• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • فیلم‌هایی که باید دیده شوند «بوی خوش زن» قسمت سیزدهم کارگردان «مارتین برست»؛ نویسنده «زهرا آذر»

فیلم‌هایی که باید دیده شوند «بوی خوش زن» قسمت سیزدهم کارگردان «مارتین برست»؛ نویسنده «زهرا آذر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra dastavizz

شناسنامه‌ی فیلم:نام: بوی خوش زن / کارگردان: مارتین برست / بازیگران: آل پاچینو، کریس اودانل، فیلیپ سیمور هافمن، جیمز ربهورن/ژانر: درام، محصول سال: 1992، مدت زمان: 157 دقیقه

 

دانش آموز درس خوان اما فقیر در یک مدرسه‌ی گرانقیمت اشرافی، بچه پولدارهای پرمدعا و ننر، اختلافات حل ناشدنی بین فرزندان و والدین، مرد نظامی مستبد اما منزوی و تنها، رقصی زیبا و باشکوه، رانندگی خیره کننده با سرعتی جنون آسا و ... همه و همه موضوعاتی به ظاهر کلیشه‌ای است که در سینمای هالیوود بارها و بارها در فیلمهای کوچک و بزرگ دیده‌ایم و تکراری به نظر می‌رسند، اما"بوی خوش زن"، این تنها شاهکار "مارتین برست" معجون دلپذیری از تمام اینهاست. معجونی سکرآور که تمام این مفاهیم تکراری را با چاشنی‌های لذتبخش دیگری درآمیخته و اثری استثنایی را خلق کرده است. "آل پاچینو" این ابرستاره‌ی هالیوود آنچنان اعجاب آور و فراموش ناشدنی در این فیلم ظاهر شد که پس از 8 بار نامزد شدن برای جایزه‌ی اسکار، بالاخره آن را به چنگ آورد.

قدر بر یقین هر کس که فیلم را ببیند بی برو برگرد اعتراف خواهد کرد که جز آل هیچ کس دیگری نمی‌توانست نقش "سرهنگ فرانک اسلید" نابینا را با چنین قدرت و مهارتی افسانه‌ای ایفا کند. آن غرش‌های ناگهانی خنده و فریاد که هم شور زندگی درش موج می زند و هم یأس و احساس پوچی و بیهودگی در عنفوان پیری، آن خیره شدن‌ها و پلک نزدن‌ها، آن لج و لج بازی‌های پیرانه اما معنادار، آن رقص مستی آور، آن رانندگی مهیج و گیج کننده و آن سخنرانی پرطمطراق خاتمه‌ی فیلم، فقط و فقط از عهده‌ی ذهن و زبان خلاق آل پاچینو می‌توانست برآید تا این چنین او را بر تارک تاریخ سینما به یک اسطوره‌ی بی مثال تبدیل کند.

2) خلاصه‌ای از فیلم: چارلز سیمز (با بازی کریس اودانل) دانش آموز یک کالج بسیار پر زرق و برق و شاهانه به نام کالج بیرد است، اما او با پول پدرش به آن جا نرسیده، او فقط یک دانش آموز درس خوان بورسیه است که از شهری دور افتاده

وارد چنین مدرسه‌ای شده و چون جوان و کله شق است ترجیح می‌دهد کارهای کوچکی را در ازای مبلغی ناچیز انجام دهد تا مجبور نباشد از ناپدریش پولی درخواست کند. او حتی برای عید پاک هم به خانه نمی‌رود و درخواست کار می‌دهد تا بلیط رفت و برگشت به شهرش برای کریسمس را به دست بیاورد و این درحالی است که همکلاسی‌های او که یک مشت بچه پولدار لوس و شکم سیر هستند مدام با حالتی تحقیرآمیز او را به گذران تعطیلات در سویس یا جاهای دیگر به همراه خودشان دعوت می‌کنند. بالاخره پیشنهاد کاری به سراغش می‌آید. زن و شوهری با دو فرزند کوچک می‌خواهند برای تعطیلات به آلبانی بروند و زن دلواپس پدر پیر و نابینایش است. وظیفه‌ی چارلز این است که در نبود آنها از او مراقبت کند. او به چارلز می‌گوید که پدرش قلب رئوفی دارد، فقط کافی است که او را "قربان" خطاب نکند. چارلز وارد اتاق تنگ و تاریک سرهنگ فرانک اسلید (با بازی آل پاچینو) می‌شود و چند بار ناخواسته او را قربان خطاب می‌کند و فرانک بی رحمانه او را دست می‌اندازد. چارلز که به سیصد دلاری که قرار است در پایان کار از این خانواده تحویل بگیرد دل بسته است، علی رغم رفتار خصمانه‌ی فرانک تصمیم می‌گیرد که کار را بپذیرد و ادامه دهد. از طرفی در کالج دار و دسته‌ی جرج ویلیس (با بازی فیلیت سیمون هافمن) با مدیر کالج، آقای تراسک (با بازی جیمز ربهورن)، شوخی مضحک اما پردردسری می‌کنند که در این گیرودار چارلز هم شاهد قضیه بوده است. آقای تراسک که به شدت عصبانی است از طریق همکار خانمی در کالج باخبر می‌شود که چارلز و جرج شاهدان ماجرا بوده‌اند و چارلز را که پشت و پناهی ندارد و پدرش آدم سرشناسی نیست تحت فشار می‌گذارند تا مجرمان را لو دهد و به جایش یکی از پذیرفته شدگان هاروارد باشد و در صورت عدم همکاری نیز اخراج می‌شود. او تا پایان عید پاک به چارلز فرصت می‌دهد تا در این باره فکر کند و جرج به چارلز وعده می‌دهد اگر دهانش را ببند و کسی را لو ندهد کمکش خواهد کرد چون پدرش عضو هیئت امنای کالج است. از سویی فرانک در عوالم دیگری است و با رفتن دخترش یک سورپرایز شگفت انگیز برای خودش و چارلز ترتیب داده. او تمام حقوقش را پس انداز کرده تا در یک سفر

