یادداشتی بر رمان «حوالی خیابان سی تیر» نویسنده «رکسانا حمیدی»؛ «عماد عبادی»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

emad ebadi1

حکایت عشق و زندگی در حوالی خیابان سی تیر

رکسانا حمیدی در رمان "حوالی خیابان سی تیر " جریان سیال ذهنی و تکنیک بین الاذهانی را تجربه کرده است. تنش درونی شخصیتها و واگویه های دائمی آنها محور اصلی رمان است. زنان و مردانی که حرفهایشان را تبدیل به صدای درونی کرده‌اند و انگار گوش بیرونی شنوایی برای شنیدن وجود ندارد. جالب اینکه کاراکتر محسن خودش کلاسهای شنیدن مؤثر برگزار می‌کند.

حمیدی روایتها را جداجدا خوب به هم می‌بافد تا کلیتی منسجم بسازد و در این کار البته موفق است. نویسنده کدها یا نشانه‌هایی از افراد و موضوعات به دست خواننده می‌دهد تا هنگامه غرق شدن در درونی‌ترین احساسات و مگوهای افراد، قدرت تشخیص کاراکترها ممکن باشد مثلاً میترا عاشق نوشتن است و مامنش کافه تماشا، محسن دانش آموخته معدن است و رفیق شفیقی در آلمان داشته به نام منوچهر یا نسرین که نکته سنج و فضول است و دائم خبرهای دست اول دارد و میانه‌ها را با همین رفتار-عامدانه - بهم میزند یا کتایون که می‌خواهد آزمون دکترا بدهد و...

محور اصلی موضوع رمان، عشق و فراز و فرودها و اما و اگرهای آن میان میترا و محسن است که همسرش تهمینه ملکوتی همکار میترا و دوستانش یعنی کتایون و نسترن و مریم در یک شرکت کار می‌کنند.

روایت به خودی خود خطی است و هیچ پرش زمانی یا موضوعی وجود ندارد تا سایر موضوعات بطور مستقل رشد کنند و محتوا را غنی سازند. اگر گفت و گوها بین الاذهانی نبود احتمالاً تنشها و تقابلات هم بیشتر خود نمایی می‌کردند. هر کدام از شخصیتها در درون خود موضع گیری‌هایی دارد که در دنیای بیرونی نمود پیدا نمی‌کنند و شاید همین عامل، نقطه عطفها و گره افکنی و گره گشایی‌ها را آن چنان که باید پررنگ نمی‌سازد. کاراکترها بطور درونی درگیر مسائل هستند اما مخاطب کنشها و واکنشها را نمی‌بیند.

 رمان‌اساسا بستر مناسبی برای تضارب اندیشه و عقاید و باورهاست به شرط آنکه ریشه در اساسی‌ترین و فراگیرترین دغدغه‌های بشری داشته باشد از این منظر حوالی خیابان سی تیر به مضامین فردی و کاراکترهای محدود بسنده کرده و سعی داشته دامنه مباحث و گفته‌ها را به متن جامعه بکشاند. حال قصاوت با خواننده است تا ببیند آیا مشکلات و تنشهای مطرح شده در رمان او را درگیر می‌سازد یا خیر؟ آیا عدم اعتماد به دیگری و تردیدها و خودخوری‌ها قابل تعمیم به زندگی واقعی افراد هست یا خیر؟

ذهن پر آشوب داشتن ویژگی انسان معاصر است و حمیدی آن را خوب متجلی ساخته اما عدم نمایش آن در واقعیت ممکن است باورپذیری وقایع و اتفاقات را برای خواننده کلاسیک مشکل نماید بعبارتی اگرچه تکنیک بین الاذهانی خوب از کار درآمده اما عدم تظاهر آن در دنیای بیرونی و رفتار کاراکترها، تطابقش با رئالیته را کمرنگ می‌سازد (یادمان باشد رفتار دیدنی است و کنشها و واکنشهاست که تصویر می‌سازد و در خلق آنِ داستان سهم غیرقابل انکاری ایفا می‌کنند.)

اگر تا حدودی بپذیریم داستان منعکس کننده بخشی از وجود و تجربه زیستی نویسنده است می‌توانیم حمیدی را در این اثرش جزء نویسندگان درون گرا به شمار آوریم که قائل به جهان هولوگرافیک است و تفکر و دغدغه‌هایش را مثل تکه‌های اینه در معرض تماشا و قضاوت قرارداده تا همگان خود را در آن ببینند و با او همذات پنداری کنند.

رکسانا حمیدی در حوالی خیابان سی تیر گزاره‌های اخلاقی و فلسفی زیادی ارائه داده که حاصل نگاه دقیق نویسنده به مفاهیمی چون عشق، تنهایی، مرگ، مادر و خانواده است. او در فصلی که راوی محسن است چنان از مرگ و جای خالی مادر و عشق و خاطرات عزیز از دست رفته سخن می‌گوید که خواننده را سخت فکری می‌سازد تا نتیجه بگیرد قدر اطرافیان را تا زنده هستند باید بیش از پیش دانست.  برای رکسانا حمیدی و اندیشه پویا و جوینده‌اش بهترینها را آرزومندم.

یادداشتی بر رمان «حوالی خیابان سی تیر» نویسنده «رکسانا حمیدی»؛ «عماد عبادی»