بررسی داستان «نمکی، ملک محمد و دیو هفت¬سر» بر اساس آراء پروپ «نعیمه زنگنه»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

naeimeh zangenehمقدمه: قصه (story) که جمع آن در زبان تازی قصص و اقصیص می‌باشد بیان وقایعی است غالباً خیالی که در آنها معمولاً تاکید بر حوادث خارق العاده، بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است. قصه از محبوب‌ترین انواع ادبیات عامه است که به باور پراپ با اسطوره پیوندی ناگسستنی دارد.

در قصه محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه استوار است. قصه‌ها را حوادث به وجود می‌آورند و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل می‌دهند، بی آنکه در گسترش بازسازی آدمهای آن نقشی داشته باشند، به عبارت دیگر شخصیتها و قهرمانان در قصه کمتر دگوگونی می‌یابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگون واقع می‌شوند. در این مقاله برآنیم به دو قصه‌ی پریان ایرانی براساس آرا ولادیمیر پراپ بپردازیم. نمونه‌های مورد مطالعه در این پژوهش دو قصه‌ی پریان به نام‌های "ملک محمد و دیو هفت سر "و "نمکی" است. قصد است تا بررسی کنیم که داستان‌های ایرانی هم از این الگوی ریخت شناسی پیروی می‌کنند و اینکه متوجه شویم که تمامی داستان‌ها برخلاف مکان جغرافیایی از یک الگوی واحد تبعیت می‌کنند. این مقاله به شیوه‌ی کتابخانه ایی گردآوری شده است.

بررسی داستان نمکی، ملک محمد و دیو هفت سر براساس آراء پروپ

به راین اساس، پروپ، عملکرد قهرمانان قصه‌های پریان را به عنوان کوچکترین واحد ساختاری شناسایی و مبنای کار خود قرار می‌دهد. نتیجه کار او از تجزیه و تحلیل ساختاری یکصد قصه پریان روسی، شناسایی سی و یک عملکرد و استنتاج قواعد حاکم بر آنها بود. " در تحلیل پراپ همان گونه که اجزای جمله آجرهای ساختمانی جمله است، عملکردها و شخصیت‌های نمایشی، آجرهای ساختمانی داستان پریان هستند." (هارلند، 1385:247) ریخت شناسی یا هیات شناسی، معادل واژه انگلیسی morphology است؛ یعنی بررسی و شناخت ریختها، پروپ مردم شناس روسی از نخستین کسانی بود که اولین بار آن را در مهمترین اثر خویش، ریخت شناسی قصه‌های پریان مطرح کرد (انوشه، 1376: 735)

پراپ قصه را اصطلاحاً آن گسترش و تطوری می‌داند که از شرارت (A) یا کمبود و نیاز (a) شروع می‌شود و با گذشت از خویشکاری های میانجی به ازدواج (W) یا به خویشکاری های دیگری که به عنوان سرانجام و پایان قصه به کار گرفته شده است، می‌انجامد. خویشکاری های پایانی گاهی پاداش (F) یا منفعت و برد یا به طور کلی التیام و جبران مافات (K) فرار از تعقیب (RS) و مانند اینهاست. (پروپ، 1368:183) پراپ این صورت «بسط و تطور» حوادث را در قصه «حرکت» می‌نامد. هر حرکت شرارت بار جدید یا هر نیاز تازه حرکت جدیدی در قصه ایجاد می‌کند. بر این اساس، قصه ممکن است «یک حرکتی» یا «چند حرکتی» باشد. در قصه‌های چند حرکتی، حرکت‌ها همیشه به صورت خطی در پی یکدیگر قرار نمی‌گیرند؛ بلکه ممکن است به عنوان مثال یک حرکت جدید، پیش از پایان حرکت قبلی آغاز شود. به این ترتیب، قصه‌ها گاهی صورت پیچیده‌ای پیدا می‌کنند. در تجزیه و تحلیل و بررسی یک قصه، پیش از هر کاری، ابتدا باید تعداد حرکت‌های تشکیل دهنده آن را مشخص کرد.

۱) یک حرکت مستقیماً و بلافاصله بعد از حرکت اول اتفاق افتد.

۲) حرکت جدید پیش از پایان حرکت اول آغاز می‌شود. جریان عملیات قصه با حرکتی که داستانی دربردارد، قطع می‌شود پس از خاتمه داستان، دنباله حرکت اول ادامه می‌یابد.

۳) یک داستان قطع می‌شود و نمودگار نسبتاً پیچیده‌ای نتیجه می‌شود.

۴) قصه ممکن است با دو شرارت هم زمان آغاز شود و از این دو یکی پیش از دومی کاملاً فیصله یابد.

