نقدی بر شعری از منیره حسینی از مجموعه ی بی حواس ترین زن دنیا

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

صابر ساده

 

در جنگل کلمات

تنها با دو حرف

خودمان را شناختیم

"زن"

و فرقی نمی کند

با ادامه ی نام کوچکمان

زنده باشیم یا زندانی

 زندگی هم

دارکوبیست

که چشمانمان را از امید خالی کرده است

و دستی

که با رگ های بریده ی درخت درد نمی کشد

بی رگ تر از آن است

که از شاخه هایمان آویزان نشود

 هرشب

یکی از ما

آوازهای خیس پرندگانش را فراموش می کند

سیگار با سیگارهای برگ شعله می کشد

و هرصبح

بوسه های خداحافظی

تبریست

که تا آخرین لذت ها را از تنه مان قطع خواهد کرد.

از مجموعه ي بي حواس ترين زن دنيا /انتشارات دفتر شعر جوان



نقدی بر شعری از منیره حسینی از مجموعه ی بی حواس ترین زن دنیا/انتشارات دفتر شعر جوان

 

پیرامون این شعر سخن های متفاوت و پیوسته ای میتوان بیان کرد که هر کدام صفحاتی بسیار را میطلبد که متاسفانه هم از حوصله ی خواننده ی امروزی به دور است و هم از علم ناچیز بنده.پس به کردار نقد های گذشته ام و بر همان سیاق به سخن می پردازم.امید که مقبول بیفتد.خرسند خواهم گشت اگر این حقیر را با نظرات خودتان به سمت رشد و بالندگی هدایت نمایید.

قسمت الف:نظرگاه زبانی

از نظر گاه زبانی باید بگویم زبان کل اثر زبانی یکدست و هم راستا با محتوای اثر است.به تعبیری دیگر کلمات انتخاب شده در بیشتر قسمت های شعر در یک دایره ی واژگانی و هم خانواده قرار میگیرند.هرچند در یک قسمت از شعر ،شاعر با آوردن واژه ی (سیگار) از کلمه ای استفاده میکند که در تیپ رفتاری و ساختاری باقی کلمات نیست اما با زیرکی و مهارت با آوردن ترکیب اضافی (سیگارهای برگ) و آوردن(برگ) به عنوان مضاف الیه، آن ارتباط ساختار زبانی اولیه را دوباره برقرار میکند.

شروع کار گویا از این نقطه که شاعر شروع کرده است آغاز نمی گردد.به زبانی دیگر شروع کار چنان است که گویا شاعر از اواسط اندیشه های خود شروع به سخن می کند و من مخاطب نوعی را از ابتدای سرایش اثر خویش هم مسیر نمی کند.البته این بر سپیدی متن می افزاید که در قسمت فکری بیشتر بدان می پردازم.

در سطر دوم شاعر با آوردن قید(تنها)در ابتدا به نوعی مفید به معنای تاکید کرده است که این قید باید به تبع قید بودنش به فعل مربوط شود که متاسفانه کمی از فعل دور افتاده است و به شکلی اگر به واسطه ی تقطیع نبود،ما در این دو سطر(تنها با دوحرف/خودمان را شناختیم) به یک زبان نثر گونه میرسیم و اگر شاعر با جابه جایی سطر دوم و سوم با یکدیگر و آوردن واژه ی زن در کنار تنها دو حرف به یک موسیقی کوبشی و زبانی شاعرانه تر با بار تاکیدی بسیار بیشتری می رسد که در اینجا رخ نداده است و کمی مغفول مانده است.

بازی بین (زنده-زندانی-زن) که در هر سه تای این واژگان بسامد حرف زنگ دار(زا)و حرف ساکن(نون) را دارند یک ریتم موسیقایی خوبی را به وجود آورده است که در ادامه با(زندگی)نیز متناسب است و این موسیقی زنگ دار از طرفی و ساکن شده از طرفی دیگر می تواند ما را به دارکوب موجود در شعر برساند که صداهای متفاوتی از خودش به وجود می آورد و این خصلت در شعر به خوبی رعایت شده است.

بسامد فعل ها در کل کار که از یک خانواده ی فعلی هستند میتواند به کل اثر ضربه بزند هرچند اگر از نظر موسیقایی به کار بنگریم،موسیقی درونی اثر به نوعی مقطع و ضربه ضربه است که هم جهت با معنای اثر و محتوای شعر می باشد و اثر این ویژگی را مدیون سیر حرکتی واژگان تا رسیدن به فعل است.اما باز شاعر میتوانست تعدادی از این افعال را حذف کند و شکی نیست کمی بر ریتم کار چه در موسیقی بیرونی و چه در موسیقی درونی افزوده خواهد شد و البته میتوانست همان مقطع آوایی اثر را با تقطیع بهتر سطور به دست آورد.

