«استیون کینگ»، داستاننویس امریکایی معتقد است: «خواندن و نوشتن به مدت چهار تا شش ساعت در روز. اگر چنین وقتی را پیدا نمیکنید نباید انتظار داشته باشید که نویسندهی خوبی از کار در بیایید.» «خواندن» و «نوشتن» تنها ابزار داستاننویسی است که نویسندگان بزرگ جهان از آن بهره بسیار بردهاند.
اصولاً، «اورهان پاموک»، علاقهاى بهصرف به کارهایى غیر از نویسندگى ندارد. استثنائا دو کار متفاوت انجام داده است. نخست اینکه، براى یکى از مهمترین موسسات انتشاراتى ترکیه منحصراً ویراستارى مجموعه آثار داستایوفسکى را عهدهدار گردید که نشانگر اهمیتى است که وى براى داستایوفسکى قائل میباشد. در واقع پاموک، «برادران کارامازوف» را به عنوان مهمترین اثر ادبى جهان معرفى نموده است. دومین کارش، «مطالعه و نوشتن» است.
اورهان پاموک، یک نویسندهی منظم است. او هر روز مطالعه میکند و ساعتهایی از روز را به نوشتن میپردازد. پاموک در مورد اینکه چگونه رمان مینویسد؛ پاسخ میدهد:
«من يک رماننويس منظم هستم كه طرح كل كتاب را قبل از شروع نوشتن آن مینويسم و سپس آن را مینويسم البته امكان تصور تمام رمان قبل از نوشتن آن وجود ندارد و حافظه و تصور انسان محدوديت دارد. و مسائل زيادی در همان زمانی كه نويسنده درحال نوشتن است به ذهن من میرسد، اما من برای فصلها هم طرح دارم. شخصيتها هرگز از كنترل من خارج نمیشوند و من همه چيز را كنترل میكنم. من سعی میكنم كنترل شده بنويسم و از اين گونه نوشتن لذت میبرم.»
این نویسندهی ترک و برندهی جایزه نوبل ادبیات 2006 معتقد است كه رماننويس بايد منظم باشد. نویسنده کارش فقط «نوشتن» است. زمانی كه مینويسد؛ باید نوشتن را دوست داشته باشد و از آن لذت ببرد. پاموک در کنار نوشتن، کتاب میخواند و همچین تحقیق در مورد رمانهایش انجام میدهد.
رمان «نام من سرخ» از شاهکارهای اورهان پاموک است که به خاطر این رمان جایزه نوبل ادبیات را در سال 2006 دریافت کرد. این کتاب را تحتتاثیر داستان «خسرو و شیرین» و رمان «زنی با موهای قرمز» را با نگاهی به داستان تراژدی «رستم و سهراب» شاهنامه فردوسی بر روی کاغذ آورده است.
باموک با اشاره به رمان «زنی با موهای قرمز» میگوید: «چه قدر احتمال دارد افسانههایی این چنینی در طول تاریخ تکرار شوند و سرنوشت مردم به تقدیری از پیش تعیین شده رقم بخورد.»
اورهان پاموک از آن دسته نویسندگانی است که به زادگاهش علاقه بسیار دارد. «استانبول»، شهر تاریخی و فرهنگی اورهان پاموک است. او در سال ۲۰۰۳ کتابی با عنوان «استانبول» منتشر کرد که در واقع اتوبیوگرافی نویسنده است. بسیاری این کتاب را یکی از بهترین اتوبیوگرافی های نویسندگان ادبی میدانند.
«استانبولِ» پاموک، یک جور دیگری است. استانبول یک جاى تاریک و تاریخى برای نویسندهی ترک است. یک جایى که آدم بیشتر غصه مىخورد یا میرود تو فکر، جایى نیست که شلوغ باشد، مکانى است که آدم با خودش حرف مى زند نه با دیگران. نویسنده به شهرش نگاه میاندازد. با نگاه کردن به شهرش، ساختمانها، مردم، درختها، خیابانها و آسمان غرق داستانهایش میشود. در واقع پاموک از همهی ابزارهای شهرش الهام میگیرد.
به همین دلیل است که منتقدین ادبی «اورهان پاموک» را داستانسرایى «پست مدرن» مىدانند. زیرا رمانهایش آکنده از تصاویر، تشبیهات، استعارهها و گفتارهاى دو پهلو و پرمغزند.
آکادمی جایزه نوبل ادبیات برای نگارش رمان «نام من سرخ» به پاموک جایزه نوبل میدهد و اعلام میکند: «این جایزه اهدا میشود به کسی که به جستجوی روح افسرده شهر مادریاش رفت و نمادهای جدیدی از برخورد و بافت فرهنگی کشف کرد.»
زمانی که پاموک مقیم نیویورک بود خبرنگار امریکایی از او میپرسد: شما را بیشتر به عنوان نویسندهای در حال و هوای همیشگی زادگاهتان «استانبول» میشناسند؛ و حالا البته در آمریکا زندگی میکنید. آیا اینکه مجبورید از آمریکا درباره آن سرزمین بنویسید، برای شما دشواری خاصی ایجاد نمیکند؟
پاموک پاسخ جالبی میدهد: «نه؛ حتی میتوانم بگویم بر
عکس؛ این جور کار کردن يک جور خوشحالی دارد. زمانی كه آدم در مورد شهری مینویسد كه از آنجا دور است، اشتیاق وصف ناپذیری که در آدم ایجاد میشود هر نوع دوری را بی اثر میکند. این اتفاق برای من در مورد کتاب استانبول افتاد. آن را زمانی نوشتم كه در نيويورک بودم، اما ذهن و رويايم در استانبول بود.»
