کتابهای Rimas (1902) Arias tristes (1903) و Jardines lejanos (1904) تحت تأثیر این دوران به رشته تحریر درآمدند
در 1905 به زادگاهش موگری برگشت، اما این موگری که خوان رامون به آن بازگشته، همان موگری نیست که پشت سر گذاشته بود. از زمان مرگ پدرش، ثروت خانوادگی رو به کاهش رفته بود و خانواده درگیر جریان دعوی قضایی بود. برای خوان رامون این دوران غم انگیز و پر از نگرانی است که در آن بیماریش دوباره عود میکند. اصلاً کار نمیکند و ترس از مرگ همچنان او را آزار میدهد. و به دنبال آرامش تصمیم میگیرد که در حومه شهر موگر زندگی کند.
از 1905 تا 1912 زمان خود را به خواندن و تحسین زندگی دهقانی اندلسی اختصاص میدهد. این رویکرد به دنیای روستایی منجر به احساسات جدیدی میشود که با وجود افسردگی، با انگیزههای پرشور و جوانی غنی درهم میآمیزد؛ در فضای گرگ و میش باغهای رنگ پریده، شادیهای منحط و اتاقهای ساکت، رنگهای روشن... تصاویر زنان برهنه برای اولین بار در آثارش ظاهر و اشعارش را آغشته به اروتیسم میکند. در سالهای 1911 و 1912، شعرهای اروتیک زیادی نوشت که در آنها زنان متعددی به تصویر کشیده شد اگرچه معلوم نیست که آیا این فعالیت جنسی که در اشعار او توصیف شده است واقعاً رخ داده است یا خیر!
در 1913 به مادرید بازگشت این بازگشت همزمان شد با حکم ورشکستگی خانواده و کاهش منابع مالی برای خیمنس. هنگامی که در پانسیونی در مادرید زندگی میکرد با ـزنوبیا کامروبی آیمار»، یک اسپانیایی تحصیل کرده در ایالات متحده آشنا شد و در نهایت در سال 1916 در کلیسای سنت استفان نیویورک با او ازدواج کرد. سرزندگی و توجه مداوم زنوبیا تأثیر تعیین کنندهای داشت بر مسیر جدید حرفه شعری که او در پیش گرفته بود. ازدواج و سفری دریایی در ۱۹۱۶ زبان شعری او را اساساً دگرگون کرد و بهویژه در یادداشتهای روزانۀ شاعری تازه داماد، سنگ و آسمان (۱۹۱۹)، و فصل تمام (۱۹۴۶). از این زمان به بعد با اشعاری بسیار روشنفکرانه شعری ناب میآفریند. به همین ترتیب در یک پروسه طولانی ترجمه بیست و دو اثر شاعر هندی رابیندرانات تاگور با همسرش همکاری میکند.
از دهه 1910 برای بیست سال بعد به عنوان منتقد و ویراستار در مجلات ادبی مختلف کار کرد. در سال 1918 او جنبشهای نوسازی شاعرانه را رهبری کرد و تأثیر زیادی بر نسل 27 داشت. از سال 1921 تا 1927 بخشی از آثار منثور خود را در مجلات منتشر کرد و از سال 1925 تا 1935 او نشریه خودش را با نام Cuadernos منتشر کرد که بیشتر آثارش در آن یافت میشود. خوان گوئررو روئیز (1893-1955) دوست مادام العمر او شد و به عنوان منشی مجله ایندیس خیمنس کار کرد که بسیاری از نویسندگان نسل 1927 در آن ظاهر شدند که تأثیر او بر آثار اولیه ویسنته آلیساندر و سایر اعضای نسل 1927 پنهان نیست. در دهه 1920، در مادرید با گارسیا لورکا جوان که در دانشگاه حقوق خوانده بود، ملاقات کرد. با این حال، ارتباط او با نسل جدید نویسندگان به سرعت رو به وخامت گذاشت؛ وخامتی به واسطه فاصله افکار.
