یادداشتی بر کتاب نوشتهی اورحان پاموک ترجمهی علیرضا سیفالدینی از انتشارات نیلوفر:
فرید اورخان پاموک (در ایران اورهان پاموک) نویسندهی ترکیهای ساکن استانبول، قبل از روی آوری به نویسندگی، در دهه بیست زندگی نقاش موفقی بوده است. وی پس از نوشتن رمانهایی که جوایز بین المللی فراوانی از آن خود کردهاند، از جمله آقای جودت و پسران (اولین اثرش) درسال 1982، کتاب سیاه، نام من سرخ، موزه معصومیت (آخرین اثرش در سال 2008)، دست به سلسله سخنرانیهایی در نورتن دانشگاه هاروارد زد که حاصلش کتاب رمان نویس ساده نگر و رمان نویس اندیشمند میباشد.
این کتاب مشتمل بر شش سخنرانی در رابطه کسانی که رمان مینویسند، میخواهند رمان نویس شوند و از همه مهمتر افرادی که رمان خوان حرفهای یا تفننی (گذری) میباشد. میتوان اینگونه گفت این کتاب درباره دستورالعمل رمان خوانی است. عزیزانی که در حال خواندن این مقاله میباشند حداقل یک رمان را خواندهاند؛ خواندن این کتاب دید بازتری نسبت به رمان به خواننده میدهد. راهنمایی میکند در موقعی که در حال رمان خوانی هستیم، چه بکنیم و چه نکنیم. کجاها در رمان باید سریع خوانده شوند و کجاها باید دقت شود. پس از خواندن این کتاب به رمان با دید دیگری پیدا میکنیم. این اثر پر است از مثالهایی در مورد اینکه رمانهای برتر چه ویژگیهایی دارند و چگونه رمانهای خوب را بشناسیم میباشد. در حین آموزش در مورد چگونگی مطالعهی رمان، بسیار واضح در مورد آناکارنینا، جنگ و صلح تالستوی و برخی آثار داستایوفسکی مثالهایی زده شده است. همچنین اشاره شده که در موقع رمان خوانی چه اتفاقی در ذهن خواننده می افتد و اینکه خواننده در نهایت در رمان باید در جستجوی چه باشد و چه چیز را کشف کند. انگار که رمان در دل خود گنجی مدفون دارد و خواننده پس از طی کردن سختی خواندن (البته سختی که به مرور در طول خواندن رمان لذت بخش میشود) و ورق زدن صفحات به این گنجِ آرام بخش و آگاهی دهنده میرسد. اینها ویژگیهایی ست که رمان دارد و نه داستان کوتاه؛ بحث در مورد داستان کوتاه در این کتاب نیامده چرا که اورهان پاموک اعتقاد دارد یک رمان مجموعه داستان کوتاههای به هم پیوسته میباشد. در اینجا ذکر این نکته حائز اهمیت است که طبق این اثر زمانیکه رمانی میخوانیم این اتفاقات در ذهنمان می افتد: 1- چشم انداز کلی را تماشا و قصه را دنبال میکنیم؛ 2- کلمات را در ذهنمان به تصاویر تبدیل میکنیم. داستان از میان تصاویر بر ما نمایان میشود؛ 3- مدام با خود کلنجار میرویم که کجا واقعی است و کجا تخیلی؟ و ...... همین طور با خود میاندیشیم که اگر واقعی نباشد، پس این واقعیتی است که میتواند اتفاق بیافتد.
پس از آن باید در جستجوی هسته مرکزی رمان بود؛ اینکه هسته مرکزی یک رمان چیست و چگونه باید آن را یافت، به عهدهی خوانندگان گرامی میباشد که پس از مطالعهی این اثر به دل نشین به آن خواهند رسید.
گفتار اول کتاب با عنوان "هنگام مطالعه رمان در ذهن ما چه اتفاقاتی میافتد؟" با این جملات آغاز میشود:
"رمانها زندگیهای دوماند. رمانها نیز مانند رویاهای ژرار دو نروال، شاعر فرانسوی، رنگهای زندگی و پیچیدگیهای آن را نشان میدهند و عرصه شناخت ما را بهطور فزایندهای از آدمها، چهرهها و اشیایی که احساسشان کردهایم میانبارند. هنگام مطالعه رمان نیز، همانگونه که در رویا رخ میدهد، خارقالعادگی چیزهایی که با آنها مواجه شدهایم گاه ما را چنان از خود بیخود میکند که مکانی را که در آن هستیم از یاد میبریم و خود را درون حوادث خیالی آشنا و میان افراد میانگاریم. در چنین لحظاتی، احساس میکنیم دنیای خیالیای که در رمانها با آن مواجه شده و از آن لذت بردهایم واقعیتر از دنیای واقعی است. تصور ما از واقعیتر بودن این زندگیهای دوم، سبب میشود رمانها را مدام با واقعیت درهم آمیزیم و دستکم آنها را با زندگی حقیقی همسان بپنداریم ..." ■