 

 فانتزی و رویایی به نیویورک، یک خوشگذرانی آنچنانی داشته باشند و با زنان معاشرت بکنند و مشروب‌های گرانقیمت بنوشند و در انتها نقشه‌اش را نیز عملی کند. او چارلز را برای همراهی راضی می‌کند و به او می‌گوید در دنیا هیچ چیزی را به اندازه‌ی زن و ماشین فراری قرمز دوست ندارد. در طول سفر چارلز از مشکلش برای او می‌گوید و فرانک نقشه‌اش را لو می‌دهد و چارلز که حالا فهمیده فرانک حتی نزد خانواده‌اش هم محبوبیتی ندارد می‌خواهد به هر نحوی که شده جلوی اجرای نقشه‌ی او را بگیرد.

2) بوی خوش زن، کلیشه‌ای منحصر به فرد و جاودانه: بوی خوش زن ترکیب شیرینی از تقابل‌هاست. آن چه که فیلم را به یک اثر موفق و بی بدیل تبدیل کرده تضادها و رو در رویی‌های خارق العاده‌ی آن است. بحران میانسالی در مقابل بحران نوجوانی، مصائب و سختی یک زندگی خانوادگی (خانواده‌ی شلوغ و پر سرو صدای دختر و داماد سرهنگ) در مقابل مشکلات ریز و درشت مدرسه‌ی شبانه روزی، زندگی لاقیدانه و سطحی سرهنگ اسلید در مقابل زندگی پرمشقت و سخت چارلز، شخصیت خجالتی و شهرستانی چارلز در مقابل شخصیت پررو، وقیح و زنباره‌ی سرهنگ اسلید، مسائل تلخ چارلز در مدرسه در مقابل سفر غیر مترقبه و ناخواسته‌ی او به نیویورک، کور بودن سرهنگ در مقابل رقص تانگوی بسیار با شکوهش و رانندگی دیوانه وارش در نیویورک و... همه و همه تضادهای بسیار دل انگیزی است که در ذهن مخاطب می‌نشیند و او را تا ثانیه‌ی آخر فیلم به دنبال خود می‌کشاند.

نکته‌ی جالب آنجاست که فیلم، عطر و بوی زنانه دارد. سرهنگ زنها را می‌ستاید و با این که کور است اما عطر و رایحه یشان را احساس می‌کند. در قسمتی از فیلم وقتی با چارلز در یک کافه نشسته‌اند، عطر لطیف زنانه‌ای را از چند متر آن طرف تر حس می‌کند و در می‌یابد زنی تنها دور از آن‌ها نشسته و منتظر است. با وجود تمام این‌ها "زن" عملاً حضور مداوم و مستمری در فیلم ندارد و هیچ زنی با نقشی پررنگ در فیلم دیده نمی‌شود. حتی زنی را که سرهنگ اسلید به خاطر دیدارش به نیویورک آمده را نیز نمی‌بینیم.

فیلم همچنین سرشار از دیالوگهای نابی است که معمولاً از زبان آل پاچینو ایراد می‌شود. دیالوگ‌هایی که در مورد زنان از زبان او گفته می‌شود همواره در ذهن و زبان سینمادوستان جاری است. دیالوگ زیر نشان از درد و رنج عمیقی است که در روح خسته و فرسوده‌ی سرهنگ اسلید رخنه کرده و نهایتاً همان نیز منجر به تصمیم گیری وی برای سفر به نیویورک و انجام تمهیدات لازم برای خودکشی بوده است:

سرهنگ: در زندگیم هر وقت به دوراهی رسیدم، بدون استثنا می دونستم راه درست کدومه، ولی همیشه راه اشتباه رو انتخاب کردم!

چارلز: چرا؟

سرهنگ: چون راه درست لعنتی همیشه سخت‌تر بود!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

فیلم‌هایی که باید دیده شوند «بوی خوش زن» قسمت دوازدهم کارگردان «مارتین برست»؛ نویسنده «زهرا آذر»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692