بین سالهای 1922-1923 سه اثر Segunda antolojia poetica و در 1923 Poesía y Belleza، منتشر کرد که در تاریخ ادبیات اسپانیا اهمیت ویژهای داشتند. در 1924 زنوبیا و خوان رامون به دعوت خانواده گارسیا لورکا به گرانادا سفر میکنند. در این سالها با گروهی از شاعران و نویسندگان بهنام و جوان همکاری و مجلات شعری را منتشر میکند. در 1926، زنوبیا با همکاری دوستش اینس مونوز، مغازهای را افتتاح کرد که به هنر عامهپسند اختصاص داشت. این موسسه "هنر عامه پسند اسپانیا" نام دارد و گلدوزی، توری، مانتیل و اشیاء هنری به فروش میرساند. با این کار یک پروژه قدیمی محقق شد: واسطه شدن در خرید و فروش این اقلام در ازای پورسانت اندک. زنوبیا و رامون سود حاصل از این تجارت را برای پرداخت هزینه تحصیل برادرزاده خوان رامون ر «آمون اوستاکیو» استفاده کردند. از سال 1925، برخی از دانشجویان از Residencia de Señoritas به لطف وساطت آنها، کمک هزینه سفر برای تحصیل در کالجهای مختلف آمریکای شمالی دریافت کردند.
در آگوست 1928، سال غم و اندوه عمیق برای این زوج بود؛ دونا پورا، مادر خوان رامون، در موگر درگذشت. چند روز بعد، دونا ایزابل، مادر زنوبیا، در مادرید درگذشت. اما سال بعد، با سفر خوزه کامروبی، برادر بزرگ زنوبیا، به اسپانیا و دیدار با این زوج غمگین، جرقه یک سرگرمی را در ذهن آنها میزند؛ «سفر» کردن که به یکی از با ارزشترین سرگرمیهای زنوبیا و خوان رامون تبدیل و به مدت دو سال نیم اسپانیا را میگردند.
در سال 1936، رئیس جمهور اسپانیا به خیمنس پیشنهاد سفیر در ایالات متحده را میدهد که او نمیپذیرد. در سال 1936، سالی که نشاندهنده گذار از مرحله روشنفکری به مرحله کافی یا واقعی در کار او بود، جنگ داخلی اسپانیا آغاز میشود و او قاطعانه از جمهوری حمایت میکند، با نیروهای جمهوریخواه متحد میشود و کارهای مهمی در پرورش کودکان یتیم انجام میدهد یکی از آپارتمانهایی را که زنوبیا به خارجیها و دیپلماتها اجاره میدهد، به مهدکودک تبدیل میکنند و دوازده کودک را در آن جای میدهند. این زوج برای تأمین هزینه نگهداری از این کودکان، اشیای قیمتی مختلفی را که در «مونت د پیداد» در اختیار داشتند به گرو میگذارند. اما به دلیل ناامنی مجبور میشوند مادرید را ترک کند ابتدا در واشنگتن، کوبا و نهایتاً در پورتوریکو مستقر شدند، جایی که بیشتر بقیه عمر خود را در آنجا گذراندند. خاطرات زنوبیا کامروبی در این دوران شرحی از غم و اندوه اقتصادی و عاطفی را ارائه میدهد که بخشی از زندگی آنها بود.
سفرهای متعدد او به کشورهای مختلف برای سخنرانی، تدریس و مرگ برادرزادهاش درحین جنگهای داخلی اسپانیا... فراتر از توان او بود و دوباره دچار عود جدی افسردگی شد. در آگوست 1950، خوان رامون در بیمارستانی در مریلند بستری شد. در طول پاییز، زنوبیا به فکر سفر به پورتوریکو افتاد و تصور کرد که سفر دریایی و یافتن دوباره خود در یک کشور اسپانیایی زبان سلامتی از دست رفته خوان رامون را به او باز میگرداند. در نوامبر آنها در سانخوان سکنا گزیدند. پزشکان با تشخیص اختلالات عصبی او را بستری کردند اما پس از چند روز استراحت ناامید از وضعیت سلامت این زوح به ریوردیل بازگشتند. و خوان رامون در آسایشگاهی در واشنگتن بستری میشود.
در مارس 1951، برای همیشه به پورتوریکو بازگشتند. در یک پانسیون در محله کوندادو مستقر شدند، جایی که پزشکان تبعیدیاسپانیایی که خوان رامون به آنها کاملاً اعتماد داشت، حضور داشتند. خوان رامون کمکم شروع به پیشرفت کرد. در نوامبر همان سال، زنوبیا به سرطان رحم مبتلا شد که برای معالجه سرطان محبور به سفر به بوستون آمریکا شدند تا زنوبیا تحت عمل جراحی قرار گیرد.