۵) دو حرکت ممکن است پایان مشترکی داشته باشند.

۶) گاهی قصه‌ای دو جست و جو گر دارد. قهرمانان در وسط حرکت اول قصه از هم جدا می‌شوند.

پراپ کارکرد را چنین توصیف کرد است: " عمل یک شخصیت، که برحسب میزان اهمیت آن در پیشبرد کنش تعریف می‌شود." (رابرت اسکولز،1393:96)

شخصیت پردازی

شخصیت پردازی با توجه به معنایی که در داستان نویسی امروز از آن فهمیده می‌شود در اغلب قصه‌های عامیانه و ادبیات کهن جایگاهی ندارد و بهتر است از واژه‌های قهرمان و ضد قهرمان، در مورد اشخاص این قصه‌ها استفاده شود. قهرمان سیاه و سفید است؛ یعنی یا خوب است یا بد. در حالی که شخصیت‌های امروزی بیشتر خاکستری‌اند. یعنی آمیزه‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها را در خود دارند. در قصه‌های عامیانه حوادث خارق العاده، آن هم به صورت خلق الساعه رخ می‌دهند؛ یعنی زمینه چینی مناسبی برای این رخدادها نمی‌شود، در حالی که در داستان‌های امروزی، جز در آثار رئالیسم جادوی و سورئالیستی، به واقعیات حاکم بر روند وقوع حوادث توجه می‌شود. (فصلنامه فرهنگ مردم ایران، 1388) برای مثال در داستان نمکی دیوی پیدا می‌شود و از در هفتم وارد می‌شود. و یا در داستان دیو هفت سر، دیو هفت سر پیدا می‌شود و ملک محمد را باخودش می‌برد.

پروپ قهرمانان این قصه‌ها را در قالب هفت نوع شخصیت تقسیم بندی کرده که عبارتند از:

  1. شخص خبیث 2. عطاکننده (بخشنده) 3. یاریگر 4. شخص مورد جست و جو 5. اعزام کننده 6. قهرمان (جوینده یا قربانی) 7. قهرمان دروغین (پروپ، 1368: 161-162)

ترتیب حرکت

در داستان دیو هفت سر چندین حرکت دیده می‌شود. هر عمل شرارت بار جدیدی، هر کمبود نیاز جدیدی حرکت تازه‌ای می‌آفریند، یک قصه ممکن است چندین حرکت داشته باشد. یک حرکت مستقیماً به دنبال حرکت دیگر بیاید. اما ممکن هم هست که حرکت‌ها در هم بافته شوند؛ بدین ترتیب که بسطی که آغاز شده است متوقف گردد، و حرکت جدیدی به وسط کشیده شود.

ترکیب حرکت‌ها ممکن است به صور زیر باشد:

  1. یک حرکت مستقیماً حرکت دیگر را دنبال می‌کند. نمودگار تقریبی این چنین ترکیبی به صورت زیر است: ما در داستان دیو هفت سر مشاهده می‌کنیم که به خویشکاری ازدواج به عنوان سرانجام و خاتمه‌ی قصه می‌انجامد. اما با عمل شرارت بار جدیدی حرکت تازه ایی آفریده می‌شود که آن در داستان ملک محمد برخوردش با دیو هفت سر است که حرکت تازه ایی به وجود می‌آید.

A W*

 A W2

خاتمه‌ی داستان

خاتمه‌ی معمول قصه‌های روسی، ازدواج قهرمان است. نزدیک به دو سوم قصه‌های ایرانی نیز به همین صورت پایان می‌پذیرند. با این تفاوت که معمولاً قهرمان با بیش از یک زن (گاه تا 4 زن) ازدواج می‌کند که به نظر می‌رسد خاص قصه‌های ایرانی یا اسلامی است. قصه‌ها معمولاً پایانی خوش دارند که در آن قهرمان به هدف خویش می‌رسد و بر مشکل غلبه می‌کند. در مواردی بسیار اندک، قصه با مرگ قهرمان تمام می‌شود. یکی از عناصر برجسته‌ی قصه‌های جادویی، که در سایر انواع ادبی از جمله حماسه و اسطوره نیز بسیار دیده می‌شود، تکرار است که معمولاً در قالبی سه گانه رخ می‌دهد: قهرمان سه شب متوالی سه دیو را می‌کشد (مانند داستان ملک محمد و دیو هفت سر)

صحنه‌ی آغازین

به قهرمان اجازه داده می‌شود که از خانه حرکت کند. در این مورد قهرمان اغلب خود برای رفتن پیشقدم می‌شود

قهرمان قصه از کاری نهی می‌شود

نهی نقض می‌شود. (تعریف نقض نهی)

* در اینجا شخصیت جدیدی که می‌توان او را اصطلاحاً شریر نامید وارد قصه می‌شود. شخصیت شریری داخل داستان می‌شود. وی ممکن است پیاده، دزدانه، یا حتی از راه هوا بیاید. اما همین که آمد مشغول کار می‌شود.