سال 1392 انتشارات مروارید کتابی منتشر کرد با عنوان «رماننویس سادهنگر و رماننویس اندیشمند» که حاصل سلسله سخنرانیهای اورهان پاموک در نورتن دانشگاه هاروارد میباشد. این کتاب شامل شش سخنرانی در رابطه کسانی که «رمان مینویسند» یا «میخواهند رماننویس شوند» و از همه مهمتر افرادی که رمانخوان حرفهای یا تفننی (گذری) میباشد.
میتوان این گونه گفت این کتاب درباره دستورالعمل رمانخوانی است. خواندن این کتاب دید بازتری نسبت به رمان به خواننده میدهد. راهنمایی میکند در موقعی که در حال رمان خوانی هستیم، چه بکنیم و چه نکنیم. کجاها در رمان باید سریع خوانده شوند و کجاها باید دقت شود.
اورهانپاموک بهغیر از رمانهایش چیزهای آموختنی دیگری برای علاقهمندان به داستاننویسی گذاشته است. برای نویسندگان جوان باید جالب باشد که بدانند با این که کارهای پاموک در میلیونها نسخه به فروش میرسد اما او هرگز به دنبال سلیقه عمومی نبود. او فکر میکند هر نویسنده باید چیزی بنویسد که خواننده انتظار آن را ندارد. مسئله این نیست که نویسنده بپرسد خواننده چه چیز نیاز دارند. پاموک برای هر داستانی، خواننده مد نظرش را تولید میکند.
چیزی برای اورهان پاموک مهمتر و اساسیتر از «قصه گفتن» نیست. اینکه خواننده را متقاعد کنید داستانی را دنبال کند و ضمن خواندن آن افکار عمیق و خیالات دور دست در ذهن او بر انگیزد؛ این کار نویسنده خلاق است که در داستانهای پاموک به خوبی دیده میشود.
نویسنده باید در مسیر خلق داستانش حرفی برای گفتن داشته باشد تا خواننده، خواندنِ داستان را ادامه بدهد. اورهان پاموک داستانهایش را خوب شروع میکند و خواننده را وادار میکند تا داستانش را تا نقطه پایان ادامه دهد. پاموک از هنر نوشتن برخوردار است. او خوانندهاش را میشناسد و میداند از چه نوع لذتی برخوردار است. «شروع خوب داستان» از نقاط مثبت رمانهای اورهان پاموک است.
پاموک از آن دست نویسندهها نیست که به کلاس داستاننویسی رفته باشد و زاویههای دید را یاد گرفته باشد. او یک «نویسنده» به دنیا آمده است و داستانگوی خوب و خلاقی است و با اصول داستان نویسی آشناست. اما با این وجود کلاسهای داستان نویسی را رد نکرده است زیرا بعد از انتشار رمان «قلعه سفید»، تدریس ادبیات داستانی را در دانشگاه کلمبیا پذیرفت.
پاموک فقط داستانی را مینویسد که از نوشتن آن لذت ببرد. فرآیند ظهور قصه از دل جزئیات و بافتهایی که او شکل داده است، به شدت هیجانش را دو چندان میکند این هیجان را میتوان در میانه رمانهای اورهان پاموک دید.
پاموک برای خلق یک اثر، ماهها یادداشت بر میدارد و صحنههایی را مینویسد، شخصیتها کمکم از دل ماجراها و از میان عدم و هیچ برجسته میشوند و تشخص مییابند. بعضی از آنها البته برایش جعلی هستند که باید در طول نوشتن آنها را کشف میکند. او نمیگذارد شخصیتهای داستانش، فریبش دهند و یا در میان داستانهایش گم شوند.
اورهان پاموک نویسنده فرم گرا نیست. وقتی رمانی را آغاز میکند از پایان آن آگاه است. میداند چی میخواهد بنویسد. رمانهایش آکنده از تصاویر، تشبیهات، استعارهها و گفتارهاى دو پهلو و پرمغزند. او به داستانهایش روح میبخشد و خواننده با خوانش داستانهایش به راحتی کتاب را رها نمیکند؛ مانند رمانهای «نام من سرخ» و «زنی با موهای قرمز».
نوشتن داستان، وسیلهای برای توصیف بیان و اندیشههای اورهان پاموک است. «قلم» ابزار اورهان پاموک است. او یک نویسنده حرفهای است و میداند که خواننده چه میخواهد و چه طور داستان را هوشمندانه شروع کند. او از شگردهای خلاقانه داستان نویسی آگاه است.
اورهان پاموک میگوید: «مینویسم، چون بوی كاغذ و قلم و مركب را دوست دارم. مینويسم، چون به ادبيات و هنر رمان بيش از هر چيزی اعتقاد دارم. مینويسم، چون عادت كردهام. مینويسم، چون از فراموش شدن میترسم.» ■