• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر داستان «مرگ ایوان ایلیچ» نویسنده «لئو تولستوی»؛ مترجم «سروش حبیبی»؛ «سعید زمانی»/ اختصاصی چوک

یادداشتی بر داستان «مرگ ایوان ایلیچ» نویسنده «لئو تولستوی»؛ مترجم «سروش حبیبی»؛ «سعید زمانی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

saeid zamaniباید بر این حقیقت صحه گذاشت که لئو تولستوی بزرگترین رمان‌نویس تمام اعصار است. به قول روژه مارتن دوگار نویسنده رمان خانواده تیبو، رمان‌نویس مانند تولستوی باید فلسفه انسانی را شناخته باشد. خواندن هر کدام از آثار تولستوی چه رمان و چه داستان‌های کوتاه، انسان را قدمی به فرهیختگی، وارستگی و روشنایی نزدیک‌تر می‌کند.

داستان کوتاه مرگ ایوان ایلیچ، به روشنی بیان می‌کند که لئو تولستوی انسان را کاملاً شناخته است؛ داستان مرگ ایوان ایلیچ سوالات فلسفی‌ای در ذهن ایجاد می‌کند. سوالات فلسفی از قبیل این که کودکان از خود و پدر و مادرشان می‌پرسند: از کجا آمده‌ام؟ و سالخوردگان را درگیر این مسئله می‌کند که: به کجا خواهم رفت؟ اگر همه زندگی‌ام گمراهی بوده باشد چه؟ و سوالاتی از این قبیل. داستان مرگ ایوان ایلیچ، با مرگ ایوان ایلیچ آغاز می‌شود. سپس با فلاش‌بک به گذشته، زندگی ایوان ایلیچ نمایان می‌شود. ایوان، کارمند دولتی دستگاه قضایی، پس از گذران زندگی نسبتاً شیرین در محل کار و پر کشمکش در منزل، دچار بیماری لاعلاجی می‌شود. او تمام راههای درمان را می‌پیماید اما زمانی‌که می‌فهمد دکترها وی را به موش آزمایشگاهی تبدیل کرده‌اند، دست از درمان می‌شوید و اجازه می‌دهد مرگ سیر طبیعی خود را طی کند. زمانی‌که ایوان ناامید از زندگی شده است و به خداوند روی آورده است، ندایی از او می‌پرسد که چه می‌خواهد. در ابتدا ایوان به این نداها جواب نمی‌دهد. اما پس از مداومت نداهای درونی ایوان جواب می‌دهد: زندگی. باز ندا می‌پرسد چه زندگی‌ای؟ این پرسش درونی و پاسخی که برایش پیدا می‌کند موجب ایجاد سیر صعودی روشنایی، ایمان و آگاهی درون ایوان ایلیچ می‌گردد. زندگی ایوان ایلیچ بسیار شبیه به زندگی روزمره اکثرمان است. اکثراً به شدت غرق در روزمرگی هستیم؛ صبح زود از خواب بر می‌خیزیم، به سرکار (کارمندی یا کاسبی) می‌رویم. در تمام عمر در تلاش هستیم که پول رو پول اضافه کنیم. در جایی از داستان می‌خوانیم که اگر فلان قدر روبل حقوق ایوان افزایش پیدا کند، دیگر هیچ مشکلی نخواهد داشت. جمله‌ای که شبانه روز برای خودمان و همسرمان تکرار می‌کنیم؛ در ادامه وقتی پول آمد در پی این هستیم که خانه‌مان را بزرگ‌تر و زیباتر کنیم و باز هم پول اضافه‌تر و زندگی شیک‌تر و شیکتر. غافل از این‌که با لوکس‌گرایی هرچه بیشتر آرامش را از خود و اطرافیانمان سلب می‌کنیم. در داستان سیر نزولی زندگی ایوان از جایی آغاز می‌شود که روی نردبان مشغول انجام دادن یکی از تزئینات، روی زمین سقوط می‌کند و پهلویش درد می‌گیرد. در شب همان روز قضیه را با زن و بچه‌هایش با آب و تاب تمام بازگو می‌کند و افتخار می‌کند که اتفاق خاطی هم نیافتاده است. اما این درد رهایش نمی‌کند و او را به سمت مرگ تدریجی سوق به همراه ایمان و آگاهی سوق می‌دهد.

برشی از کتاب:

این‌ها همه برای او در یک لحظه روی داده بود. معنای این لحظه دیگر عوض نشد. اما برای اطرافیان احتضار او دو ساعت دیگر ادامه داشت. در سینه‌اش چیزی صدا می‌کرد. پیکر نحیفش متشنج بود. بعد صدای درون سینه و ناله‌هایش رفته رفته آهسته‌تر شد. یکی بالای سرش گفت: تمام کرد! ایوان ایلیچ گفته او را شنید و آن را در روح خود تکرار کرد. در دل گفت: مرگ هم تمام شد. دیگر از مرگ اثری نیست. نفسی عمیق کشید، اما نفسش نیمه کاره ماند. پیکرش کشیده شد و مرد. ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692