مقاله «ایجاد و شدت ترس در داستان» «مهدی عبدالله‌پور»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

mehdi abdolahpoor

همه نویسنده‌ها در شُرف داستان‌نویسی، با صحنه‌هایی در داستان خود مواجهه می‌شوند که سرشار از حس است و در صورت منتقل نکردن آن حس به مخاطب، ضعف تلقی می‌شود. دوتا از این حس‌ها، اضطراب و ترس است.

زمانی که اسمی از اضطراب یا ترس ما را متوجه می‌کند، شاید بار معنایی آن دو را یکی بدانیم و تفاوت چندانی برای‌شان در نظر نگیریم اما در علم روان‌شناسی، تفاوت عمیقی بین اضطراب و ترس وجود دارد:

اضطراب مربوط به آینده است و ترس مربوط به اکنون

مثال: آینده شغلی، نوید را مضطرب کرده است. (اضطراب و آینده)

مثال: چراغ خانه اُمید خاموش است و او از تاریکی می‌ترسد. (ترس و اکنون)

زمانی که برخی داستان‌ها به ویژه داستان‌های نوقلم‌ها را می‌خوانیم، سکانس‌هایی به چشم می‌آید که نیازمند نمایش حس یا معنا بوده اما نویسنده، بسیار ساده و گذرا آن را به رشته تحریر درآورده.

نکته: برخی سکانس‌ها وجود دارد که نیازی به تمرکز بیش از حد روی آن نیست. درنتيجه باید ابتدا دست به کشفِ هدفِ سکانس‌ها بزنیم و بعد برای اجراسازی اقدام کنیم.

ترس، یکی از حس‌هایی‌ست که پرداخت صرف به آن، شاید جذابیت و تاثیرگذاری ایده‌آل ما را ایجاد نکند و همچنین ممکن است درصد رضایت‌بخشیِ مخاطب‌ را کاهش دهد.

نکته‌ای که در این مقاله هدف قرار می‌گیرد، ساختن چند محرکیِ حس《ترس》است. البته که《ترس》متغیری برای این مقاله‌ به حساب می‌آید و قطعا موضوعات این مقاله  به حس‌ و واکنش‌های دیگر هم قابل تعمیم است.

طریقه ساختن استرس در داستان:

۱. کنش فردی: این روش، ساده‌ترین راه برای پرداخت حس ترس است و در داستان‌های کلاسیک به وفور دیده می‌شود.

در این نوع، تنها یک محرک برای اینجا ترس وجود دارد و ابراز آن به صورت تصریحی پرداخت می‌شود.

مثال: زنگ گوشی‌ متوجه‌اش می‌کند. سمت آن می‌رود. جواب می‌دهد و چیزایی رو که می‌شود، ترس به جانش می‌اندازد. تند و بی‌درنگ از خانه خارج می‌شود.

نکته: همیشه این محرک انسان نیست و شئ هم می‌تواند نقش تحریک‌کننده حس مورد نظر را ایفا کند. مثال: ارسلان در زورخانه نشسته است و تا صدای ممتد زنگوله بالای سر مرشد

را می‌شود، خشکش می‌زد و می‌ترسد و خودش را سفت‌تر به پدر خود می‌چسباند.

در مثال بالا درست است که عامل یا مشوق صدای زنگوله انسان است اما پیامد آن مهم است مانند صدای زنگوله برای این مثال.

۲. کنش و واکنش‌ دیگرفردی:

در این روش، محرک، مستقیم برشخصیت مورد نظر اثر نمی‌گذارد و این اتفاق، غیر مستقیم پیش می‌آید.

نکته: این کنش و واکنش‌ها می‌تواند مرتیط با شخصیت داشته نباشد و برعکس امکان دارد هدف بحث، شخص باشد.

مثال: مژگان به دعوای پدر و مادرش گوش می‌دهد که دارند درمورد او حرف می‌زنند.

مادر می‌گوید:《مگه من خواستم اینجوری بشه؟》

پدر می‌گوید:《پس حتما دلیلش ژنتیک منه! توی فک و فامیل ما یه اوتیسمی نداریم.》

《حالا که چی؟ منظورت؟》

《باید جدا بشیم. بچه‌ات رو بردار و برو هرجا می‌خوای.》

《اون دخترته. نکن اینجوری. دست خودش نیست.》

《الان می‌رم وسایلش رو جمع می‌کنم چند روز خونه بابات بمونه.》

مژگان بی‌معطلی در اتاقش را قفل می‌کند و به در تکیه می‌دهد و از پاهایش را در دل جمع می‌کند.