برای سریع تر شدن سیر نقد از این تیپ سخنانی که در سطور قبل اشاره شد میگذرم و باقی آنرا برای کسب لذت بر عهده ی خود مخاطب میگذارم و به زوایای دیگر بحث زبانی میپردازم و آن هم واژگان اضافه ی اثر است که بدین شرح هستند:

- (و فرقی نمیکند)=بهتر است این واو عطف برداشته شده و به جایش واژه ی حالا بیاید تا هم عطف واو را در خودش داشته باشد و هم تاکید افزون تری بر واو داشته و هم موسیقی را بیفزاید.

- (زندگی هم...)=در اینجا میتوان هم را حذف کرد و به تشبیه بهتری از تشبیه مرسل که مجمل است برسیم که حذفش در باب زبانی و صنعتش در قسمت ادبی می گنجد.

- (...خالی کرده است...)=فعل است در اینجا میتواند به قرینه ی معنوی حذف شود.

- (که تا آخرین لذت ها را...)=تا به نوعی شکاف در این قسمت زبان آورده است و اگر حذف شود کمکی بزرگ به ریتم موسیقایی اثر میکند زیرا خود معنای تا به معنی زمان در واژه ی آخرین به صورت پنهان وجود دارد و لازم نیست که در متن حضور فیزیکی داشته باشد.

- (...درد نمیکشد...)=بهتر است به (دردنکشد)تبدیل شود و این نکشد به عنوان ماضی منفی ساده ،در بطن خود همان ماضی منفی استمراری را دارد و از طرفی دیگر بسامد آوایی حرف (یا) کمی به کار لطمه زده است.

هرچند این مواردی که گفته شد بیشتر در حکم پیشنهاد بوده و میتوان اعمال نکرد و یا بهتر گزینش نمود.

از لحاظ تقطیع بندی شعری به این موارد میتوان اشاره کرد:

-سطر سوم و دوم می توانند در یک سطر مشترک بیاییند زیرا هنوز موسیقی،مضمون،موضوع،کلام از هم دوپاره نشده است که به دو سطر متفاوت تقسیم شوند.

-اگر(هم) را حذف نماییم باید(دارکوبیست) با (زندگی) در یک تقطیع بنشیند هر چند بدون این حذف هم توصیه میشود در یک خط بیایند.

باقی قسمت های شعر از نظر تقطیع صحیح به نظر می آیند و این بسیار ارزشمند است و نشان از شناخت خوب شاعر از ظرفیت های خطی زبان در شعر است.

اما پیرامون لحن باید بگویم،لحن شعر درونی و غمگنانه است که پیرایه ای سیاه و ظلمانی بر تن خویش زده است و این غمگنانگی را با واژه هایی چون(تنها که به جز قید بودن تبادر تنهایی و بی کسی را هم میکند-زندانی-خالی کردن از امید-رگ های بریده-درد-بی رگ-آویزان-آوازهای خیس_سیگار-بوسه های خداحافظی-تبر-آخرین لذت ها-قطع کردن) به مخاطب خود القا میکند و او را در این پوچ انگاری و سیاه بینی خود همراه میکند که به حق خوب هم از پس کار برآمده است.

تا همین حد هرچند کد وار اشاره شد، پیرامون زبان کافی ست و باقی برای مخاطب تا لذت ببرد از درک زوایای این شعر و یا از این تیپ شعر ها.

قسمت ب: نظرگاه فکری

اختناق و سیاهی و روزمرگی و حتی روزمردگی حاکم بر تفکر شاعر و پوچ انگاری شاعرانه که ناشی از اتفاقاتی ست که در همه جای دنیای بیرونی و درونی ذهن شاعر رخ میدهد،درون شعر به صورت شخصیتی اصلی خود را نشان میدهد.تغییر معنایی واژگانی در شعر شاعر و دگر بینی به مسائل و نشان دادن این دگر بینی که به نوعی در یک دگردیسی هبوط وارانه خودرا به معرض نمایش میگذارد،میتواند نشان از اندیشه های آزادمنشانه و تفکر روشن اندیشانه ی شاعر را برساند.شاعری که سیاست زده است و هنجارهای امروزین جامعه را برای خویش ناهمگون میداند و بر آنها با لحنی معکوس می تازد تا بدین وسیله مدینه ی فاضله ی خویش را بیابد و برای اینکه سخنش در جهت کنکاش و یابیدن این مدینه ی فاضله به تکرار کشیده نشود،سعی کرده است با عناصر طبیعی و به صورت منفی و معکوس به حرکت خود ادامه بدهد.