خوان رامون با پیشرفت بهبودی سلامتش دوباره زندگی فکری خود را از سر گرفت. در آگوست 1953، این زوج به خانهای دو طبقه در محله پارک فلورال هاتو ری نقل مکان کردند. تقریباً در همان زمان، خوان رامون شروع به تدریس دوره مدرنیسم در دانشگاه کرد. او این کار را با وظیفه نوشتن اشعار جدید و سفارش و تصحیح و تغییر آنهایی که قبلاً منتشر شده بود شروع کرد. همچنین همکاری خود را با مجلات و روزنامههای آمریکایی از سر گرفت و شروع به ارسال ابیات و نثرهایی برای مجلاتی در اسپانیا کرد که از او درخواست کرده بودند.
در مارس 1953، دانشگاه پورتوریکو پنجاهمین سالگرد تأسیس خود را با افتتاح یک کتابخانه باشکوه جشن گرفت. خوان رامون با اهدای کل کتاب خود به این سالگرد پیوست. دو سال بعد، دانشگاه از چنین کمک سخاوتمندانهای تشکر کرد و به شاعر و همسرش اتاقی بزرگ برای خدمت به عنوان محل کار داد که پس از مرگ او، به مرکز تحقیقاتی تبدیل شده که مسئول گرامیداشت یاد او و نگهبانی از کتابها بود. تأثیر ادبی او بر نویسندگان پورتوریکویی در آثار جیانینا براشی، رنه مارکز، آرورا د آلبورنوز و مانوئل راموس اوترو مشخص میشود
سالهای 1953 تا 1956 سالهای پر فراز و نشیب در سلامتی این زوج بود سرطان زنوبیا دوباره عود کرد و خوان رامون دچار افسردگی جدیدی شد که مجبور به بستری شدن درچند بیمارستان برای مداوای افسردگی شد. اما 25 اکتبر 1956 نقطه عطفی در زندگی خوان رامون خیمنس بود؛ آکادمی نوبل سوئد جایزه ادبی خود را به این شاعر اسپانیایی اهدا کرد برای «شعر غنایی خود که در زبان اسپانیایی نمونهای از روح بلند و خلوص هنری است.» اما شیرینی نوبل ادبیات در 28 اکتبر 1956 به تلخی نشست؛ سرطان زنوبیا را شکست داد و در بیست و نهم، بقایای او در گورستان پورتا کولی، در بایمون، نزدیک سن خوان، به خاک سپرده شد. خوان رامون پس از تشییع جنازه همسرش، خود را در اتاقی در خانهاش حبس کرد تا در تاریکی با درد زندگی کند. از خوردن دست کشید، بهداشت شخصی خود را نادیده گرفت، خود را از همه جدا کرد. او با سوءتغذیه و در حالت واقعاً تأسف بار بار دیگر در بیمارستان روانی بستری شد. اما یک ماه بعد، دوباره به دانشگاه بازگشت. در فوریه 1958 بر اثر سقوطی دچار شکستگی لگن شد؛ تحت عمل جراحی قرار گرفت و به سرعت بهبود یافت، اما دیگر راه نرفت.
خوان رامون خیمنس مانتکن، در 29 مه 1958، در همان کلینیکی که همسرش در آن درگذشته بود، چشم بر جهان بست و در زادگاهش موگر اسپانیا درکنار همسرش به خاک سپرده شد.
خوان رامون خیمنس مانتکن اگرچه در درجه اول شاعر بود، اما با ترجمه اثر منثور Platero y yo (1917؛ Platero and I)، داستان یک مرد و الاغش، در ایالات متحده به محبوبیت رسید. این اثر زندگینامه او درباره رابطه نویسنده جوان با الاغش، پلاترو و یو (1914؛ پلاترو و من، 1956)، یکی از آثار کلاسیک ادبیات مدرن اسپانیا است. او همچنین با همسرش در ترجمه نمایشنامه نویس ایرلندی جان میلینگتون سینگ سواران به دریا (1920) همکاری کرد.