مثال: کریم رو صندلی نشسته و به گفتگوی آن‌ها گوش می‌دهد.

سرهنگ می‌گوید:《چیکار کرده؟》

سرباز می‌گوید:《دزدی کرده.》

《فعلا بندازش زندان تا صبح بررسی بشه.》

کریم با شنیدن《زندان خودش را در صندلی جمع می‌کند و تند ناخن‌هایش را روی دسته صندلی می‌کشد.

۳‌. فضا: بسیار اوقات برای ایجاد ترس، به فضا احتیاج است

 که درون فرد را تحریک کند تا این احساس فعال شود.

مثال: دُرنا دومین شبی است که در خانه اجاره‌ای تنها مانده است و گلناز هم دانشگاهی او که با هم اینجا را اجاره کرده بودند، برای چند روز به شهر خودشان رفته. ساعت دو شب، صدای جیغ زنی را می‌شنود. صدای جیغ زن با صدای《عوعوی》سگان یکی می‌شود. قلبش تند می‌زند و عرق می‌کند. قفل‌های در را چک می‌کند. آب دهانش را زورکی قورت می‌دهد.

مثال: علی در راهِ رفتن به خانه است که ناگهان رعد و برق آسمان را روشن می‌کند و صدای غرشش گوش را پاره می‌کند. او با شنیدن این صدا، پا به فرار می‌گذارد و حتی پست سرش را هم نگاه نمی‌کند.

۴. صحنه و موقعیت: صحنه‌ها هم مانند موارد بالا، محرکی برای ایجاد ترس می‌شود.

مثال: امیر و سهیل باهم دعوا می‌کنند. نازنین جیغ می‌زند و می‌گوید:《تورو خدا نکنید. خواهش می‌کنم. التماس می‌کنم.》

مثال: علی همراه گردان برای جنگ به جلو می‌رد. او شانزده ساله است و برای آمدن به جبهه فرار کرده است. به خاکریزی می‌رسند ناگهان یکی از تانک‌های دشمن را می‌زنند.

او با دیدن این صحنه قلبش تند می‌کوبد وعرق می‌کند و دستش را سفت مشت می‌کند.

۵. نثر و ویراستاری: شاید این گزینه کم‌اهمیت تلقی شود اما به‌حتم در پرداخت و انتقال ترس و استرس کاربرد دارد که در زیر درج شده است:

۱. جملات کوتاه حس ترس را خوب منتقل می‌کند.

۲. استفاده کمتر از ویرگول: اگر خیابان را متن در نظر بگیریم، ویرگول سرعت‌گیر آن خیابان است و متن را مکث می‌دهد تا مخاطب نفس‌گیری کند و بعد ادامه دهد؛ بنابراین، برای ساختن حس ترس، کمتر از آن استفاده می‌کنیم.

مثال: از دستش فرار کرد. کوچه‌ها را دوید. تند. پشتش را دید زد.‌ دوباره دوید. ادامه داد. بی‌درنگ. عرق کرده‌ بود.

۶. دیالوگ یا مونولوگ: گاهی ابراز ترس، به کمک دیالوگ یا مونولوگ انجام می‌شود که متفاوت‌تر خواهد بود.

مثال: فریدون، برگه را جلو احمد می‌گیرد و می‌گوید:《بیا دیدی...طلاقش رو ازت گرفته. غیابی.》

احمد دست روی پیشا‌نی عرق کرده‌اش می‌کشد و می‌گوید: 《نه نه این درست نیست نه...م...م...من باور نمی‌کنم. او…او…اون دوستم داره.》

مثال: اصغر می‌گوید:《تو پول من رو خوردی. تو خوردی آشغال.》

《نه باور کن من کاری نکردم. ببین برات توضیح می‌دم. باور کن اینجوری که فکر می‌کنی نیست.》

تمام این توضیحات گفته شد تا به این نکته برسیم که برای انتقال حس ترس، شاید صرفاً استفاده یکی از آن عناصر بالا کافی نباشد و برای باورپذیری و تاثیرگذاری آن بر مخاطب، مستلزم ترکیب عناصری باشد تا شدت ترس را افزایش دهیم.

