بهروز انوار
در سالهای پایانی دهه 1330، گروهی از فیلمسازان تحصیلکرده ایرانی دست به ساخت فیلمهایي زدند که بهنوعی موج نویی برای سینمای ایران محسوب میشد، گرچه بعدها صاحبنظران این عنوان را مناسب ندانسته و بیشتر بهعنوان سینمای متفاوت از آنها یاد کردند. فروغفرخزاد با کمک ابراهیمگلستان دست بهکار بزرگی زد و فیلم اینخانه سیاهاست را در خانهجذامیها ساخت.
خود ابراهیمگلستان خشتوآیینه را ساخت. در همان سالها فریدونرهنما به تختجمشید رفت و سیاوش در تختجمشید را بهشکلی فوقالعاده هوشمندانه در شرایط خاص ممیزی وقت خود کارگردانی کرد و از سوی دیگر فرخغفاری هم بعد از ساختن دو فیلم جنوبشهر و عروس کدومه، فیلم زیبای شبقوزی را ساخت که اولین فیلم ایرانی محسوب میشود که به جشنواره کن راه پیدا کرده است .این فیلم که اقتباسی از شب بیستوچهارم داستان هزارویک شب است، حکایت خیاط، احدب، یهودی، مباشر و نصرانی را بهشکلی امروزی و بهفضای اجتماعی و سیاسی دههچهل ایران گره زدهاست.
داستان از آنجا آغاز میشود که اصغرقوزی مطرب بههمراه همکاران خود به یک مهمانی عروسی رفته و نمایش روحوضی و سیاهبازی اجرا میکنند. در پایان زن صاحبخانه که از رده پولدارها هستند، کاغذی را به قوزی میدهد و از او میخواهد که کاغذ را به کسی برساند.کاغذی که تا پایان مشخص نمیشود چه در آن نوشته شده که خود میتواند اِلمانی سیاسی باشد برای این فیلم کمیک.
غوزی سر سفره به خاطر لقمه درشتی که همکارش به شوخی در دهانش میگذارد خفه میشود و حالا همکاران میخواهند از دست جنازهاش راحت شوند. آنها جنازه را به داخل یک خیاطی میاندازند و میروند. بیخبر از اینکه کاغذی محرمانه در جیب او هست. و اینطور میشود که خیاط جنازه را به خانه دیگری میاندازد و دیگری بهجای دیگری و هر کسی سعی دارد طوری از شر جنازه راحت شود بهغیر از زن که به خاطر آن نوشته محرمانه بهدنبال جسد است که نوشته را از جیبش بیرون بیاورد. و همینطور که جنازه در شهر میچرخد با داستانهای مختلفی روبرو میشویم. اینگونه روایت بعدها در فیلمهایی همچون دایره جعفرپناهی مشاهده شد که نشان از آوانگارد بودن در سبک روایت این فیلم دارد.
اما نقطهعطف کار را میتوان نوع اقتباس فیلم دانست. اینکه چه چیزی لازم است تا در سال 1343 اقتباسی از داستانهای هزارویک شب کرد و به متن نیز وفادار بود؟ چه عنصری باعث میشود که یک نوشته کاملاً قصهگونه و یک روایت کاملاً کلینگر تبدیل میشود به یک فیلم ناب؟ اینجا میتوان شگرد فرخغفاری را بومینگری دانست. برای کسیکه در فرانسه تحصیل کرده و تحت تأثیر فیلمسازان فرانسوی همچون برسون و تروفو است شاید سخت باشد که بتواند اینطور گرایشهای بومی را در کارش اجرا کند.
اما استفاده از نمایش روحوضی در ابتدای کار باعث میشود مخاطب در همان دماول وارد فضایی سنتی شود و احساس کند یک داستان یا بهتر یک قصه کهن را گوش میدهد. هرچند قرار باشد در نیمهکار صدای ری چارلز را بشنود و کت و شلوار و کراوات فرنگی ببیند.
گاه عکسی، صدایی و حتی نگاهی میتواند چنان تأثیری در یک اثر هنری بگذارد که دیگر عناصر آن اثر نمیتوانند به اندازه آن تأثیرگذار باشند. این را شاید بتوان با واژه استودیوم رولان بارت مقایسه كرد. واژهای که برای اولینبار در کتاب اتاق روشن بیان شد. چیزی که ما را درعکس به سمت خودش میکشد. سوای حرف اصلی عکس. جدای از زاویهدید و گاه حتی برخلاف جهت روند اصلی. حال آگاهانه باشد یا تصادفی. در صحنه اول وقتی اصغر قوزی روی شکم خود یک نقاشی میکشد و با حرکت شکم خود همراه با صدای ضرب ایرانی یک نمایش اجرا میکند چنان محکم و استوار این نکته را عنوان میکند که با یک اثر کاملاً بومی با ریشهها و درگیریهای بومی طرف
هستیم که بعد از دیدن تمام مؤلفههای مدرنیته و تجدد، باز هم حسی کاملاً سنتی به ما دست میدهد و میتوانیم بهراحتی بفهمیم که فیلم، یک اثر اقتباسی، از متنی شرقی و کهن است.
با اینحال وقتی فیلم ساخته شد، با تمام مختصات هنریای که داشت اغلب هنرمندان از جمله ابراهیمگلستان فکر میکردند که فروش خوبی در انتظار آن است اما در فضای آن روز سینمای ایران فروش چندان بالایی نداشت و ظاهر عامهپسند فیلم و جوایزی که برده بود هم نتوانست به فروشش کمکی کند. این درحالی بود که در همان سالها اثر اقتباسی دیگری همچون امیرارسلان نامدار که نمیتوانست اثر درخور توجهی باشد فروش قابلقبولی داشت.
فرخغفاری کارگردان ایرانی در روز ۷ اسفندماه ۱۳۰۰ در تهران بهدنیا آمد، فارغالتحصیل ادبیات از دانشگاه گرونوبل فرانسه است. وی فعالیت هنری را با تئاتر در فرانسه آغاز کرد. او سینمای حرفهای را با ساخت فیلم «جنوب شهر» تجربه کرد.
از دیگر فعالیتهای جنبی غفاری میتوان به تأسیس کانونملی فیلم در تهران، محقق تاریخ سینمای ایران، مدیرعامل فدراسیون بینالمللی آرشیوهای فیلم در پاریس، مؤسس و مدیر آرشیو فیلم ایران و فیلمخانه ملی ایران، معاون فرهنگی سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران، قائم مقام مدیرعامل جشن هنر شیراز و مدیر نخستین جشنواره جهانی فیلم تهران اشاره کرد.
غفاری در روز یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۵ در شهر پاریس درگذشت. تمام فیلمهایی که غفاری ساخت به پنج فیلم محدود میشود که وقتی به تمام آن گروه دهه چهل، همچون ابراهیم گلستان، فریدون رهنما و حتی پرویز کیمیاوی کاگردان فیلم باغ سنگی نگاه میکنیم این سوال پیش میآید چرا اینها اینقدر کم فیلم ساختند؟ آیا جواب این سوال میتواند کوتاهی از جانب خودشان باشد؟ یا ریشههای سیاسی؟ یا حتی میتوان فروش پایین فیلمها را هم برای این عده دخیل دانست.حتی میتوان ریشههای سیاسی را هم دنبال کرد. (ببخشید. این را که یک بار گفتیم!)
فیلمشناسی فرخ غفاری بهشرح زیر است:
جنوب شهر 1337
عروس کدومه ۱۳۳۸
شب قوزی ۱۳۴۳
زنبورک ۱۳۵۴
لبخند هرزهای 1355