درباره ی " برای ادامه این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام" رزا جمالی
نشانداری تخیل را می توان به عنوان یک ویژگی برجسته در ادبیات برشمرد ،در مقابل آثار دیگری که دارای تخیل (بینشان) تبیین می شوند، خیال با تخیل تفاوت دارد. «تخیل به پیوندهای پیچیده و دشوار همچون اندامی زنده باز میگردد نه به روابط مکانیکی و یک به یک چیزها. در خیال چیزی ساده چون تمثیل آفریده میشود و از استعاره و نماد آن گونه که در رمانتیسم و سمبولیسم مطرح است، خبری نیست» و تصاویر خاصی نمیآفریند و از واقعیتها چندان فراتر نمیرود. از نظر کولریج نماد، محصول رشد ارگانیک شکل(فرم) است؛ در جهان ماده زندگی و شکل یکساناند: «شکل چنان است که زندگی است». ساختار شکل همان ساختار مجاز مرسل است؛ زیرا نماد همیشه جزئی از همان کلیتی است که بیان میکند. در نتیجه، در عرصة تخیل نمادین هیچ انفصالی میان توانایی های خلاق ذهن رخ نمیدهد، زیرا ادراک مادی (یا حسی) و تخیل نمادین با یکدیگرمتصل و پیوستهاند، همچنان که جزء و کل نیز متصل به یکدیگرند. در مقابل، شکل تمثیلی کاملا مکانیکی به نظر میآید .
کالریج، یکی از منتقدانی است که به مبحث مربوط به تفاوت خیال و تخیل پرداخته است. او تخیل را نیروی گردآوری و تداعیکننده میداند، و هم عنصری که بین پدیدههاه و اشیای دور از هم انسجام به وجود میآورد. بنابراین، تخیل میتواند در انسجام و یکپارچگی هنر، نقش اساسی داشته باشد. از نظر کالریج، تخیل، ساختارآفرین است آفرینندة اثر ادبی، لحن و محتوای یکپارچهای میآفریند که با قدرتهای ترکیب گر جادویی همه چیز را با هم در میآمیزد، این ترکیب جادویی ما را از واقعیت دور کرده، جهان دیگری میآفریند .
تخیل فانتاسیک از آن گونه تخیل است که از مرزهای واقعیت فراتر میرود یا به صورت خاص ابعاد و اشکال واقعیت را در جهت نیازها و خواستههای خود دگرگون میکند. تخیل فانتاسیک، تخیل بیانتها، نامحدود و عموماً غیرتکراری است .
فرایند تخیل در شعر بلند " برای این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام" یکی از تامل آفرین ویژگی های آن است،این شعر از چند جهت قابل بررسی است،نخست از آن جهت که پس از کتابهای " این مرده سیب نیست یا خیار است" و " دهن کجی به تو" رزا جمالی به ساحتی پای می گذارد که رویکردی دیگرگون با تجربه های شعری او دارد که بر مبنای تئوری زبانیت پیشنهادی " رضا براهنی " شکل گرفته است.
از سوی دیگر " برای ادامه این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام" شعری فراژانره است از سوی به رمان پلیسی نزدیک است و از سوی دیگر به نمایشنامه نویسی نزدیک است. از سویی به دلیل عنصر معمایی طرح که در داستانهای پلیسی، مهمترین ویژگی ساختار این ژانر محسوب میشود وتعلیق در شکل روایت داستان نوعی روایت داستانی دارد، یعنی دارای شکلی از روایت که خواننده میل دنبال کردن حوادث را تا آخرین فرازهای روایت از دست نمی دهد. از سوی دیگر چون روایت این شعر به جای این که بر استمرار کنش های متوالی استوار باشد، بر بخش بندی کنشها در صحنه های مختلف متکی است و همینطور وزن کنش نمایشی بر دوش یک شخصیت، به عنوان شخصیت اصلی نیست و میان شخصیت ها پخش می شود،رویکردی معطوف به نمایشنامه نویس دارد.
در کنار فرم چندژانره شعر آنچه آن را متفاوت می سازد بافت خیال ورزی شاعر است که فردی،انحصاری و به شدت انتزاعی با درونمایه ای غنایی ست. تودورف در مقاله شکلشناسی داستان میگوید: «داستان پلیسی قاعدههای ویژه خود را دارد. گسترش دادن آنها یعنی ابطال آنها. «بهبود بخشیدن» داستان پلیسی یعنی نوشتن ادبیات، نه داستان پلیسی». تودورف معتقد است در ژانر پلیسی دو داستان بازگو میشود؛ «داستان جنایت» و «داستان تحقیق» که در برخی از آثار این دو داستان وجوه مشترکی هم پیدا میکنند. «داستان جنایت» آنچه را که واقعاً روی داده بازگو میکند، در حالی که داستان تحقیقات پلیسی آنچه را که خواننده یا راوی از آن دریافته باز میگوید،نگارش داستان پلیسی به یک معماری صرفا هندسی شبیه است.
