آنگونه که از تاریخ بر میآید، انسان در گذر از وضعیت موجود با اتصال به امری والا یا حتی بدون آن، در جنبشی از سر رنجهایی انسانی، تن به گذر از مرزهای سبعیت داده تا با فرض گذر از درد و تأویل مرگ، از گذار قربانی گری در تدوین سلسله جنبان رستگاری با وهم دستیابی به تعالی، انسان را به آرامشی که غایت خواهشمندی هرکسی است و خوشبختی نامیده میشود، برساند. «باتای» در مقالۀ قربانی گری بدین مقوله اشاره کرده است که باستانیان فکر میکردند که جهان الاهی را میتوان با پرداخت قربانی یا هدایا راضی کرد.
مسیحیان این ایده را از باستانیان گرفتند و بعد از آن «سرجیمز فریزر» ایده آنها را گسترش داد که در «از خود گذشتگی» راهی برای رسیدن به نتایج متعالی است.
در رمان «طوطی» با طرازنگاه جامعه شناسانه که «تن» ابژۀ شناسه مندی برای رهایی از انقیادهای اجتماعی بازنمایی شده است، آنچه زنان فاحشۀ درون این اشویتس-شهر نو-را مبادی مناسک قربانی گری مینمایاند؛ وحدت اشتراکی است که فرد را از سوژۀ جنسی، بدل به مسیح مینماید تا با اشتراک «تن» در شب خوابی اجتماعی، شهر کهنه را از گناه مبرا کند.
این کشتار هویت، در مسلخی به نام «شهر نو» در رمان «طوطی» ارجاعی ضمنی به وضعیت «مکان مطرود» در نگاه تطبیقی با اشویتسی است که «آگامبن» آن را بازنمایی کرده است.
زیرا «شهر کهنه» یا همان اجتماع، برای اعتلا و رفع بلاهایی که از تفکر ایدوئولوژیکی و عقاید قرار دادیاش برخاسته است، اشویتسی از زنانی را در بطن خود به تصویر میکشاند که معادلی از تصفیه خانه در کارخانه انسانی است.
«باتای» در تشریح مقولۀ قربانی گری به افتراق قبیلهای از جامعه میپردازد که دچار انزواییاند که از گسست نور و تاریکی سخن میگوید و تطابق تأویلی آن در رمان «طوطی» را میتوان به تقابل مرگ و زندگی در اجتماع مفروض «ذکریا هاشمی» پیوست داد که در آن «شهر نو» تکهای گسسته از اجتماع مریض است که شبیه دفع بلا یا چشم نذر به بیرون ریخته شده است.
و حتی میتوان آن سیاهی را به مغاک «اوریدیس» و بازگشت هر شب «هاشم» و «بهروز» دو شخصیت رمان «طوطی» به «شهر نو» را به قربانگاه، با نگاه «اورفه» به زعم فروروی در مرگ، بازخوانی کرد.
در رمان «طوطی» هر کدام از زنها در باشندگی حضور خود در «شهرنو» در خانههای اجتماعی و تن فروشی جمعی، در انزوایی فردی دچار تقلا برای رهاییاند و این تقلاها از آنجا که زندان در درون فرد تعبیه گشته، عبور از انقیاد میسر نیست و تک تک آنها قربانی بخش اجتماعی تن هرزه و همچنین تکه و تفالهای از اجتماع و نگاه رادیکالی و ایدولوژی زده و تقید مندی های قراردادهایی هستند که حضور آنها را دور انداخته است و یا با نگاه تصحیح شده میتوان گفت قربانی کرده است.
این باور، هستن آنها را به «آلت» تقلیل داده است و به قول «کتی اکر» در کتاب «الجزایر» اسامی زنها نیز با معنامندی ارجاعی به تن فروشی ِ زیستگاه و فعلیتشان تعریف میشود مثل «اقدس مراغهای» و «اقدس بچه دار» و در واقع لفظ «هرجایی» صفتی است که اسامی را از تعلق و تقید یا هر پیوستی که سبب انتساب به اصالت فرد میگردد تهی میسازد.
در این نگاه، دیگر «من» اهمیتی ندارد و تک تک افراد در انزوایی که بیهودگی بودنشان را استمرار بخشیده با حبس خود در زندان «شهرنو»-اشویتس-به زیستی کرم وار تن دادهاند که پروانگی را با پراندنشان توسط کرمی دیگر-«هاشم»-آرزو دارند و در واقع دچار توهمی از آزادی هستند که در بیرون از دیوارهای قلعه آن را بازیابند. اما چنانکه در شخصیت «هاشم» که بیرون از شهرنو در زیستی تقلامند زندان، درونی شده، آزادی در واقع ابژهای فراتعریف و بی تأویل است.
در رمان «طوطی» گسستن و اضمحلال هویت، در انسان ِتهی، روایتی داستانی یافته است.
زنان و مردان «شهرنو» که ((ذکریا هاشمی)) با دیالوگهای تیپ سازی شده، فضای گفتگویی سطحی را بین آنها تصریح کرده، قلمروی انزوای انسانی را در فضایی که هویت انسانی
مطرود و زندان در درون هر فرد تعبیه گشته است، بازنمایی میکند.
و تسلیم شدگان «شهر نو» به قول «آگامبن» حتی برای امر «شهادت» نیز تقلایی ندارند و رهایی و ازادی اینجا دیگر از ابژگی فرا روی کرده و انسانها در تنگنای فضایی درونی دچار اردوگاهاند.
دیالوگهای رمان «طوطی» آستانۀ فهم رنج را در کلونی آدمهای بد یا هرزه کوتاه میکند. و درک ناکامی در روابط جنسی و نوشانوش مستمر، تقلیل مییابد.
اما آنچه از بازنمایی این گفتگوها و سیاهی گسترش یافته در فحوای رمان بر میآید؛ رنجی است که از روابط کلامی بین کاراکترها بیرون زده است.
در کل، تأثیر ثقیل اینگونه زیستن از کلمات بیرون می زند و رابطهای دو پهلو و ساتوری در کلمات، بین کاراکترها در روایت داستانی عقب رانده میشود تا تهییج هماغوشیها و مست و پاتیل شدنشان به زعم تفریحات و سرخوشی، حسی شبیه چرکی عفن در خواننده سر بازنماید.
تعامل بین کلمهها، حرفها، دعواها، گریهها، تصاویر، فضا، سکوت و لال شدنهای کاراکتر، جیغها و چاقو خوردنها و مرگها در رمان «طوطی» ضربههای مستمری است که امکان «شهادت» را در اردوگاه به نظاره نشستهاند.
شهادتی از سبعیتی قربانی شدن و بازخوانی پروندۀ تسلیم شدگان تاریخی که هم اکنون نیز ادامه دارد و تصفیه خانه به تمام کارخانه تفویض و گسترش یافته است.
رمان «طوطی» بازنمایی قبیلهای مطرود از جامعه است که با نازیبایی امر مستهجن، امر زیباشناختی «شهادت» را تصریح میبخشد.
زیرا در هر زندان کسی هست که علیرغم سوم شخص شدن به روایت قربانی گری به اجتماع جلاد شهادت دهد.
در رمان «طوطی» جهانی روایت داستانی یافته که در نازیبایی «شهرنو» آزادی را به چالش میکشد. ■