کارنامه شعری خوان رامون خیمنس مانتکن
او یکی از نویسندگانی است که زندگی و کارش ارتباط بسیار نزدیکی به همدیگر دارند. او در میان همعصران اسپانیاییاش برجسته بود، زیرا خود را «بین نسلها» میدید شاید تا حدی به خاطر تاریخهای زندگینامهاش، به خاطر آرزوهای خاص فکریاش و همچنین تمایلش به انزوا. اگرچه از نظر سنی به نسل نوسانتیسم یا نسل 14 تعلق داشت، اما رابطه نزدیکی هم با نسلهای قبلی (مدرنیسم، که بر مرحله اول او تأثیر گذاشت) و نسل 27، (که حداقل در اولین کارهایشان از آنها حمایت کرد)، وجود دارد. علاقه و اشتیاق او در دوران جوانی به کتابهای رمانتیک اسپانیایی، بخصوصبه آثار گوستاوو آدولفو بکر[4] و آثار اولیه خوان بیانگر علاقه او به رمانیستم را نشان میدهد اما از سویی، نزدیکی هنری به نسل 1898، به ویژه پس از سال 1910، چندان مشهود نبود که او را به این گروه اختصاص دهند و نه میتوان او را در نسل بعدی نویسندگان اسپانیا قرار داد که به نسل 1927، معروف هستند و فدریکو گارسیا لورکا[5] پیشگام آن است. با اینحال او یکی از الگوهای اصلی و همچنین مرجع برخی از نویسندگان آوانگارد بود که به دنبال شناخت حقیقت و رسیدن به ابدیت بود و برای مدتی نیز موقعیت یک الگو را به عهده گرفته بود و بسیاری از اشکال تغزلی بازنمایی زمان خود را در دورهای از حدود سال 1890 تا عصر فرانکو، که برای ادبیات اسپانیایی بسیار مثمر ثمر بود (و هنوز هم توجه بینالمللی بسیار کمی به خود جلب کرد) در یک پروژه شخصی قرار داد، که در همان زمان، یا دقیقاً به این دلیل، منحصر به فرد باقی مانده.
موضوع اصلی بسیاری از شعرهای دیگر او موسیقی و رنگ بود که گاه به عشق یا شهوت تشبیه میکرد. شعرهای اولیه او متأثر از رمانتیسم آلمانی و نمادگرایی فرانسوی و به شدت بصری و رنگهای زرد و سبز بر آن غالب است. سبک متأخر او، قاطعانه، زاهدانه، و در نثر شاعرانهی ظریف توسعه یافت
اشعار او از آخرین اشتقاقات مدرنیسم به سمت شعری متحول شد که هم عاطفی و هم روشنفکرانه بود. تولیدات ادبی او را میتوان به سه دوره خلاق اصلی تقسیم کرد:
دوره اول حساس: با مدرنیسم مشخص میشود (1898-1915): این مرحله بیشتر به دو مرحله فرعی تقسیم میشود. اولی تا سال 1908 را پوشش میدهد. دومی، تا سال 1916. اولی با تأثیر بکر، نمادگرایی و مدرنیسم از فرمهای ظریف، قافیههای همخوان، شعرهای هنری فرعی و موسیقی صمیمی (خودمانی) مشخص شده است. که در آن، توصیف منظر به مثابه انعکاس روح شاعر غالب است، منظرهای که نه طبیعی است و نه حاصل پیادهرویهایی عاشقانه، بلکه در معرض ایستایی یک باغ داخلی، به صمیمیت یک نظم است. احساسات مبهم، مالیخولیا، موسیقی و رنگ محو شده، خاطرات و رویاهای عاشقانه غالب است. اولین شعرهای او Nínfeas، (نیلوفرهای آبی)، و Almas de violeta، (ارواح بنفش)، و سپس Rimas، 1900/1902 بیانگر این مرحله هستند. اشعاری عاطفی و احساسی که در آن حساسیت شاعر از طریق یک ساختار رسمی کامل میدرخشد. مرحله دوم از دوره اول در قالب هنر بزرگتر توسعه مییابدکه نشاندهنده نقش بزرگتری از مدرنیسم، نمادگرایی فرانسوی (شارل بودلر، پل ورلن) و انحطاطگرایی انگلیسی-فرانسوی (اساساً والتر پاتر) است. اشعاری نفسانی و اروتیک در این دوره بیشتر نمایان است. خوان رامون در این دوره به ارتفاعات کامل شعر پارناسی به ویژه در غزل دست مییابد. بر خلاف رمانتیسم به طبیعت بیتفاوت است اما به علم و تاریخ و شعر مدرن توجه دارد. به انتخاب واژهها و قالبها و قافیه توجه بسیاری میشود. در پایان این مرحله، شاعر از لباس حسی مدرنیسم و دغدغههای مربوط به زمان و برخورداری از زیبایی ابدی احساس بیحوصلگی میکند.
