دربارۀ زندگینامۀ میلان کوندرا نویسندۀ متولد چکسلواکی که از سال 1975 تابعیت فرانسه را داشت، به همین گفتۀ او بسنده میکنم: "رماننویس خانه و زندگیاش را ویران میکند تا با سنگهای آن خانۀ رمان خود را بنویسد."
میلان کوندرا در واقع ترجیح میدهد زندگینامهای نداشته باشد و معتقد است که رماننویس باید از گفتۀ گوستاو فلوبر پیروی کند و در پس اثر خود ناپدید شود. (هنر رمان میلان کوندرا)
"سبکی تحملناپذیر بار هستی" که در ایران به "بار هستی" ترجمه شده است، عنوان هر رمان و یا هر داستانی میتواند باشد و در عین حال اشاره به بار اصلی رمان نیز هست. نام این رمان دلالت بر موضوع رمان دارد از این رو بررسی آن ضروری است. ابتدا باید به این مسئله توجه شود که هستی دارای بار است. این بار، رنجی است که میتواند برای هر انسان به نحوی تعریف شده باشد. مؤلف در شروع رمان جملهای تأملبرانگیز از نیچه را نقل میکند. "بازگشت ابدی، اندیشهای اسرارآمیز است." و نیچه با این اندیشه بسیاری از فیلسوفان را متحیر ساخته است. تکرار بینهایت همه چیز معنای این اسطورۀ نامعقول را پیچیده میکند. "وجود"، رنج به همراه دارد. این رنج میتواند به گونههای مختلف بر انسان تحمیل شود. همانگونه که نیچه در کتاب "چنین گفت زرتشت" میگوید، زندگی در سه مرحله رو به تکامل است: شتر، شیر و کودک شدن. شتر مرحله ای از رشد انسان است که او خم میشود تا بار هستی را بر دوشش بگذارند. شتر این بار را گران و با ارزش میداند و برای حمل آن، رنجهایی فراوان بر خود تحمیل میکند. رمان بار هستی این سؤال را به ذهن مخاطب میآورد: "در زندگی با همه چیز برای نخستین بار برخورد می کنیم؛ مانند هنرپیشهای که بدون تمرین وارد صحنه میشود اما اگر اولین تمرین زندگی، خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی میتوان قائل شد؟"
و در مورد بار مسئولیت، بر دوش انسان میگوید: "هر کاری که در زندگی انجام دهیم، بار مسئولیت تحملناپذیری دارد. بار هرچه سنگینتر باشد، زندگی ما به زمین نزدیکتر و حقیقیتر است." ( باری که بر دوش شتر است.)
عرفا بر این عقیدهاند که نتیجۀ ریاضتی که به واسطۀ تحمل این بار میکشند، رسیدن به مقصود است ولی حافظ که شخصیت
محبوب و مورد ستایش نیچه نیز هست، میگوید:
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود
در این بیت خواجه حافظ ریاضت چهل ساله را حاصل وارد شدن به عرصۀ زندگی و تن دادن به قواعد آن میداند در واقع اشاره به باری میکند که چهل سال بیهوده حمل کرده است. در صورتی که تدبیر کار در دست شراب دوساله بوده است. شتر که نیچه آن را هویت انسان در اولین مرحلۀ زندگی انسانی میداند، بار هستی را تحمل میکند چون در مقام و مرحلۀ شتر است.
آنگاه شتر در صحرا در تنهایی خویش بار را بر زمین میگذارد و شیر میشود. در این مرحله است که انسان شهامت پرسشگری مییابد. وجود چراهایی که در این مرحله شکل میگیرد، باعث میشود نبرد سختی را با اژدهای درونیاش انجام دهد. در این مرحله بار گران را از دوش خود برداشته تا سبکبال به نیروی عقل متوسل شود؛ یعنی انسان در جهت "خلاف بازگشت اسطورۀ ابدی می شود و زندگی شتریاش به یکباره و برای همیشه تمام می شود."
راوی در "بار هستی" در بخش مطالعۀ کتابی از هیتلر که آن را ورق میزده است، با دیدن عکسی از هیتلر یاد خاطرات تلخی از جنگ جهانی دوم میافتد، یاد مرگ عزیزانی که در اردوگاههای اجباری نازیها از دست داده است. عکس مربوط به زمانی در گذشته است که تمام شده است. او از خود میپرسد: "مرگ آنان در رابطه با این عکس چه مفهومی دارد؟" و به نوعی این ارتباط را مخدوش میپندارد. "این آشتی با هیتلر، تباهی عمیق اخلاق را در دنیایی که اساسا بر عدم بازگشت بنا شده است، آشکار میکند زیرا در این دنیا همه چیز از قبل بخشوده شده و همه چیز در آن بهطرز وقیحانهای مجاز است."
این همان بار گران است که به وعدۀ تکرار جهان در آخرت، شتر بر دوش خود میگذارد که زمانی، در یک مکانی دیگر به حسابها رسیدگی شود و عدالت برقرار گردد، همان عدالتی که نیچه آن را سنگ محکی با ارزش نمیداند و آن را زیر سؤال میبرد. (در مثال ژان والژان و دزدیدن قرص نان) نیچه عدالتی را که زورمندان بر تهیدستان القا کردهاند تا به مقاصد خود برسند، سنگ محک زورمندان در طول تاریخ میداند، آن را معیار درستی نمیداند و ارزشی برای آن قائل نیست و به جای آن معیارهای انسانی و زیباشناسانه را معرفی میکند. این همان بازگشت ابدی است که نیچه آن را سنگینترین بار هستی میدانست.