در شعر بلند" برای ادامه این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام" ما با هر دو سوی روایت روبرو هستیم،این دو سوی روایت به یاری تخیل سیال شاعر شکل می گیرد،تخیل سیالی که هم از جنس تخیل سیال "احمدرضا احمدی" هست و هم نیست،هست به دلیل این که در دایره ی تداعی ها پیش می رود و نیست چون انتزاعی تر و دور از گمان تر است.
چندصدایی این شعر بلند نیز در حقیقت صداهای واگویه ای درونی هستند،پاره هایی از ذهن و ضمیر راوی هستند که با یکدیگر به گفتگو برخواسته اند،دیگری در این اثر بیش از آن که صورتی بیرونی داشته باشد،هویت راوی است که در طی این شعر/نمایشنامه یا شعر/رمان پلیسی تکه تکه شده است و هر پاره در گفتگویی ست،مونولوگ های درونی راوی که آنقدر پراکنده شده است که آن را در هیئت صداهای مختلف می شود،دید.
روایت منشوری و گذر شعر از مرز ژانره ها به جریان سیال تخیل انتزاعی شاعر دامن می زند،علیرغم نظر یه هایی که در آن ویژگیهای حتمی داستانهای پلیسی که یک نویسنده داستان پلیسی ملزم به رعایت آنهاست، بر شمرده می شود و از آن میان یکی این است که عشق هیچ جایی در داستان پلیسی ندارد.در این شعر/ داستان پلیسی محور اصلی عشق است و باز خلاف آمد بازتاب های مرسوم عشق روایت آن روایتی ناتورالیستی ست كه مضموني تراژيك نیز دارد و براي بازتاب آن از تداخل ژانر شعر هنرهاي دراماتيك بهره گرفته شده است. با همهي امكاناتي كه در اجراي يك تئاتر امكان پذير است، تغيير آرايش صحنه و تعدد راوي و بازتاب كلام آنان حتي گاه، نمايشهاي اسطوره اي مانند «مده آ» را به ذهن متبادر ميكند:
نگاتيو: شبي که قتل من شكل گرفت تصادفي بيش نيست شبي كه قتل/ من شكل گرفت كفتي روي پلكهام كشيدهاند: شبي كه قتل من شكل گرفت / تصادفي بيش نيست / شبي كه قتل من شكل گرفت / (سايهام را با تير ميزنند اما / زني كه به لعنت خدا هم نمي ميرد:/ پوست كفتار پوشيدهام / زني در برگهاي چاي آيندهام را ميديد / من كه از آيندهام ميترسيدم / به آن زن شليك كردم / سايهاش را با تیر زدم / (و من مثل دلقكي اداي او را براي شما در ميآورم خواهش ميكنم كمي بخنديد تا دلم خنك شود) / براي خداحافظي دير شده است / كاردهاي تيز من روي بشقاب توجا مانده است / شام شما را روي ديس چيدهام / آس پيك / اين برگ آخر اين فال است.
رُز اجمالي،کتاب:براي ادامهي اين ماجراي پليسي قهوهاي دم كردهام(ص : 24 – 23)
در تبارشناسی زبان این شعر که از تئوری زبانیت عبور کرده است،در نوشتار زنانه به دو رویکرد زبانی نزدیک می شویم،زبان کتاب" مرا از نیلوفر یاد است" اثر" گیتی خوشدل" و زیان کتاب" اما من معاصر بادها هستم" اثر "نازنین نظام شهیدی" که بنیان های زبانی مشابهی دارند با این تفاوت که دو کتاب پیشین به رویکردی از عرفان شرقی در آمیخته است که در این شعر بلند کمتر نشانی از آن می بینیم.زبان این شعر بلند به عنوان نوعی جایگاه یا ایستگاه شعری از این پس در بخش عمده ای از شعرهای "رزا جمالی" دیده می شود.
در شعر" برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام" تجربه زبانی با چند صدایی در آمیخته است، مولف به گونهای اثر خود را پیش میبرد که خواننده راوی یا “مولف اثر” را فراموش می کند و فقط صداهایی برابر را از متن میشنود. که شخصیتهای شعرهر کدام به نوبه خود راوی هستند و با روای دیگر که شخصیتی دیگر شعراست و نگاه متفاوتی به زندگی، عشق، مرگ، روزمرگی و هر چیزی دیگری دارد برابر است و صدایش سرکوب نمیشود.سرکوب نشدن صدای هر کدام از راویها یا صداها ارتباط مستقیمی با جهان باز دارد .