دوره دوم فکری (1916-1936): این دوران با ازدواج او شروع شد که اشعارش با سادگی در شکل و واژگان و نوعی عرفان فزایندۀ افلاطونی متمایز شد. شاعر در جستجوی تطهیر بیشتر کلمه از مدرنیسم دور میشود. محیطهای نوستالژیک، برانگیخته و رؤیایی به نفع واقعیت ملموستر ناپدید میشوند. اولین سفر او به آمریکا و تماس او با شعر انگلیسی (یتس، ویلیام بلیک، امیلی دیکنسون، شلی) از طریق دوستش لویزا گریم و همسرش زنوبیا، عمیقاً این دوره دوم (1916-1936) را که به نام او نامگذاری شده بود، مشخص کرد. یک عصر فکری و این او را به جریان ادبی نوسانتیسمو یا نسل 1914 پیوند میدهد.
شروع این دوره اگرچه با ازدواجش آغاز شده بود اما یک رویداد اساسی رخ میدهد خوان رامون اولین سفر دریایی خود را انجام میدهد که سفرحیانی او را کلید میزند. کشف دریا به عنوان انگیزهای متعالی نماد زندگی، تنهایی، شادی، زمان حال، ابدی است. او تمام موسیقایی بودن، استدلالهای شاعرانه، خودنمایی بیرونی و زینتی قبلی را سرکوب کرد تا ژرفا، زیبایی، شعر ناب اصیل بکاود. این تغییر منجر به انتشار Diario de un poeta recién casado (1917) شد که خود نویسنده آن را بهترین اثرش میدانست، این اثر مرز بین مرحله حساس و روشنفکری او را مشخص میکند. این اثری است بدون حکایت، بدون «لباس مدرنیسم»، شعری تلطیفشده و ظرافتشده، که در آن شاعر هر آنچه را که در آن میاندیشد تحسین میکند. این مجموعه شعر در نتیجه سفر او به آمریکا به وجود آمده است. و اولین کتابی است که به طور کامل در شعر آزاد و بدون قافیه به زبان اسپانیایی نوشته شده است: او به همراه لئون فیلیپ این فرم متریک جدید را در شعر اسپانیایی معرفی میکند. در این اثر، خوان رامون با مضامین و فرمها آزمایش میکند و جریان شعری جدیدی را میگشاید که توسط برخی از اعضای نسل 27 مورد بهرهبرداری قرار میگیرد.
در این دوره او شعر "برهنه" میسرود که در آن تصاویر به ذات خود تقلیل یافتند. موضوع اصلی یکپارچگی و زیبایی جهان بود. کشف دریا به عنوان انگیزهای متعالی منجر به گسستگی او از مدرنیسم شد.. یک تکامل معنوی را آغاز میکند او در آرزوی نجات خود در برابر مرگ، تلاش میکند تا با زیبایی و تطهیر شاعرانه به ابدیت برسد. بسیاری از ابیات این دوره تقریباً شبیه به نثر هستند و بیشتر به رابطه نویسنده با زیبایی میاندیشید. در این دوره شعر به مثابه فعالیت، شعر به مثابه ابژه هنری و شاعر به مثابه خدای خالق جهان جدید است. این خط موضوعی جدیدی را میگشاید که خوان رامون دیگر آن را رها نمیکند: جست و جوی تعالی شاعرانه و تشدید خلاقانه شعری ناب و شماتیک.