بسیار سکانس‌ داستانی وجود دارد که عنصرهای استفاده شده در آن، متناقض با یکدیگر است.

مثال: فردریک توی کافه نشسته و دارد قهوه می‌خورد و آهنگی آرامش‌بخشی گوش می‌دهد. همین لحظه صدای زنگ گوشی، او را متوجه می‌‌کند. جواب می‌دهد:《بله》

《آقای فردریک؟》

《بفرمایید》

《به پسرت زنگ زدی؟》

《پسرم؟ منظورت جونزه؟》

《خبری داری ازش؟》

《الان باید توی خوابگاه باشه. ببخشید شما کی هستین؟》

تلفن قطع می‌شود. فردریک با آن تماس می‌گیرد. بوق می‌خورد اما جواب نمی‌دهد. با جونز تماس می‌گیرد. او هم جواب نمی‌دهد.

کت آویزون شده از صندلی را برمی‌دارد و سمت در خروج کافه می‌دود.

در مثال بالا ترس شخصیت ایجاد شد اما شاید شدت ترس کم بود.

شما فکر می‌کنید چه عنصری باعث تضعیف شدت ترس شده بود؟

جواب: موقعیت. زیرا کافه مکانی آرامش‌بخش است و نویسنده‌ باید شخصیت را در موقعیتی قرار می‌داد که با ترس آن مرتبط باشد.

مثال بالا را به نحوی دیگر می‌نویسیم:

مثال: ساعت دو شب است. مرد خوابیده که ناگهان صدای زنگ گوشی بیدارش می‌کند. جواب می‌دهد:《بله؟》

《آقای فردریک؟》

《بفرمایید》

《به پسرت زنگ زدی؟》

《پسرم؟ منظورت جونزه؟》

《خبری داری ازش؟》

《الان باید توی خوابگاه باشه. ببخشید شما کی هستین؟》

تلفن قطع می‌شود. فردریک با آن تماس می‌گیرد. بوق می‌خورد اما جواب نمی‌دهد. با جونز تماس می‌گیرد. او هم جواب نمی‌دهد.

همسر مرد بیدار می‌شود و چراغ کم‌نور سرخ‌رنگ را روشن می‌کند. 《چی شده؟》

مرد بدون جواب، لباس‌هایش را می‌پوشد.

زن جلو مرد می‌ایستد و می‌گوید:《با تو هستم...چی شده؟》

《یکی زنگ زد...از جونز می‌پرسید. می‌گفت به‌ش زنگ زدی یا نه. از این چرت و پرت‌ها》

《کجا می‌ری؟》

《برم اداره پلیس》

《من هم می‌آم.》

در نسخه دوم مثال، چند موضوع تغییر کرد:

۱. تغییر موقعیت: موقعیت خانه به این علت که کافه مکان عمومی است و مرد لباس‌هایش را پوشیده و راحت می‌تواند پیش پلیس برود اما خانه مکانی است که شخص در بیشتر مواقع لباس بیرونی تن نکرده بنابراین نویسنده می‌تواند ترس و استرس و نگرانی شخصیت را، هنگام لباس پوشیدن هم انتقال دهد و شخصیت را در موقعیت آماده وارد نکند.

۲. زمان: زمان مثال اول خیلی دیر نیست اما مثال دوم، نصف شب است و این مرد، از خواب بیدار می‌شود و  درحالت نیمه هوشیار با شخص پشت خط تلفن حرف می‌زند و شوکه‌شدن و ترس را بهتر می‌شود انتقال داد.

۳. نور: خود اون نور قرمز هم می‌تواند ترس و استرس را به آن صحنه وارد کند.

۴. فرد ثانویه: منظور از فرد ثانویه، همسر مرد است که پس شخص پشت خط تلفن، از مرد می‌خواهد توضیح دهد چه شده که این اصرار به توضیح می‌تواند ترس و دستپاچگی شخصیت مرد را شدت دهد.

مثال: زن کتری را روی شعله اجاق می‌گذارد و سمت شیر آب می‌رود و دست‌هاش را می‌شوید. همین لحظه صدای زنگ گوشی‌اش به صدا درمی‌آید، سمت آن می‌رود. جواب می‌دهد. و متوجه می‌شود شوهرش تصادف کرده است. همین لحظه صدای زوزه کتری سکوت را می‌شکند. آن را خاموش می‌کند و بعد مانتو را از روی چوب لباسی بر‌می‌دارد و از خانه خارج می‌شود و با ماشینش سمت بیمارستان می‌رود. در راه پاهایش را با تمام قدرت روی گاز فشار می‌دهد. عرق تمام تنش را گرفته است.

