یادداشتی تحلیلی بر رمان «غریبگی و بازگشت» نویسنده «فاطمه دریکوند»؛ «رؤیا مولاخواه»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

roya molakhah

امیل بنونیست معتقد بود در داستان واقعیت‌ها و حوادث در زمان رخ می‌دهند و نویسنده یا سوبژه در آن دخالت و شرکت ندارد. رمان «غریبگی و بازگشت» روایتی از رویداد ماجرایی است که در زمانی از اتفاق افتادنش داستانی شده است.

غریبگی و بازگشت، نوشتۀ فاطمه دریکوند، اول زمستان 1398 از انتشارات امید صبا در 366 صفحه منتشر شده است. رخدادها در این کتاب با روایتی مستقیم در خط زمانی پیش می‌روند و صحنه‌ها، بازی کاراکترها را در وضعیتی دوگانۀ شهری و روستایی در تلفیق مدرنیته و سنت با کاراکترهایی که در هر دو سبکِ زیست به تقابل یکدیگر می‌روند، نشان می‌دهد تا با تیپیکال‌کردن ذهنیاتشان باورپذیر گردند. نویسنده با بستر رویدادی که در زیست زن‌های داستانی‌اش پدید آورده است، تعامل نسل‌ها را در دیالوگ‌هایی که بین کاراکترها جاری است، به رخ خواننده می‌کشد تا دیالکتیکی از هنرنمایی عشق و صیانت زن را در بازیابی زن مدرن که اتفاقاً معلم تاریخ نیز هست، در ارجاع به سرزمین آبا و اجدادی‌اش که منشأ تاریخی نیز دارد، به تصویر بکشد. سبک دریکوند در تبیین روایت باتوجه‌به تقسیم‌بندی ژُنت از نگاه افلاطون در دستۀ سوم روایتمندی قرار می‌گیرد به‌گونه‌ای که راوی در داستان حضور دارد؛ اما شخصیت متمرکزی ندارد و زاویه دید مدام بین کاراکترها توزیع می‌شود. «من» در روایت کتاب سوم شخصی است که دانای کل آن را از فرض درونی چند کاراکتر اصلی به خواننده می‌نمایاند. تکثر شخصیت‌های فرعی در رمان، سرعت پیش‌رونده و هیجان خواننده را محدود به رویدادهایی می‌نماید که در تسهیل روابط بین شخصیت‌ها سنگ می‌اندازد و جزئیات در منویات اتفاق آنچنان مبسوط و مکرر پیش‌رفته که کدها و نشانه‌های نیتمند مؤلف را گسسته و رازها، پیش از برملاشدن، دچار تعویق می‌گردند. از نقاط قوت داستان ریشه‌های اصالت‌محور فضایی روستایی است تا شخصیت گل‌انار در ضمن بازتعریف خود به‌عنوان زنی سنتی با هم‌خوانی نیتمند مؤلف برای صحه‌گذاری بر اصالت زنانی سنت‌گرا و دردهای اجتماعی از گذار مردسالارانه در زیستِ بومی‌شان چنان در داستان

راست‌نمایی شده باشند که خواننده به داستانی‌بودن آن شک کند.

دریکوند با سوژۀ طلاق و پیامدهای تنهازیستی زن در جامعه‌های بسته، خیانت و وفا را به چالش داستانی می‌برد. منطق داستان، پیروزی عشق بر نفرت است. دریکوند می‌کوشد تا با فهم همگان، پلی از گذشته تا اکنون را در داستان به خواننده بنمایاند که زن امروز از آن گذشته و من خویشتن را گذار از تجربه‌های زنان گذشته ساخته و فراهم آورده است. تقابل صنم که معلم تاریخ نیز هست و دخترش مهرناز که جامعه‌شناسی خوانده و گل‌انار که استعاره‌ای هدفمند از سنت و جامعۀ بستۀ دیروز نیز هست، فهم اخلاقی رمان را با منطق روایت هم‌سو می‌نماید تا دیالوگ‌ها از شعار و سوبژگی به باورپذیری و فهم برسند.

دریکوند دیالوگ‌ها را ضمن زبانمندی برای مکالمه، به‌عنوان دلالت رویدادها در داستان اعمال می‌کند. به‌گونه‌ای که

دلالتمندی کاراکترهای غایب را نیز کرده باشد. ایرج، همسر صنم، در غیبت حضور غیرموجه خود که فقط در دیالوگ‌های بین صنم و مهرناز بازنمایی می‌شود در کنش پیکربندی‌شده روایت در فراشد خواندن، نمایانده می‌شود. این استراتژی خاص مؤلف است که جهت‌گیری سویه‌مندی را نسبت به غیبت ایرج در خانواده را شکل می‌دهد تا در پایان ایرج خود را از پس تمام اتهامات نبودنش وانماید و علت‌ها برملا گردند. هرچند شگردهای تبیین داستانی از پلات تا دیالوگ‌ها و فضاسازی رمان در داستانی‌شدن رویدادها همچنان که ریکور در کتاب واین‌بوت گفته است با نظریه بیان داستان همسوست و فراشد روانی شخصیت‌ها و کنکاش بین آن‌ها سویه‌های روایت را باورپذیر ساخته، اما مناسبت بین خواننده و اثر قطعی نیست؛ زیرا دلایل انفصال خانواده بیشتر بر فضایی روانشناسیک برتابیده می‌شود و کلیشۀ فرض بر خیانت نمی‌تواند تا گسستی طولانی بر دوام خانواده بینجامد. مؤلف در این کتاب می‌کوشد تمامیتی خودانگیخته از جهان زن را در داستان از تظلم‌های سنتی تا مدرن به خوانندۀ امروز آشکار کند؛ اما تعلیق پایان داستان در گرۀ ابتدایی داستان از نبودن مرد خانواده همچنان در داستان سنگینی می‌کند و این تعلیق بر شانه‌های فهم خواننده باقی می‌ماند. ■

یادداشتی تحلیلی بر رمان «غریبگی و بازگشت» نویسنده «فاطمه دریکوند»؛ «رؤیا مولاخواه»