بیش از این درباره ی فکر و محتوای حاکم بر اثر سخن نمیگویم و این دلیل بر این نیست که سخنی نیست بلکه بهتر است به تفکر خود مخاطب و آنچه پیرامون شعر برداشت خواهد کرد،احترام بگذارم.از طرفی معتقدم مخاطبین چه در حال که فردایی که گذشته میشوند و چه فردا که فردا حال می شوند و چه آینده و آیندگان خودشان هستند که بر اندیشه ی اثر تمرکز می کنند و اثر بی محتوا زودتر از خداوندگارش خواهد مرد اما این شعر دارای اندیشه ای خوب و رو به بالاست و صاحب سبک تفکری ست و شکی نیست در باره ی این شعر و اشعاری از این دست آیندگان به خوبی به قضاوت می نشینند.

قسمت ج:ادبی

از نظر منابع ادبی موجود شاعر بسیار به تشبیه سازی های دور علاقه مند است.تشبیه هایی که وجه اشتراک کم رنگ و حتی فانتزی دارند و این هرچند هر دو طرف تشبیه حسی باشند و یا یک طرف حسی و دیگری عقلی اما از التذاذ هنری بدین شکل که در شعر آمده می کاهد.

به طور مثال وجه شبه دارکوب با زندگی به نظر شعر خالی کردن چشم به ابزار و علاقه ی کوبیدن و نوک زدن است.همان طور که می دانیم در منطق بیرونی دارکوب با چشم انسان کاری ندارد بلکه این کلاغ است که آنهم به صورت نمادین علاقه ای به درآوردن چشم انسان دارد.پس به این نتیجه می رسیم شاعر بیش تر انسان یا به خاصه زن را به درخت تشبیه کرده که مورد حمله و نوک زدن های اطرافش است و دنیای پیرامون خویش را به جنگل همانند کرده است و دفتر و یا اشعار و یا زنانگی خویش در این جامعه را به زندان یا زندگی بسان نموده است.

و یا آواز های خیس پرندگان تصویری ترکیبی ست که بسیار دور از ذهن است و قصد بیان حس آمیزی را داشته که باز هم خیسی از ابزار لامسه است نه خود لامسه و این تا حدودی تصویر را به مرز انتزاعی بودن نزدیک کرده است.

اما از نقاط بارز شعر بسامد حروف است همچون که پیشتر در بخش زبان توضیح دادم.

و یا جناس افزایشی و اشتقاق بین زنده و زندگی و جناس شبه اشتقاق بین زنده و زندان و یا جناس تام میان(رگ های بریده) به معنی ورید و محل گذر خون با (بی رگ تر) به معنی به قیدتر و به غیرت تر و یا از این دست جناس ها که در کار بسیار ارزشمند است و شاعری بهتر عمل میکند که از این امکانات ادبی بیشتر و حرفه ای تر و بکر تر استفاده کند.

و یا اشاره ای که به صورت ایهامی در قسمت تبرگونگی بوسه های خداحافظی بر روی تنه آمده ما را به سمت خداحافظی و اینکه خداحافظی همیشه تلخ است می برد و حال اینجا با تلخی حاکم بر بطن اثر اشاره ای ست دقیق و به جا.

پایان بندی خوب اثر قابل احترام است زیرا متناسب با روایت گری موجود در کار و افت و خیز های موجود است و کار درست در زمانی به اتمام می رسد که کلام به خداحافظی ختم شده است و شاعر توضیحی بیش تر نداده است و این بسیار مهم است.از طرفی پایان کار توسط اعزای موجود در خود اثر بسته شده است و دست شاعر این پایان بندی را به تنهایی و خودسرانه رقم نزده است و دست شاعر بر اراده ی قلم چربش ندارد و هر دو همراستای یکدیگرند.

در کل اثری خوب و قابل احترام را خواندم و بسیار خرسند شدم که توانستم در حد علم و دانایی هرچند اندکم تا حدودی به صورت دست و پا شکسته اثر را به نقد بکشانم که امیدوارم مقبول افتاده باشد.نکات بسیار دیگری نیز وجود داشت و همان طور که بار ها در طول نوشته اشاره کردم،آنها را به اختیار مخاطب گذاشته تا به کشف ها برسد و خود التذاذ هنری را کسب نماید.


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692