معرفی داستان «چهل و یکم» نویسنده «حمید بابایی»؛ مترجم «سعیده زادهوش»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

saeideh zadhoosh

دست اِنابت به امید اجابت

نشر: صاد-چاپ اول: 1399،176 ص

قول مشهوری است که در زمان ساخت مسجد گوهرشاد بانی مسجد یعنی همان گوهرشاد خاتون همسر شاهرخ‌میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی هر روز خود به سرکشی می‌رفته. روزی موقع بازدیدش باد نقاب او را عقب می‌زند و کارگر جوانی سیمای خوش او را دیده و عاشقش می‌شود. این عشق او را بی‌تاب کرده و در بستر می‌اندازد. گوهرشاد که متوجه غیبتش می‌شود حال او را جویا شده و چون علت بیماری‌اش را می‌شنود، شرط ازدواجش با او را چهل روز اعتکاف و نماز تعیین می‌کند. جوان می‌گوید چهل روز که سهل است چهل سال هم اگر قرار باشد عبادت می‌کند تا به وصال او نائل آید.

چهل روز بعد گوهرشاد خاتون پیکی می‌فرستد تا از حال جوان خبر بگیرد و مژدۀ وصال به او بدهد اما پسر می‌گوید آن عشق زمینی او را به عشق حقیقی و آسمانی رهنمون ساخته و از گوهرشاد تشکر می‌کند.

ماجرای اصلی رمان چهل و یکم گرته‌برداری جزء به جزء از این داستان است که با واقعۀ کشف حجاب در مشهد و دوران استقرار حکومت رضا خان و اجباری شدن کلاه‌پهلوی و پوشیدن کت و شلوار گره خورده است. ادریس عاشق می‌شود. دلباختۀ دختر حاج حسین بزاز در کوچه پس‌کوچه‌های تهران و به هنگام دفاع از نوامیس مردم. گل‌نسا پس از توفیق ادریس در آزمونی که خود برگزارکنندۀ آن است به کابین او درمی‌آید. پیوندی که البته دیری نمی‌پاید.

رمان مشتمل بر بیست و هشت باب است که نیمی از این ابواب به صورت یک در میان به ترتیب به کاتب و ادریس آژان می‌رسد. شگرد غالب بر کل اثر براعت استهلال است. این شیوه یکی از آرایه‌های کهن ادبی است که شعرای پیشین از آن تمسک می‌جستند. آن‌ها به واسطۀ شگرف‌آغازی پیش‌زمینۀ درونمایۀ اصلی سرودۀ خویش را در چند بیت آغازین می‌گنجاندند.

حمید بابایی در رمان چهل‌ویکم هم با بهره‌گیری از این تکنیک روایت داستانی خود را پیش می‌برد. به صورتی که تا پیش از باب هفتم مخاطب به صورت کاملاً گذرا از کل ماوقع آگاه می‌شود و از آن پس در ابتدای هر باب از فشردۀ آنچه در پی خواهد آمد و قرار است در ادامه رخ دهد آگاهی می‌یابد؛ لیکن گره‌افکنی و به تبع آن تعلیق ایجاد شده در روایت خواننده را بر آن می‌دارد که تا پایان آن بخش راوی را همراهی کند.

محل توبۀ ادریس در مسجد گوهرشاد است. ادریس نه به خاطر نگاه شهوت‌آلود و نه از سر عاشقی که به خاطر شرکتش در غائلۀ مسجد گوهرشاد متحصن می‌شود و خطاط به خاطر ادای دین پدرش همان جا به کتابت تذکرة‌الاولیا مشغول است و از این طریق داستان این دو به هم ربط پیدا می‌کند.

گویند که گوهرشاد عمله و بنا را به هنگام کار به وضو و داشتن طهارت امر می‌نمود. میرزا حسن نیز به خطاط چنین رهنمود می‌سازد: پسرجان با دست و دل منزه برو حرم آقا یا جایی همان حوالی بنشین و دست به قلم ببر که این نسخ که می‌نویسی کلام حق است. کلام و جان بندگان نظرکردۀ خداست. گفتن و نوشتن در بابا بزرگان دست و دل طیب و طاهر می‌خواهد.

رمان دو راوی دارد: یکی کاتب که به صورت اول شخص احوال خود باز می‌گوید و دیگری سوم شخص محدود به ذهن ادریس که روزگار رفته بر او را حکایت می‌کند.

زبان روایت با زمان وقوع رخدادها کاملاً انطباق دارد ضمن این که واژه‌ها و اصطلاحات با وسواس تمام گزینش و گلچین شده‌اند تا هم نظر خواص را جلب کنند و هم عوام را دلزده نسازند. در یک کلام نثری پرملاط که از تسلط و شناخت کامل نویسنده از ادبیات و زیبایی‌شناسی کلامی حکایت دارد. البته این زبان شیرین در رمان قبلی نویسنده (پیاده) نیز به چشم می‌خورد.

متن رمان چهل‌ویکم مشحون از توصیف‌های جاندار و استعاره‌های زیبا است که در مواردی بیشتر از خود داستان مخاطب را در خود فرو می‌برد. به این نمونه‌ها توجه فرمایید:

هر آدمی را گرگی است، گرگ یکی پول است، گرگ دیگری زن‌بارگی‌ست، و دیگری شکم بارگی و... الی غیرالنهایه؛ اما گرگ من کتابت است...

هر بازی‌ای برنده و بازنده‌ای دارد. این وسط برای یکی نوشته شده که باید آخر بازی قهرمان شود و برای دیگری نقش بازنده تعیین کرده‌اند. حالا هم از بخت خوش تو تقدیرت قهرمانی است و طرف بازندۀ بازی هم محمد ولی‌خان اسدی. تصمیم قبلاً به توسط بالادستی‌ها گرفته شده و مهره‌ها چیده شده است. حالا حتا اگر بخواهی هم نمی‌توانی بازی را خراب کنی، قهرمان!

شگفتا که با وجود تلاش زیادی که نویسنده برای دستیابی به زبان پالوده صورت داده ویراستار او را یاری نرسانده و در ورطۀ غلط املایی و دستوری رهایش ساخته:

جانش در قلیان بود ص 10، صورت‌های خواروبار ص 16، بساط اطعمه و اشربه محیاست ص 65، اسطبل ص 100، دیگر دورۀ مماشت نیست ص 101، تشت مسی گوشۀ حیات ص 104

پای یکی اضلاع کتابخانه یک میز بزرگ بود. ص 115

جلو پیرمردی را که از کنارش می‌گذشت گرفت و سراغ حاج حسین را گرفت (تتابع بی مورد افعال گذشت و گرفت و تکرار فعل گرفت) اول ص 70

ناگفته نماند که رمان یک نظرگاه ابداعی هم دارد که همان برش‌هایی از تذکرة‌الاولیای شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است. این بریده‌ها به فراخور رویدادهای اثر انتخاب شده‌اند:

باب چهل‌ویکم

آن توبه‌کار نستوه، آن مرد بیشۀ تحقیق و ورع فی‌الله فی سبیل‌الله، ان دوست درگاه خدا... ادریس رحمة‌الله علیه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

معرفی داستان «چهل و یکم» نویسنده «حمید بابایی»؛ مترجم «سعیده زادهوش»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692