نسخه دوم مثال بالا:

زن کتری را روی شعله اجاق می‌گذارد و سمت پیاز‌های پوست‌کنده روی اُپن می‌رود و آن‌ها را رنده می‌کند. چشمانش می‌سوزد. تند پلک می‌زند اما بی‌فایده است. همین لحظه صدای زنگ گوشی‌اش به صدا درمی‌آید، سمت آن می‌رود. جواب می‌دهد. و متوجه می‌شود شوهرش تصادف کرده است. تلفن از دستش می‌افتد. هنوز چشمانش می‌سوزند. همین لحظه صدای زوزه کتری درمی‌آید. خاموشش می‌کند و بعد مانتو را از روی چوب لباسی بر‌می‌دارد و از خانه خارج می‌شود. سمت خیابان می‌رود تا ماشین بگیرد. ماشین‌ها تند از کنارش رد می‌شوند. زن جلو ماشینی می‌رود و می‌گوید:《آقا تورو

 خدا وایسا!》

راننده بوق می‌زند و می‌گوید:《از جونت سیر شدی زنیکه؟! نزدیک بود بزنم بهت.》

زن عقب می‌آید. گوشی‌اش راه نگاه می‌کند که ساعت دَه را نشان می‌دهد. دو گربه توی جوب باهم دعوا می‌کنند و صداهای گوش‌خراشی در‌می‌آورند. کیسه آشغال‌ها را پاره می‌کنند. زن خودش را در پالتو سفت می‌چپاند.

تفاوت مثال اول و دوم:

در مثال دوم:

۱. پیاز و سوزش چشم باعث شد شدت انتقال  اون فضای دستپاچگی و استرسی شدت بگیرد.

۲. صدای کتری:  فضای استرس را ساخت

۳. ماشین نداشتن: ماشین نداشتن زن، باعث شد شرایطش برای رفتن به بیمارستان بدتر و سخت‌تر شود و به مکانی شلوغی مثل خیابان ببرد که رد شدن ماشین‌ها با آن نورِاغلب زرد ، استرس و ترس را شدت دهد.

۴. دعوای گربه‌ها: دعوای گربه‌ها فضا را ساخت و تمام صداها درواقع نمایان کننده حس درونی زن در زمان کنونی بود.

۵. فصل: برای این سکانس، فصل سرما انتخاب شد زیرا تحمل سرما سخت‌تر از فصل‌های دیگر است و این شرایط برای این داستان مناسب است.

مثال: اتوبوس کنار پُلی ایستاد. زن پیاده شد. اتوبوس رفت. آنجا مانند بیابان بود. خلوت. تاریک.  زن با چمدانش راه افتاد. رفت تا به روستایی رسید.

نسخه دوم مثال بالا: اتوبوس کنار پلی ایستاد. زن پیاده شد. اتوبوس رفت. بادی سرد صورت زن را خنج می‌زد. زن راه افتاد. نفس‌هایش تندتر شده بود. صدا زوره گرگ‌ها را می‌شنید. ناگهان تریلی‌ای دید که با نور زرد دارد می‌رود. خود را بین سنگ‌های بزرگ پنهان کرد تا پیدا نباشد.

در مثال اول، این ترس بسیار ساده بیان شد اما نسخه دوم آن، چند ویژگی را در خود گنجانده بود:

۱. صدای زوزه گر‌گ‌ها که استرس و فضا را بیشتر کرده بود.

۲. جملات کوتاه که البته در مثال اول هم بود.

۳. سرما برای ساختن فضای کرخت و بی‌روح.

۴. تریلی: ممکن است مخاطب با خود فکر کند که آیا راننده، زن را می‌دزد یا اقدامی دیگر انجام می‌دهد؟ اتفاقاً زن هم مانند مخاطب‌ها این‌ سؤال‌‌ها در ذهنش ایجاد شد و به همین علت خود را استتار کرد.

نکته مهم: تمام مثال‌ها صرفاً برای آشنایی درج شد و نمونه‌ای خام بود که پرداخت کامل آن در این مقاله‌، امکان‌پذیر نبود.

مقاله «ایجاد و شدت ترس در داستان» «مهدی عبدالله‌پور»