انتشارات جمکران / 282 صفحه / چاپ اول، تابستان 1401 / 98 هزار تومان
رمان «به نام مادر»، داستانِ یکی از تیزپروازان و سلحشورانِ سرزمین ایران است؛ که سی و دومین بهار زندگیاش، همزمان شد با مهمترین حوادث تاریخ قرنِ گذشتۀ سرزمینِ مادریاش.
وقتی خواستند در دادگاه انقلاب به جرمِ مشارکت در کودتای نقاب (کودتای نوژه) حکم اعدام برایش ببرند، همچون دماوند، راست قامت در مقابل حاکم شرع دادگاه انقلاب ایستاد و محکم گفت: «من را اعدام نکنید... من را به عنوان یک سپر انسانی در میدان جنگ استفاده کنید؛ یا مرا از هواپیما به همراه بمب بر سر دشمنان بیاندازید و یا مواد منفجره را به من ببندید تا به خاک دشمن حمله کنم ... بگذارید مرگم سودی داشته باشد....» درخواستش به گوشِ خمینی رسید. با درخواستش موافقت شد و به گردانِ پرواز بازگشت.
ابوالفضل در اولین روز جنگ در تاریخ اول مهر 1359 در عملیات کمان 99 (بزرگترین عملیات نیروی هوایی ارتش) شرکت کرد. در این عملیات، 200 هواپیمای جنگی حضور داشتند. 140 هواپیما از پدافند هوایی ساخت شوروی در عراق عبور کردند و دهها فرودگاه و آشیانۀ نظامی ارتش عراق را منهدم کردند. این عملیات آنقدر بزرگ و غیر قابل پیش بینی بود که صدام تصمیم گرفت در همان هفتۀ اول از ادامۀ جنگ منصرف شود. طارق عزیز (معاون و از مشاوران نزدیک صدام) تلفنی با بختیار تماس گرفت و گله کرد؛ آمار غلط از تعداد خلبانان و هواپیماهای ایرانی دادید. چون صدام و طارق عزیز، تصور کرده بودند در دادگاه کودتای نوژه، 300 خلبان را اعدام کردند و ارتش ایران، خلبان و نیروی هوایی ندارد!
صدام برای سرِ ابوالفضل جایزه سنگینی تعیین کرده بود؛ زیرا او بهترین خلبان لیزر ایران و یکی از بهترینها در جهان بود. اف – 4 و اف – 5 را شجاعانه در ارتفاع پست چنان پرواز میداد که میتوانست به راحتی روی سر دشمنانش شیرجه برود و تیغ بالِ هواپیمایش روی سر دشمنانش تیغ بیاندازد. او تنها خلبانِ ایرانی بود که در مانور هوایی، هواپیما را از زیر پلِ ورسک رد کرد و از شاه به خاطر چنین نمایشِ شجاعانهای ساعت طلا جایزه گرفت. در پنجمین هفتۀ جنگ ایران و عراق، در 2 آبان 1359 هواپیمای ابوالفضل مورد اصابت موشک قرار میگیرد. هر دو خلبان اقدام به اجکت مینمایند. خلبانهای عراقی برخلاف کنوانسیونهای بینالمللی که برای چتربازان در آسمان، تأمین جانی قائل هستند، سرگرد ابوالفضل مهدیار و کمک خلبانش را هدف رگبار مسلسلهای خود قرار میدهند و پیکر بیجان ایشان در دلِ خلیج فارس فرو می افتد.
رمان «به نام مادر»، تابستان امسال توسط انتشارات جمکران در 282 صفحه وارد بازار کتاب شد. میثم موسویان متولد سال 1362 است. سال گذشته برای نگارش رمان «بی نام پدر» نامزد جایزه ادبی جلال شد.
«به نام مادر» یک رمان تاریخی و اجتماعی است که نویسنده بر اساس دلاوریهای یکی از سربازان شجاع این آب و خاک نوشته است. تخیل نویسنده هم نیز در شکل گیری کتاب و به جذابیت داستان تأثیر بسزایی داشته است.
«به نام مادر»، داستانِ پُرکشش و جذابی است. با تمامِ این تعاریف، ایرادهایی بر این کتاب وارد است. مثلاً شخصیت روانی و محمد که در شکل گیری مسیر داستان بسیار پُررنگ ظاهر میشود؛ یک شخصیت میانی است که آغاز و پایانش برای خواننده کاملاً نامشخص است. و یا استفاده از برخی از شخصیتهای تاریخی مانند یوسف و زلیخا و یا شخصیتهای اسطورهای مانند سیاوش و ضحاک کاربرد چندانی در داستان ندارند. چه خوب بود، استفاده از این شخصیتها تنها به ذکر نامِ آنها منتهی نمیشد و نویسنده از ویژگیهای روانشناسی کهن الگوها و شخصیتهای اسطورهای در داستان، به ویژه برای شخصیت اصلی داستان استفاده میکرد تا همذات پنداری دو شخصیت سیاوش و ابوالفضل برای خواننده سهل میشد.
نکتۀ آخر به اعتقاد من به عنوان یک خواننده این است که نویسندهها نباید در نگارش داستانهای تاریخی و قهرمانانۀ ملی، باورها و اعتقادات خود را دخیل کنند؛ زیرا این شخصیتها، قهرمانان ملی هستند و متعلق به همۀ مردمِ ایران با هر گرایش و باور مذهبی. نویسنده نمیتواند شخصیتهای تاریخی را به شخصیتهای خیر و شر دینی و باورهای خود تقسیم کند؛ زیرا «به نام مادر» یک رمانِ تاریخی و اجتماعی است و نه رمانِ دینی.
در پایان کتاب، و همچنین در بخش میانی داستان المانهای دینی به کار رفته است که چه خوب بود نویسنده از حال و هوای عاشقانه و دخالت عواطف و احساسات دینی در نگارش داستان تاریخی فاصله میگرفت. ■