دوره سوم: مرحله واقعی (1937-1958): این آخرین مرحله هنری بسیار تحتتأثیر تدریس در دانشگاه سنخوان/پورتوریکو است. در واقع آثار این دوره شدیداً مرتبط به در دوران تبعید او است. در سفر دریایی واپسین سالهای عمرش، خدا بهمثابۀ «وجدان» تحققیافتۀ انسان برای او آشکار شد مینویسد. همچنین در پورتوریکو همزمان با تدریس در دانشگاه وقت خود را وقف بازنویسی بسیاری از کارهای منتشر شده میکند. کتابهای La estación total (1946)، Romances de Coral Gables (1948) و Animal de fondo (1949) متعلق به این دوره آخر هستند، که در آن جستجو برای زیبایی کامل از طریق یک بینش روشنفکرانه و متافیزیکی منعکس شده، که در تابعیت آن شعر با آگاهی از الوهیت و تجلی وصفناپذیر ازلی به «خدای خواستن و خواستنی» تبدیل شد.
آثار شاعرانه خوان رامون خیمنس بسیار پرشمار است، اما با اثر پلاترو و من (۱۹۱۴)، داستان جالب سفرهای مردی با خرش، مشهور شد. حکایات، زندگی و مرگ پلاترو، یک الاغ منحصر به فرد. نمایشنامه Platero y yo به زندگی خر بسیار دوست داشتنی به نام Platero میپردازد..
این اثر منثور که در سال 1914 منتشر شد، نشان دهنده گذار روایت مدرنیسم و تمام جریانهای بعدی است. متنی است که بر گرایش رمانتیک، مدرنیستی و سطحی غلبه و به تجربیات و احساسات واقعی استناد میکند. نشان دهنده بازگشت شاعر به دنیای کودکی و سرزمینی است که در آن متولد شده است، به همین دلیل او از نثر شاعرانه استفاده میکند و از طریق منابع ادبی فراوان به موضوعات پیچیده زندگی میپردازد.
تنها با در نظر گرفتن آثار گذشته خوان رامون خیمنس، در برابر شاعری قرار میگیریم که بیشک به عنوان یکی از غزلسرایان بزرگ در تمام دوران در تاریخ اسپانیا باقی خواهد ماند (اگرچه در ادبیات امروز اسپانیا برتری ندارد). امروزه آثار او را یک کلاسیک در نظر میگیرند: آثاری که مطالعه میشود، دوباره منتشر میشود و ترجمه میشود. این بدان معنا است که خوان رامون خیمنس به همان اندازه شاعران مدرن، فرم و جوهرۀ هنر را پرورش و به دلیل سادگی و صداقت خود برجسته است. او توانسته است نشان دهد که اصیلترین و سنتیترین قالبهای شعر اسپانیایی تا چه اندازه مستعد نوسازی ابدی هستند و چگونه حساسیت همه زمانها و اصالت فردی هر شاعر میتواند در آنها تجلی پیدا کند. او در آرزوی نجات خود در برابر مرگ، برای رسیدن به ابدیت تلاش کرد و با زیبایی و ظرافت شاعرانه توانست به این مهم دست یابد.
کوتاه با اثر پلاترو و من
پلاتروو: الاغی شاعر است که تحت مراقبت مرد جوانی به نام «من» قرار دارد که او را دوست میدارد و مانند بهترین دوستش با او رفتار میکند. این پسر به دلایل مختلف از جمله مرگ بستگانش به افراد دیگر اعتماد ندارد. «من»: راوی داستان است که اتفاقات را در طول متن بازگو و توصیف میکند و نشان میدهد که چه جور آدمی است و چقدر پلاترو را دوست دارد. ظاهراً او شخصیتی حساس و منزوی به نظر میرسد که خود را جوانی «لباس عزا، با ریش ناصری و کلاه سیاه کوتاه» نشان میدهد. با این حال، در سراسر کتاب شخصیتهای بیشتری با مشارکت اندک ظاهر میشوند.
خر نماد لطافت و پاکیست و در کنار صاحب خود اتفاقات بسیاری را پشت سر میگذارد. با اینکه روایت ترتیب زمانی ندارد، اما فصلهای این اثر، تجربیات و خاطرات زیستهای را که بین پلاترو و راوی میآیند و میآیند، جمعآوری و افشا میکنندپلاترو و من از 138 فصل کاملاً کوتاه تشکیل شده است. و یک منبع پایانناپذیر از منابع بیانی است. در این اثر حقیقت و خیال با هم آمیخته شده است و به دلیل استفاده از نحو و استفاده از زبان غنی که در آن صفتها و ابزارهای ادبی مانند استعاره فراوان است، متمایز است.