 شریر اعلان جنگ می‌دهد.

 شریر در نبرد تن به تن شکست می‌خورد.

داستان ملک محمد و دیو هفت سر

در روزگاران قدیم پادشاهی بود که سی پسر داشت. وقتی همه‌ی پسرهای او بزرگ شدند. پسر بزرگ که نامش ملک محمد بود نزد پدر آمد و گفت: ای پدر برادرانم بزرگ شده‌اند و باید ازواج کنند. پادشاه گفت: ای فرزند! من کجا بروم خواستگاری که سی دختر داشته باشند؟ ملک محمد گفت: این را بگذار به عهده‌ی من. پادشاه به شرط اینکه در سه منزل پیاده نشوند، قبول کرد.

شب اول برخلاف گفته‌ی پدر در آسیاب خرابه‌ای فرود آمدند. نیمه شب صدایی شنید و از خرابه بیرون رفت. درآنجا دیوی دید.* دیو گفت: ای ملک محمد مادرت به عزایت بنشیند تو و برادرت در خانه‌ی من چه می‌کنید. منتظر باش تا تو و برادرانت را تکه تکه کنم.

ملک محمد گفت به مردی یا نامردی؟ گفت به مردی. ملک محمد با دیو گلاویز شد دیو را بر زمین زد و سینه‌اش را پاره کرد. شب دوم و شب سوم نیز در مکان‌هایی فرود آمدند و در هر دو شب نیز مانند شب اول ملک محمد دیوی را شکست داد.

صبح که شد بار کردند تا رسیدند نزدیکی یک شهر. در همان جا چادر زدند و ملک محمد روانه‌ی کاخ شد. نزدیک کاخ که رسید دید اطراف کاخ سرهای بریده‌ی جوانان را از کنگره‌ها آویزان کردند. از دربان کاخ علت آن را جویا شد. دربان گفت: هر روز جوانان زیادی به خواستگاری دخترن پادشاه می‌آیند و پادشاه انها را می‌آزماید اگر موفق نشدند آنها را می‌کشد. ملک محمد گفت: این آزمایش‌ها چیست؟ دربان گفت شیری در کاخ است و  انجام دادن کار دشواری از قهرمان خواسته می‌شود. (تعریف کار دشوار)، آزمون قدرت W قهرمان عروسی می‌کند. (تعریف عروسی)

*دراین داستان عمل شرارت بار جدیدی حرکت تازه‌ای می‌آفریند.

*شخصیت جدیدی وارد قصه می‌شود که شریر نامیده می‌شود.

  شریر می‌کوشد قربانی‌اش را بفریبد تا بتواند بر او دست یابد (تعریف: فریبکاری)

 فریب می‌خورد

 شریر شخصی را می‌رباید.

 شریر به زور کسی را برای ازدواج می‌خواهد

شمشیری بالای سرش آویخته شده هر کس می‌خواهد به دختران پادشاه برسد باید شیر را باید شیر را بکشد و شمشیر را نزد پادشاه ببرد. ملک محمد موفق شد تا شیر را بکشد. پادشاه با شنیدن خبر اجازه داد ملک محمد همسر آینده‌ی خود را از بین دختران او انتخاب کند. در آن موقع فقط دختر بزرگتر بیدار بود و ملک محمد انگشتری خود را به او داد و با یک نگاه مهر آن به دل هم افتاد. دختر هم انگشتری خود را به ملک محمد داد. پادشاه حاضر شد ملک محمد و برادرانشان را به دامادی بپذیرد.W