میلان کوندرا اساس فکریاش را بر پایههای پدیدارشناسانه و خداناباورانۀ اگزیستانسیالیستها و تحت تأثیر شدید نیچه استوار میکند. در همان صفحات اول رمان "بار هستی" خواننده با فلسفهای مواجه میشود با بنیادهای دروغین هستی مانند باری که زورمندان بر دوش شتر میگذاشتهاند سپس کوندرا با "شیر شدن" و برخورد با اژدهایی که هزاران پولک صدفمانند بر خود دارد، خود را درگیر میکند.
سنگینی دشوار یکی از نمونههای بار هستی نیچهای، متبلور در "افسانۀ سیزیف" است که روزمرگی تحملناپذیری را خدایان بر او تحمیل میکنند. به فرمان خدایان سیزیف محکوم شد بقیۀ عمرش سنگ بزرگی را هر روز از پایین کوه به بالای کوه ببرد؛ یک زندگی پوچ و بیحاصل و پر از رنج برایش مهیا کردهاند. در "افسانۀ سیزیف آلبر کامو" مخاطب به این نتیجه میرسد که جهان روزمره برای سیزیف هم انگیزۀ زنده بودن را آنچنان تقویت میکند که سیزیف تن به آن میدهد و درصدد آن برنمیآید که روی زندگی خط بطلان بکشد و خودش را از صفحۀ هستی محو کند. در برخی افراد محافظهکار میتواند رنج بار هستی تا اندازهای کاهش پیدا کند. او میتواند با تن ندادن به بعضی از خواستههای انسانی و تکیه بر عقل و منطق، این رنج را کاهش دهد ولی همچنان رنج به قوت خود باقی است. نوعی از منطق انسانی توصیه میکند با زمین گذاشتن تعلقات و تعهدات بار هستی را سبک کنیم. اپیکوریان در یونان و خیامیان در ایران از این اندیشه پیروی میکنند و میگویند چون پایان کار جهان نیستی و مرگ است، چه دلیلی دارد که تعهد و تعلقپذیر باشیم.
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
پیروان اپیکور نیز بر این عقیده هستند که انسان باید در لحظه زندگی کند. آرامش در لحظه را به شرطی میسر میدانند که بار تعلق را زمین بگذارند. غالب این افراد به ازدواج و تشکیل خانواده تمایلی ندارند. چون نمیخواهند زیر بار تعهد تأهل و تشکیل خانواده بروند. اساسا از هرچه رنگ تعلق بپذیرد، دور میشوند چون معتقدند هر تعهد و مسئولیت پذیری و یا تعلق خاطر بار و رنج هستی را افزون می کند. این افراد پیرو زندگی کردن در لحظه و شاد بودن حتی با حداقل امکانات هستند. آنها عقیده دارند زندگی مثل جریان یک رودخانه است که تکرار نمی شود پس اگر قرار است هر پدیدهای را یک بار تجربه کنیم، نباید در انتخاب خود سختگیر باشیم و اینگونه بار هستی را سبک میکنند.
زیر بارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
راوی کوندرا در رمان بار هستی، اگزیستانسیالیستی است که سبکی بار هستی را هم تحملناپذیر میداند آن موقعی که در زندگی معنایی وجود نداشته باشد و به دنبال رهایی از رنج این سبکی، انگیزهای را میطلبد که به زندگی معنا ببخشد. کوندرا این معنا را در عشق جستجو میکند و در شبکۀ استدلالی رمانش به آن میپردازد (کاراکتر توماس). نقطۀ مقابل این اندیشۀ بازگشت ابدی نیچه در رمان مطرح است که میپندارد زندگی یک حرکت دوار است که از نقطهای شروع میشود و در این حرکت دایرهوار به همان نقطه ختم میشود و بارها تکرار میشود، تکراری از نوع دیگر؛ در این حرکت دوار بارها با اشخاص تکراری روبهرو میشویم و به کارهای تکراری میپردازیم. روزها و شبهای بیشماری را تکرار میکنیم، بارهای بیشماری به حمام میرویم، با اشخاص تکراری بیشماری صبحانه میخوریم و معاشرت میکنیم، بارهای بیشماری با همکاران خود برخورد میکنیم و لحظات تکراری بیشماری را طی میکنیم پس باید در انتخاب خود سخت دقت کنیم تا برایمان غیرقابل تحمل نشود؛ مثلا اگر قرار باشد با فردی همخانه یا هممحل شویم و یا کسی را برای همسری انتخاب کنیم که در این تکرار با ما شریک شود باید بسیار دقت کنیم تا این هستی پرتکرار برایمان تحملپذیر باشد. نیجه میگوید هر انتخابی بار مسئولیت سنگینی را بر دوش ما میگذارد و باید در آن انتخاب سخت دقت شود، در این رمان انتخاب یکی از این دو گزینه مطرح است، گزینۀ سوم ایدۀ میلان کوندرا است.
برای این منظور کوندرا چهار کاراکتر انسانی و همراهی حیوانی (سگ) را انتخاب میکند. حیوان را از آن جهت مطرح میکند تا چگونگی بیرحمی انسانها نسبت به حیوانات و نگرش حیوانآزاری را در رمان پی بگیرد. با توجه به بارز بودن نقش افکار و فلسفۀ نیچه بر فضای رمان، ماجرای نیچه و در آغوش گرفتن سر اسب و تضرع نیچه در ذهن مخاطب برجسته میشود که با این عمل برای اظهار نظر رنه دکارت، از اسب طلب مغفرت کرد چرا که دکارت بیان کرده بود که حیوانات ماشین و فاقد روح هستند و احساس درد نمیکنند و این تخم لق را در دهان برخی انسانها شکست و به آنها این ذهنیت نادرست را داد که حیوانآزار باشند. ■