برخی از متخصصان بر این باورند که داستان نوعی دفتر خاطرات است که در آن نویسنده بخشی از زندگی خود در دوران کودکی، طرز تفکر و عملکرد خود را به نمایش میگذارد. با این حال، کتاب یک دفترچه خاطرات نیست، اگرچه ممکن است بسیاری از تجربیات خود نویسنده را در سراسر متن منعکس کند. این اثر، متن آسان و راحتی برای مطالعه کودکان نیست زیرا زندگی، بیماری یا مرگ را بازتاب میدهد. از تعداد زیادی جزئیات، توصیفات و استفاده از منابع ادبی استفاده شده که در سراسر متن مشخص میشود، همچنین تصاویر شاعرانه فراوان است. این منابع خواننده را فراتر از تصور ساده از چگونگی سناریوها و چگونگی وقوع رویدادها فراتر میبرد. نویسنده از استعاره استفاده میکند، شخصیتی ادبی که رابطهای مشابه بین یک اصطلاح واقعی و یک اصطلاح خیالی برقرار میکند. استفاده از تشبیهات برای ایجاد روابط بین عناصر واقعی و خیالی این اثر را زیباتر نموده (سپس آسمان پهناور مانند یاقوت کبود شفاف بود که به زمرد تبدیل شده بود.) یکی دیگر از جنبهای برجسته در مورد پ «لاتروو من» غنای زبانی است؛ نویسنده از واژگان گسترده و غنی استفاده میکند و در برخی موارد، خوان رامون از کلمات اختراعی و عبارات و کلمات معمولی از واژگان خودگردان اندلسی بهره میبرد
کتاب مملو از مضامین و ارزشهای ضمنی است که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
دوستی و عشق: با رابطه راوی و خر پلاترو رخ میدهد. هر دو شخصیت که همیشه با هم هستند، همدستی و قرابت زیادی از خود نشان میدهند. مهربانی: در رفتار قهرمانهای داستان نشان داده میشود که با احترام رفتار میکنند و به کسانی که بیشتر به آن نیاز دارند کمک میکنند.
درد و رنج: طرح شامل یک حرف اضافه بیوقفه بین دو شیوه دیدن زندگی است. از یک سو، پلاترو ساده لوح و ناخودآگاه مانند کودکان است. از سوی دیگر، مردی که مانند بزرگسالان از درد و رنج آگاه است.
تنهایی: راوی و پلاترو را در طول نمایش همراهی میکند. از یک طرف تنهایی که هر دو شخصیت نسبت به بقیه دنیا دارند. از طرفی زمانی اتفاق میافتد که الاغ بمیرد و راوی تنها بماند.
این شعر منثور به عنوان یکی از بهترین و پرفروشترین کتابهای ادبیات کلاسیک اسپانیا یاد میشود که برای کودکان نوشته نشده است اما در میانشان محبوبیت زیادی دارد. ■
منابع:
https://www.universolorca.com/en/personaje/jimenez-mantecon-juan-ramon/
https://www.nobelprize.org/prizes/literature/1956/jimenez/facts/
https://www.gutenberg.org/cache/epub/9980/pg9980-images.html
https://casamuseozenobiajuanramonjimenez.com/biografia-juan-ramon-jimenez/
https://www.biografiasyvidas.com/biografia/j/jimenez_juanramon.htm
https://es.wikipedia.org/wiki/Juan_Ram%C3%B3n_Jim%C3%A9nez
[1] شاعر، و خبرنگار اهل نیکاراگوئه
[2] این دو کتاب که به ترتیب با رنگهای بنفش و سبز چاپ شدهاند، در سالهای پایانی زندگیاش بهخاطر احساسات بیشازحدشان چنان شرمندهاش کرده بودند که آنها را «متنهای لکهدار وحشی» توصیف کرد او هر نسخهای را که پیدا میکرد، در اقدامی خودسانسوری مطلق نابود کرد
[3] نمایشنامهنویس، شاعر و داستاننویس اسپانیایی
[4] شاعر، نویسنده و داستاننویس در رمانتیسم
[5] شاعر و نویسنده و دوست صمیمی خیمنس