شب اول در راه بازگشت به حمام خرابه‌ای فرود آمدند. بعد از شام بیست و نه برادر خوابیدند و ملک محمد بیدار ماند. نیمه‌های شب صدایی شنید گفت: کی هستی؟ گفت: من دیو هفت سرم*؛ یا سی عروس و سی داماد را می‌کشم یا باید بالای این درخت بروی و برای من برگی از آن بکنی. ملک محمد روی درخت رفت اما دیو درخت را از جا کند گذاشت روی سرش و راه افتاد که برود. ملک محمد دیو را قسم داد که برگردد تا سفارشی به برادرانش بکند. ملک محمد به برادرانش گفت اگر تا هفت سال برنگشتم از آمدنم قطع امید کنید. بعد دیو به ملک محمد گفت: اگر می‌خواهی زنده بمانی باید دختر فلان پادشاه را برای من خواستگاری کنی. ملک محمد که چاره ایی نداشت قبول کرد. دیو سیبی به او داد F1 و گفت: دربین راه به دیو دو سر بر می‌خوری. نصف سیب را در وقت رفتن و نصف دیگر را هنگام برگشتن به او بده. ملک محمد در راه به دیو دو سر برخورد و نصف سیب را به او داد دیو هم در مقابل موئی از بدنش به او داد و گفت: اگر مشکلی برایت پیش آمد این تار مو را آتش بزن. F9 ملک محمد به راهش ادامه داد F9 شخصیت‌های مختلفی خود را در اختیار قهرمان می‌گذارند. در این داستان مورچه ه و دیو دو سر خدمات خود را در اختیار قهرمان قرار می‌دهند.

 شریر شکست می‌خورد. (تعریف: پیروزی)

 قهرمان ناشناخته به خانه می‌رسد (تعریف رسیدن به ناشناختگی)

Q قهرمان شناخته می‌شود. (تعریف: شناختن.) قهرمان از روی چیزی که به او داده می‌شود (مانند انگشتری) شناخته می‌شود.

تا به رودخانه‌ای رسید دید که یک طرف رودخانه سنگ داغ است و طرف دیگرش خاک و مورچه‌هایی در این اطراف هستند که نمی‌توانند از رودخانه عبور کنند بنابرین درختی را برید و روی

رودخانه انداخت مورچه‌ها در عوض شاخکی از خود به او دادند تا در موقع تنگی به کمکش بیایند.F9 ملک محمد به دربار پادشاه رسید و خواسته‌ی خود را بیان کرد. پادشاه برای این سه شرط گذاشت: خواسته‌ی اول اینکه هفت دیگ برنج پخته را تا آخر بخورد به‌طوری که تا صبح حتی یک دانه هم باقی نماند

خواسته‌ی دوم اینکه انبوهی از مهره‌های رنگارنگ را در اتاقی تاریک از هم جدا کند و آنها را هفت قسمت کند.

خواسته‌ی سوم اینکه کاغذهای سفیدی زیر یک درخت پهن کند و ملک ظرف شیری به دست بگیرد و بدون اینکه قطره‌ای از آن بریزد آن را بالای درخت ببرد. ملک محمد شرط اول را با کمک دیو دو سر از طریق سوزاندن موی او انجام داد و شرط دوم را با کمک مورچه‌ها انجام داد شرط سوم را خود ملک محمد انجام داد با انجام این سه شرط پادشاه دخترش را به ملک محمد داد. ملک محمد به دیو هفت سر رسید و به دختر گفت: به دیو بگو من به شرطی با تو همراه می‌شوم که شیشه‌ی عمرت را به من بدهی تا با آن بازی کنم. دختر خواسته‌ی خود را گفت و دیو پذیرفت و گفت: شیشه‌ی عمر من در فلان چاه است در شکم یک ماهی زرد. ملک محمد رفت و شیشه‌ی عمر را از ماهی گرفتو برگشت. ملک محمد به دیو گفت این دختر دلش برای خانواده‌اش تنگ شده بیا برای دیدار نزد پدرش برویم و برگردیم.

دیو قبول کرد و آنها را به قصر برد. در آنجا ملک محمد شیشه‌ی عمر دیو را از دختر گرفت و شکست و خلاصه دیو نابود شد. بعد از آن ملکمحمد راهی شهر و دیار خود شد. وفتی به شهر رسید دید جشن عروسی برپاست. پرسید: عروسی کیست؟ گفتند: عروسی مردی با زن سابق ملک محمد است. الان هفت سال است که دیو ملک محمد را دزدیده است و همه از آمدنش ناامید شده‌اند. ملک محمد دید در این وضعیت اگر خودش را معرفی کند کسی قبول نمی‌کند. خود را به لباس گدایان درآورد و گفت غذای عروس را بیاورید لقمه‌ای از آن بخورم. تقاضای وی به گوش عروس رسید. عروس دستور داد ظرف غذایش را نزد او ببرند. ملک محمد به بهانه لقمه گرفتن انگشتر خود را زیر غذای عروس پنهان کرد، سپس غذا را نزد عروس بردند. عروس انگشتری را دید و شناخت.Q پی برد که ملک محمد آمده. عروس خود را به بیماری زد و عروسی به هم خورد. بعد از آن ملک محمد به خانواده‌اش پیوست. ■